"جورج
سوروس" ميلياردر آمريكايي, كه در بحرانهاي آسياي جنوب شرقي و روسيه و همچنين
بحران مالي انگلستان يكي از مقصرين اصلي به شماره مي رود, در گفتگوي با
"اشپيگل ", بحران اخير مالي در جهان را به بحث كشيده و از ماهيت دوگانه
خود دفاع كرده است.
"سوروس" مي گويد: ما شاهد يك
فروپاشي عظيم در اقتصادهاي پيراموني نظام سرمايه داري
بوده ايم هر چند كه تاكنون هسته مركزي نظام سرمايه داري از اين تحولات در امان
مانده است. نظام بين الملل سرمايه داري همانند يك چرخه بسيار عظيم عمل مي كند. در
اين چرخه نهادهاي مركزي, سرمايه ها را به مناطق حاشيه اي ارسال ميكنند و در يك
فرآيند آن را مجددا جذب مركز مينمايند. ولي اكنون خطرات بسياري در كمين چرخه
سرمايه نشسته است. طبيعت بازارهاي مالي به گونهاي است كه بدنبال زياده خواهي
برخي, به سمت بيثباتي پيش ميرود. "سوروس" به فعاليتهاي خود در زمينه
تاسيس صندوقهاي سرمايهگذاري در
اروپاي شرقي و آسيا اشاره ميكند و ميگويد: ما براساس تجربيات خود, نهادهايي را
بوجود آورده ايم تا از زيادهرويها در بازار جلوگيري كنيم. مدل "توازن
قوا" در بازارهاي مالي راهگشا نيست. اين مدل در بازارهايي كه با حجم مشخصي از
كالا روبرو هستيم, چاره ساز است ولي در بازارهاي مالي اينچنين نيست؛ چرا كه نميتوان
با قاطعيت چيزي را مشخص كرد. بازارهاي مالي به نظارت و كنترل نياز دارند. من مايلم جهان را متقاعد سازم كه بازارهاي
مالي نيازمند نظارت مي باشند. "سوروس" در پاسخ به اين اتهام كه برخي او
را در بحرانهاي اخير مقصر اصلي ميدانند, ميگويد: من بين اين دو حوزه, يعني حوزه
منافع اقتصادي و حوزه مسايل انساني, قايل به يك مرزبندي ميباشم. من بعنوان كسي كه در بازار فعاليت
مي كند, ناچار از تن دادن به قواعد بازار هستم. اگر من از سوداگري دست بردارم,
ديگري جاي من را خواهد گرفت. حتي اگر من هم به دنيا نميآمدم؛ باز هم تايلند از
ارزش پول ملي خود ميكاست. ولي ما بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه در ايفاي
نقش بعنوان يك رقيب اقتصادي, ويژگيهايي وجود دارد كه آنرا از يك شهروند باوجدان
متمايز ميكند. من بعنوان كسي كه در بازار عمل مي كند, نميتوانم چيزي را در اين
عرصه تغيير دهم, اما بعنوان يك شهروند باوجدان! از عدم ثبات در بازارهاي مالي
بسيار نگران هستم. بر اين اساس تمام
سعي خود را بهكار ميگيرم تا قواعد تازهأي را براي بازار ابداع كنم. نظام
سرمايه داري بايد به حيات خود ادامه دهد. من خود يك كاپيتاليست هستم و بر اين
اعتقادم كه بازار آزاد و داراييهاي شخصي براي يك جامعه باز ضروري هستند. اما بايد
بگويم كه نظام سرمايه داري در وضعيت كنونيش قابل قبول نيست. بنابراين, انتقادهاي
من نبايد اين تصور را القا كند كه من دشمن نظام سرمايه داري يا اينكه طرفدار
سوسياليسم مي باشم.
"سوروس" در نقد جامعه
سرمايه داري مي گويد: معمولا چنين تصور مي شود كه انسانها به اهداف خود آگاه
هستند؛ اما اين تصور صحيح نيست. در جامعه ما فعاليتهاي تجاري و اقتصادي, جايگزين
روابط انساني شده است. اكنون افراد خود را در مقابل امكانات متعددي ميبينند كه در
عين حال, آشفتگي و سرگرداني را با خود به همراه آورده است. پول را ديگر
وسيله أي براي رسيدن به هدف نمي پندارند, بلكه آنرا هدف نهايي مي انگارند. من بر
اين اعتقاد هستم كه بازار, مكانيسمي را عرضه ميكند كه قادر به تامين نيازهاي فردي
مي باشد. اما در اين مكانيسم نيازهاي اجتماعي پاسخي براي خود نمييابند. در
دموكراسي پارلماني, مكانيسمي وجود دارد كه آسايش همگان را تامين مي كند. اما در
اقتصاد بازار چنين رويكردي به تامين آسايش همگاني وجود ندارد. هر چند در عصر ما
بنيادگرايان سرمايه داري از سياست عدم مداخله در مكانيسم بازار حمايت مي كنند, ولي
من نگران هستم. به همين دليل در عين پايبندي به قوانين فعلي بازار, در صدد تغيير
قواعد آن ميباشم. ما نياز به كنترل بازارهاي مالي داريم. كنترلها را تنها از طريق
بانكها مي توان انجام داد, زيرا تمام معاملات از طريق نظام بانكي انجام مي شود.
"سوروس" در پايان
مي گويد: پس از فروپاشي يك رژيم استبدادي در روسيه, به جاي آنكه شاهد يك جامعه باز
باشيم, ناظر يك نسخه جعلي از سرمايه داري بودهايم كه بسيار دلسرد كننده ميباشد.
پاسخهاي جوامع غربي به رويدادهاي روسيه مايوسكننده است. بهنظر مي رسد آنها بيشتر در انديشه آسايش
خود ميباشند وگرايش چنداني به انسانهاي آن سوي مرزهاي خود ندارند.
" اشپيگل، دسامبر 98 "