احمد الكاتب
پايان دادن به انقطاع تاريخي روحانيون و
قدرت, بزرگترين تحولي بود كه بهواسطه انقلاباسلامي در ايران محقق شد. پيوند
روحانيت و قدرت در قالب نظريه حكومتي ولايت فقيه تحقق پيدا كرد. در يك تقسيمبندي
اجمالي, ميتوان نيروهاي اجتماعي قبل از انقلاب را به چهار گروه تقسيم كرد:
1 - روحانيوني كه داراي نفوذ عميقي در
جامعه بودند.
2 – حاكمان
سياسي
3 -
بازرگانان و سرمايه داران بزرگ
4 -
نيروهاي فرهنگي جامعه اعم از نيروهاي تبليغاتي و صاحبان نشريات و…
در ميان اين چهارگروه, روحانيون يك
حالت انتقادي نسبت به حكومت داشتند كه در مواردي چون تحريم تنباكو توسط ميرزاي
شيرازي, قدرت را به مبارزه مي طلبيدند. اشتهار به تقوا و درستكاري و همچنين ميزان علم و ثروت (قدرت پرداخت
شهريه) از عوامل تعيين كننده نفوذ روحانيون در جامعه قبل از انقلاب بود. برخي چون استاد
مرتضي مطهري, ساختار روحانيت را به دليل محافظه كاري مورد سرزنش قرار داده بودند.
همگامي با عامه مردم (عوام زدگي),
پنهان كردن حقايق علمي و خودداري از نقد و بررسي خرافات و افسانهها به
بهانه خودداري
كردن از ايجاد تفرقه در مردم و تلاش
در جهت جلب هرچه بيشتر وجوهات, ازجمله انتقاداتي بود كه منتقدين روحانيت بر آن دست
مي گذاشتند.
بعد از انقلاب ايران,
روحانيون روحيه انقلابي را به ساير ويژگيهاي گذشته افزودند و بهدنبال آن تحصيل
هرچه بيشتر قدرت سياسي و اقتصادي را وجهه همت خويش قرار دادند. معادله جديد, نقش
روحانيون را از يك آمر معروف و ناهي از منكر به دارندگان اهرم قدرت تغيير داد و نقش
گذشته تا حدود زيادي به فراموشي سپرده شد. در اين ميان اقشار ديگر مجاز نيستند كه
در برخورد با روحانيت حاكم, نقش آمر به معروف و ناهي از منكر را ايفا كنند. (يعني
همان نقشي را كه روحانيت در قبال قدرتهاي وقت ايفا
مي نمود) چرا كه اين نحوه برخورد مي تواند به دشمني با اسلام, انقلاب و خروج بر
حكومت ديني متهم شود. آنها نمي پذيرند كه از سوي مردم عادي حسابرسي شوند و كساني
كه چنين نقشي را براي خود قايل شوند
به ليبرال بودن, لاييك بودن يا
دشمني با اسلام متهم مي شوند. روحانيون معتقدند كه با چيرگي بر قدرت, پيوند ميان
دين و سياست را امكان پذير كرده اند و در صورت دست كشيدن از آن, دوباره دين و
سياست از هم جدا مي شوند.
"الحيات، مارس 99 "