گزیده

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

به‌منظور روشنگري درمورد جنبش ژ.كاف بايد اشاره نمود كه آن جريان، يك  پاسخ شايسته ي تاريخي به دولت نوين پهلوي بود كه توسط كردهاي ايران داده شد.

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

جنبش ژ.كاف يكي از معقول‌ترين جنبش‌هاي ملي ـ مذهبي كرد و بلكه خاورميانه بوده است. سير تحول و فروپاشي ژ.كاف در سال‌هاي بعد، ناشي از رويكردهاي  سياسي ـ  ملي آن است كه مورد علاقه‌ي پديدآورندگان آن بود. درحالي‌كه جنبه‌هاي مذهبي ـ ملي(فرهنگي) كومه‌له‌ي ژ.كاف مورد توجه توده‌ي مردم بود. به نظر مي‌رسد كه: مردم عادي از فروپاشي ژ.كاف يا رويكرد بيشتر به فعاليت‌هاي سياسي آن خشنود نبودند

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

اعضاي حزب سوگند داده شده بودند كه تا زنده‌اند وارد حزب ديگري نشوند. در مرامنامه‌ي حزب نيز، اسلام يكي از چهار ركن حزب بود سه ركن ديگرعبارت بودند از: كرد خواهي، مدنيت و صلح  و آشتي. اما جنگ جهاني دوم كه در جريان بود، اوضاع را دگرگون كرد

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

توده‌ي مردم كرد، كومه‌له‌ي ژ.كاف را به‌خاطر رويكردهاي روشن ملي ـ مذهبي( اسلام و كرد خواهي) ونيز صلح و آشتي مي‌خواستند. از نظر سياسي و مدنيت هم، اين تفسير حزب را در نشريه‌ي نيشتمان ارگان معروف ژ.كاف پذيرفته بودند كه براي دستيابي به حقوق برابر باسايرين، نمي‌توان بر" تفنگ" تكيه نمود و به جنگ دولت‌هاي حاكم بر كرد شتافت، بلكه،  بايد راهكار ديگري برگزيد

 

 ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

درواقع، هنگام تشكيل حزب دموكرات كردستان، كومه‌له‌ي ژ.كاف به بن‌بست رسيده و فاقد فعاليت بود و تغيير نامي مطرح نبود! همان طور كه اشاره شد، در ميان سران آن اختلاف بروز كرده و بيشتر سران رده‌ي نخست و اوليه(كه قاضي‌محمد جزو آنان نبود) از پيش متمايل به چپ بودند.  شايد هم هواخواه حزب‌توده بودند و راه و رسم ژ.كاف را همسو با نظر خود نمي‌ديدند

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

قاضي محمد و اطرافيانش در محوطه‌ي مسجد عباس آغاـ در مركز شهر مهابادـ از حاضران نظر خواهي كردند. بيشتر حاضران از جمله قاضي محمد بر اين باور بودند كه مقاومت مسلحانه، سبب ازبين بردن امكانات تجديد مقاومت هاي مدني مي شود. موجب كشته شدن مردم عادي، آوارگي، ويراني و...مي گردد.

 

 ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

فروپاشي آرام و بدون خونريزي حكومت قاضي محمد ـ در برابرفروپاشي خونين حكومت پيشه‌وري ـ ملهم از بينش اسلامي، مدنيت  و صلح و آشتي خواهي قاضي محمد و مردم كرد بود كه از ديدگاه "تحليلگران نسل كنوني" عدم مقبوليت، عدم مقاومت، عقب نشيني و... تلقي مي‌شود!

 

 ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

قاضي‌محمد در اغلب سخنراني‌هاي خود مي‌گفت:

" ما با تكيه بر سلاح،  نمي‌توانيم به آزادي برسيم. بلكه بايد در راه كسب دانش روز گام برداريم و از راه هاي مدني براي كسب حقوق خود اقدام كنيم..."

 او كه رژيم پهلوي را خوب مي‌شناخت، مي‌گفت:

 مرا در همين ميدان چوارچرا به دارخواهند آويخت! ولي نهضت رهايي‌طلب كرد بعد از من متوقف نمي‌شود.

 

 ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

بدبختانه ـ اگر منفي‌نگري هم درميان نباشد ـ تنها با اتكا به مطالعه‌ي "نوشته‌ها" نمي‌توان دولت‌هاي نونماي نامتعارف خاورميانه‌اي را باز شناخت! لذا نمي‌توان علت توقيف، محاكمه و بالاخره اعدام قاضي‌ها را دريافت! همان گونه كه نمي‌توان بسياري از پديده‌ها و رويدادهاي اجتماعي ـ سياسي اين منطقه از جهان را با معيارهاي عقلاني و شايد آكادميك، سنجيد!

 

 ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

بسياري از پديده‌هاي سياسي ـ اجتماعي و رويدادها در مسير عقلاني و منطقي قرار نمي‌گيرند! بدين سبب، بسياري از"محققان" نيز، در معرض لغزش قرار دارند...

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

     فهرست دومین ویژه نامه  |  صفحه اول  |  بایگانی سال 84  |  اولین ویژه نامه کردستان  |  

 

 چشم انداز ایران - دومین ویژه نامه کردستان - پاییز 1384

 


كردستان هميشه قابل كشف!

 

دكترعبدالله ابريشمي

 

 

مصاحبه‌هاي مندرج در ويژه‌نامه فروردين 1382 چشم‌انداز ايران (باعنوان كردستان هميشه قابل كشف) درمجموع مثبت و سازنده‌اند و به "كشف"حقايق درمورد كردستان و اصلاح بدآموزي‌هاي سازمان‌يافته ياري مي‌رسانند. ولي بخشي از ديدگاه پاسخ‌دهنده در مصاحبه‌ي نخست ويژه‌نامه، منفي است. لذا نمي‌تواند كمكي به كشف و اصلاح تحريف‌هاي گذشته بنمايد زيرا مقوله‌ي "كشف" پيوندي با خوشايندي و يا ناخوشايندي‌هاي كاوشگر در مورد موضوع "كشف" ندارد!  سخن از وقايع مربوط به سال‌هاي 1320 تا 1325است كه جنبه‌ي تاريخي دارند. مواردي از بيانات جناب آقاي هوشمند( مصاحبه‌ي نخست)، نه تنها كمكي به كشف نكات پنهان يا تحريف شده، در مورد كردستان نمي‌كند، بلكه بر ابهام و تحريف، مي‌افزايد. بدين‌سبب، نگارنده ـ كه در آن زمان در سنين نوجواني و ناظر بيشتر رويدادها بود ـ توضيحاتي در اين مورد ارائه نموده و در معرض داوري صاحب‌نظران  قرار مي‌دهم:

  در مصاحبه‌ي نخست ويژه‌نامه، درباره‌ي كومه‌‌له‌ي ژ.كاف بر موردي از يك جريان محدود انحرافي تكيه شده كه در سال آخر فعاليت ژ.كاف توسط گروه قليلي از گردانندگان آن، ظاهر شده است. بدين‌وسيله مصاحبه‌شونده نقش تاريخي بسيار برجسته‌ي( ژ.كاف) را به سبب همان بيانيه‌ي مشكوك، جرياني انحرافي وانمود كرده است. ولي بايد عنايت نمود كه وجود جريان‌هاي انحرافي در احزاب، يك امر غيرعادي نيست. به ديگر سخن، جريان مذكور، زبان حال همه‌ي جنبش ژ.كاف نبود. بلكه  مربوط به نظر گروهي از فعالان و گردانندگان ژ.كاف ـ آن هم بيشتر درسطح يك شهربود ـ  لذا، آن بيانيه و آن جريان را نمي‌توان  به كل جنبش تعميم داد. درواقع، نظر گروهي اندك، نظر همه‌ي اعضا و هواداران جنبش( ژ.كاف) نبود.

  به‌منظور روشنگري درمورد جنبش ژ.كاف بايد اشاره نمود كه آن جريان، يك  پاسخ شايسته ي تاريخي به دولت نوين پهلوي بود كه توسط كردهاي ايران داده شد.

 در بازتوصيف آن جنبش، مي توان به اختصار چنين گفت:

 چند نفر ازگردانندگان و پديدآورندگان" كومه‌له(حزب) ژ.كاف" و گروهي ديگر از روشنفكران مهابادي، درزمان رضاشاه فعاليت‌هاي كردخواهانه‌ي خود را ـ كه واكنشي نسبت به سياست رژيم پهلوي بود ـ آغاز نموده بودند. در آن دوره، گروهي به زندان و تبعيد محكوم شدند. پس از شهريور 1320 زندانيان و تبعيدشدگان(چون حسين فروهر) با استقبال كم‌نظيرمردم مهاباد، بازگشتند. آن استقبال، تو دهني به استبداد بود.

در مردادماه سال بعد، پنج نفر از اين زبدگان، با همراهي گروهي ديگر كه در ميان آنان كساني از كردستان آن ور(ئه و ديو= اصطلاحي كه كردهاي ايران براي كردستان منضم به عراق و پيش از آن براي كردستان منضم به عثماني به‌كار مي‌بردند.) حضور داشتند. آنان، هسته‌ي موسس جنبش بودند. اين پنج‌نفر عبارت بودند از عزيز زندي (مشهور به عزيزآلماني ـ به سبب نزديكي با گروه پزشكان آلماني كه در پوشش ميسيون هاي مذهبي تا به قدرت رسيدن رضاشاه درمهاباد بودند ـ و مسافرت زندي به آلمان همراه آنان، به "آلماني" شهرت پيداكرده بود) اين شخص بسيار كاردان و زيرك بود شغل او، وكالت و كارگشايي عدليه (دادگستري) بود. گويند كه شخص اول ژ.كاف در هنگام تأسيس بوده است. زندي بعدها حزب ديگري بنياد نهاد كه در كتاب تاريخ احزاب سياسي ايران مندرج است ولي موضوع بحث فعلي نيست. دومين نفر حسين فروهر (مشهور به حسين زرينگران= تلفظ كردي: زيرينگران) بود كه در دوران رضاشاه كارمند شهرباني بود ولي به سبب فعاليت هاي سياسي زنداني  تبعيد شده بود. او نيز بسيار فعال بود و رفتاري  ماجراجويانه داشت. نفر بعدي عبدالرحمن ذبيحي بود كه بسيار جوان تر از دونفر قبلي  و با زبان فرانسه آشنا بود. ذبيحي از لحاظ هوش و ذكاوت زبانزد خاص و عام بود. نفر چهارم محمد نانوازاده  كه او نيز فردي آگاه و فعال بود.

  نفر پنجم غفور محموديان نام داشت كه از تجار سرشناس و آگاه منطقه بود. محموديان علاقه‌ي زيادي به ايفاي نقش محوري درجريان‌هاي سياسي و اجتماعي داشت و قاضي‌محمد را رقيب خود تلقي مي‌نمود و از ابراز مخالفت خود با وي، ابا نداشت. ولي نقش محموديان در كومه‌له روشن نيست. درحالي‌كه نقش محوري وي در جريان‌هاي سياسي پيش از كومه‌له‌ي ژ.كاف قابل انكار نمي‌باشد.(در اين مورد مي‌توان به"روانگه"  ش 11 ص 46 ـ نشريه‌ي دانشجويي دانشگاه تبريز1381ـ نيز مراجعه نمود).

  از ديگر سو، پس از اين‌كه قاضي‌محمد وارد كومه‌له‌ي ژ.كاف شد، نمي‌توان نقش محوري محموديان در مخالفت با قاضي‌محمد را انكار نمود. اين امر، نقش محموديان را در جريان‌هاي دروني ژ.كاف در مخالفت با قاضي‌محمد نشان مي‌دهد و بر همسويي وي با برخي جناح‌هاي ژ.كاف دلالت دارد. اگرچه عضويت وي در كادر رهبري ژ.كاف چندان شفاف نيست. شايد از آغاز مشاركت خود را پنهان كرده باشد؟

  با توجه به شخصيت گروه پنج‌نفره‌ي مذكور كه به‌نظر مي‌رسد گرداننده‌ي رده‌ي نخست ژ.كاف بوده‌اند، نبايد هدف آنان از تشكيل حزب(كومه له) ژ.كاف ايجاد يك حزب به تمام معني "مذهبي" بوده باشد، ولي خواه خود مبناي عقيدتي و مرامي حزب را‌ پايه‌گذاري كرده باشند، يا اين كه به ياري ديگران به آن نتيجه رسيده باشند، جنبش ژ.كاف يكي از معقول‌ترين جنبش‌هاي ملي ـ مذهبي كرد و بلكه خاورميانه بوده است. سير تحول و فروپاشي ژ.كاف در سال‌هاي بعد، ناشي از رويكردهاي  سياسي ـ  ملي آن است كه مورد علاقه‌ي پديدآورندگان آن بود. درحالي‌كه جنبه‌هاي مذهبي ـ ملي(فرهنگي) كومه‌له‌ي ژ.كاف مورد توجه توده‌ي مردم بود. به نظر مي‌رسد كه: مردم عادي از فروپاشي ژ.كاف يا رويكرد بيشتر به فعاليت‌هاي سياسي آن خشنود نبودند. درواقع، پيكره‌اي كه از فعاليت‌هاي ژ.كاف در ميان مردم ايجادشد، نظر پديدآورندگان آن را تأمين نمي‌نمود.  لذا آنان براي تغيير ساختار حزب، با مشكلات ريشه‌اي روبه‌رو شدند:

 اعضاي حزب سوگند داده شده بودند كه تا زنده‌اند وارد حزب ديگري نشوند. در مرامنامه‌ي حزب نيز، اسلام يكي از چهار ركن حزب بود سه ركن ديگرعبارت بودند از: كرد خواهي، مدنيت و صلح  و آشتي. اما جنگ جهاني دوم كه در جريان بود، اوضاع را دگرگون كرد.

  از ديگر سو، راهكار مدني براي احقاق حقوق پايمال شده‌ي مردم كرد در آن روزگار ناممكن بود. زيرا دولت‌هاي حاكم بر كرد، جز توسل به نيرنگ و زور نسبت به مردم كرد، راه ديگري نمي‌شناختند. اكنون بعد از شصت‌سال، هنوز اين رابطه‌ي ناسالم تغيير محسوسي نكرده است. تا چه رسد به آن زمان!

بدين‌جهت، دوسال بعد از تشكيل ژ.كاف به سبب ضرورت بازنگري در موضع سياسي حزب، در ميان كادر رهبري، تشنج‌هاي شديدي ايجاد شد. با اين حال، جنبش ژ.كاف در زمينه‌ي ملي ـ مذهبي (فرهنگي) به گسترش خود در ميان توده‌ي مردم كرد ادامه داد. توده‌ي مردم كرد، كومه‌له‌ي ژ.كاف را به‌خاطر رويكردهاي روشن ملي ـ مذهبي( اسلام و كرد خواهي) ونيز صلح و آشتي مي‌خواستند. از نظر سياسي و مدنيت هم، اين تفسير حزب را در نشريه‌ي نيشتمان ارگان معروف ژ.كاف پذيرفته بودند كه براي دستيابي به حقوق برابر باسايرين، نمي‌توان بر" تفنگ" تكيه نمود و به جنگ دولت‌هاي حاكم بر كرد شتافت، بلكه،  بايد راهكار ديگري برگزيد. بدين سبب، عنايت چنداني به اختلاف گردانندگان در مورد رويكردهاي سياسي آنان نداشتند و خود به گسترش رويكردهاي ملي ـ مذهبي، ژ. كاف همت مي‌نمودند. مردم، به جاي نام بردن از كومه‌له ژ.كاف پيروان آن را "سوگند خوردگان"(سويندخور) مي‌ناميدند.

   از ديگرسو،  زندي و فروهر، به سبب شيوه‌ي رفتار اجتماعي خود، مقبوليت زيادي درميان اهالي منطقه نيافتند. بدين‌سبب، با وجودآن همه فعاليت سياسي ـ اجتماعي(كه از جانب آن دونفر صورت مي‌گرفت) نفوذ چنداني در ميان مردم كرد كسب نكردند.

  ازديگرسو، اگرچه اركان چهارگانه‌ي حزب، براي مردم  بسيار مطلوب و كارآ بودند،  ولي به سبب دگرگوني شرايط جهاني و منطقه (كه ناشي از پيشرفت شوروي و متفقين در جريان جنگ جهاني دوم، تغيير سريع اوضاع و نويدهاي آزادي ملل تحت ستم بود)، بازنگري در مرامنامه‌ي حزب ضرورت يافته و اين امر موجب تضاد دروني حزب گرديده بود. درنتيجه، برخي از گردانندگان راه ديگري انتخاب كردند. اعلاميه‌اي كه مصاحبه‌شونده بدان اشاره مي‌كند (كه كومه‌له خواهان واگذاري نفت شمال ايران به شوروي بوده است)، مبين همان جريان است و مربوط به نظر گروهي از گردانندگان ژ.كاف مي‌باشد. آن هم در سطح يك شهر نه همه‌ي پيكره‌ي حزب! بدين سبب فقط مهر رمز مربوط به شهر مهاباد خورده است! لذا نبايد آن را به ابزار ابطال يك جريان مثبت تاريخ مردم كرد تبديل نمود.

  از طرف ديگر، آقاي هوشمند در مورد قاضي‌محمد نيز اشاراتي دارد كه خالي از شبهه نيست. بدين‌سبب، نگارنده در اين نوشته به مواردي اشاره مي‌كند كه تاكنون آن را در جاي ديگري مشاهده ننموده است:

 

قاضي محمد و ژ.كاف

  يكي از ظريف‌ترين بحث‌هاي سياسي پس ازشهريور1320 درمهاباد، رابطه ي قاضي محمد و ژ.كاف مي‌باشد. در نگرش به اين مسئله، مي توان به  دو مورد اشاره نمود:

يكي رابطه‌ي گروه پنج نفر رده‌ي اول ژ.كاف و ديگري رابطه‌ي ساير فعالان و اعضاي حزب  با قاضي محمد.

در مورد نخست، غيراز نانوازاده، چهارنفر ديگر، هريك به درجات مختلف موافق با حضور قاضي محمد در كومه‌له نبودند. بيشترين مخالفت ها ازجانب زندي، فروهر و محموديان صورت مي گرفت. شايد، مخالفت برخي از گردانندگان جنبش سبب شده باشد كه قاضي محمد باوجود اطلاع از تشكيل كومه‌له (بنا به نظر برخي از بازگوكنندگان جريان تشكيل كومه‌له)، از مشاركت مستقيم در ايجاد ژ.كاف دوري جسته باشد. برابر نظر بيشتر كساني ـ كه آن جريانات را به خاطر دارند ـ گردانندگان رديف نخست  ژ.كاف از شخصيت قاضي محمد در كنار خود واهمه داشتند. به ويژه آن چهارنفر. اما دربرابر موضع اين گروه از رده‌ي اول كومه‌له، ساير فعالان حزب و اعضاي ساده، بسيار شايق به مشاركت و حضور قاضي‌محمد در كنار خود بودند. بدين سبب، سرانجام قاضي محمد را به حضور در كومه‌له دعوت كردند. اين امر، سرآغاز علني‌شدن جريان مخالف و اختلاف در ميان گروه مديران رديف نخست ژ.كاف با سايرين بود.

   نگارنده شاهد تظاهرات و مخالفت‌هاي زندي و  محموديان و هواخواهان آنان با قاضي‌محمد بود. اين گروه، همراه عده‌اي از پيروان خود، صحنه‌هاي عملي و گاه تهديدآميز مخالفت با قاضي‌محمد را ترتيب مي‌دادند. موضوعي كه در آن موقع شايع بود، مي‌گفتند زندي و هواخواهانش توده‌اي شده‌اند. البته، در آن زمان  نگارنده جز شايعاتي مبهم، اطلاعي از مرام حزب توده  نداشت.  بيشتر مردم عادي نيز اطلاعات درستي از توده‌اي‌ها و كمونيزم نداشتند. مردم مذهبي با بي ميلي به كمونيزم و حزب‌توده نظر مي‌كردند. نسبت به روس‌ها نيز بدبين بودند. پس از تشكيل جمهوري كردستان، محموديان ترور شد. ولي آن‌گونه‌كه شواهد روي مي‌نمايد، قاضي محمد موافق با اين ترور نبوده است. روحيه‌ي قاضي محمد نيز صحت اين نظر را تأييد مي‌كند.

  كوتاه سخن اين‌كه: ژ.كاف در عمل به بن بست رسيده بود و فعاليت گردانندگان براي رسيدن به اهداف سياسي ناموفق بود. لذا تغييراتي در مرامنامه‌ي حزب يك ضرورت مي‌نمود. ولي چنان اقدامي در نظر توده‌ي مردم به سبب اعتقادات مذهبي،  خوشايند نبود. همه‌ي اين عوامل سبب شد كه برخي از گردانندگان علاقه‌ي خود را به فعاليت در حزب از دست دادند. گروهي نيز به فعاليت‌هاي خودسرانه دست زدند، چون صدور آن اعلاميه! ولي مردم به جريان مذهبي وكرد خواهانه‌ي كومه‌له‌ي ژ.كاف ادامه مي‌دادند.

 آقاي هوشمند در صحبت‌هاي خود در ويژه‌نامه (مصاحبه ي نخست)، به  درستي از نقش قاضي محمد در ژ.كاف آگاهي ندارد. او در اين باره در ضمن اشاره به تغيير و تحول اوضاع كردستان در جريان تحول اوضاع عمومي ايران در هنگام ظهور پهلوي، گفته است:

 "قاضي‌محمد از دل اين تغيير و تحول و با نظر دولت شوروي نام حزب كومه‌له ژـ كاف را حزب دموكرات ايران مي‌گذارد."(ص13ويژه نامه)

 اما اين نظر ايشان، فقط نوعي پندار است و تكرار نظر رقباي جهاني  شوروي سابق مي‌باشد. زيرا اطلاع مصاحبه‌شونده از كومه‌له‌ي ژ.كاف محدود به چند نوشته است. در واقع، قاضي‌محمد با مخالفت سرسختانه‌ي بيشتر اعضاي گروه رديف نخست مديران كومه‌له‌ي ژ.كاف رو‌به‌رو بود. در نتيجه‌ي اين اختلاف،  ژ.كاف توان رهبري را از دست داده بود. شايد قاضي‌محمد  با صلاحديد شوروي اقدام به ايجاد حزب دموكرات نموده باشد، ولي اين امر بدان گونه نيست كه رقباي جهاني و سياسي شوروي سابق و مخالفين قاضي محمد علم كرده‌اند. در آن هنگام، ايجاد حزب ديگر در تعارض با ژ.كاف و سوگندي  بود كه اعضاي حزب ادا نموده بودند. در اين جريان، قاضي‌محمد تنها فردي بود كه در عمل، (تكرار مي‌شود: در عمل) توانايي حل آن"مشكل" را داشت. زيرا هم روحاني و داراي منصب قضاوت بود، هم خوشنام و با نفوذ. مخالفين هيچ كدام در برابر وي توان ايستادگي نداشتند. مردم در پشت سر قاضي‌محمد بودند. جز گروهي اندك، كسي ديگر دنبال چند نفر از مخالفين نيفتاد. قاضي محمد نيز با فراست كم‌نظير موقعيت را دريافت و پا به ميدان عمل گذاشت:

  او، براي تشكيل حزب دموكرات، برخلاف رويه‌ي حاكم بر جريان‌هاي چپ و منبعث از نظر شوروي سابق و گروهي  در ژ.كاف از سران عشاير و افراد متمكن و سرشناس دعوت نمود.

  بيانيه‌ي تشكيل حزب دموكرات كردستان نيز، با "بسم‌الله الرحمن الرحيم" آغاز شد.

  سپس براي تأييد عمومي غير از بيانيه‌ي تشكيل حزب ـ كه نزديك به هفتادنفر از سرشناسان آن را امضا كرده بودند ـ به فراهم نمودن طومار پارچه‌اي و امضاي كثيري از اهالي همت گماشتند. طومار مذكور در ميدان "چوارچرا" و محوطه‌ي فرمانداري متصل به آن( محل كنوني شهرداري) گذاشته شده بود. شايد هدف قاضي‌محمد و همراهان از اين كار، مشاركت بيشتر مردم بوده است. در بيانيه، هدف از ايجاد حزب جديد به اجرا گذاشتن اختيارات محلي(انجمن‌هاي ايالتي) بر اساس اصول مندرج در قانون‌اساسي مشروطيت ايران بود كه رژيم پهلوي با آن مخالفت مي‌نمود. بدين‌سبب، نمي‌توان حركت مذكور را جدايي‌طلبانه خواند. به‌علاوه، دامنه‌ي فعاليت حزب منحصر و محدود به  نواحي‌اي از ايران بود كه اكثريت آن را كردها تشكيل مي‌دهند.  مهم‌تر اين‌كه، براي تحقق آن اهداف در مناطق ديگر كردستان ايران، توسل به سلاح مطرح نشده بود. بل، اين امر موكول به شرايطي شده بود كه دولت مركزي با آن موافقت نمايد. نيروي مسلح حكومت كردستان نيز، براي استقرار اقتدارحكومت و دفاع مشروع از موجوديت در منطقه‌اي بود كه حكومت كردستان در آن پا گرفت نه پيكار مسلحانه با دولت.  به‌رغم فشار تندروان، نيروهاي مسلح حكومت محلي براي رهايي ساير بخش‌هاي مناطق كردنشين ايران سازمان نيافت. بدين‌سبب، حكومت كردستان هيچ‌گاه درصدد عبور از حدود سقز برنيامد. به‌طوركلي مي‌توان گفت محتواي جنبش تشكيل حكومت كردستان، منبعث از بينش ژ.كاف ـ ولي محدود به ايران ـ بود. به سخن ديگر، حزب دموكرات دوره‌ي نخست، بر صلح وآشتي و اقدام‌هاي مدني ژ.كاف استوار مانده بود.

  از ديگرسو، با توجه به اين كه جريان تشكيل حزب دموكرات كردستان در آبان ماه سال 1324 صورت گرفت، ولي چند ماه بعد، روز تشكيل كومه‌له ژ.كاف ـ كه  در بيست و پنجم مرداد 1321بود ـ به عنوان روز تشكيل حزب دموكرات تعيين شد‍‍‍‍‌. شايد، انتخاب روز تشكيل ژ.كاف به‌عنوان روز ايجاد حزب دموكرات كردستان،  براي اين بود كه توده‌ي مردم كرد عضويت در حزب دموكرات را مغاير سوگند خود تلقي ننمايند و هر دو جريان را يكي انگارند. ولي به نظر نگارنده، حزب دموكرات كردستان، يك حزب جدا از حزب ژ.كاف مي‌باشد. اما هواداران حزب دموكرات كردستان ايران، از چنين نظري استقبال نمي‌كنند.

   درواقع، هنگام تشكيل حزب دموكرات كردستان، كومه‌له‌ي ژ.كاف به بن‌بست رسيده و فاقد فعاليت بود و تغيير نامي مطرح نبود! همان طور كه اشاره شد، در ميان سران آن اختلاف بروز كرده و بيشتر سران رده‌ي نخست و اوليه(كه قاضي‌محمد جزو آنان نبود) از پيش متمايل به چپ بودند.  شايد هم هواخواه حزب‌توده بودند و راه و رسم ژ.كاف را همسو با نظر خود نمي‌ديدند.

 

جمع بندي گفتار در مورد ژ.كاف

در نگرش كلي به حزب(كومه‌له) ژ.كاف مي‌توان سرخط‌هاي زير را بيان نمود:

ـ  زمينه‌ي پيدايش ژ.كاف پيش از سقوط رضاشاه آماده شده بود.

ـ  تشكيل‌دهندگان و مديران سطح اول ژ.كاف پنج‌نفر و داراي  ويژگي‌هاي عملي فعاليت سياسي، بودند.

 ـ  مرامنامه ي ژ.كاف برمبناي گرايش مردم، برپايه ي اسلام، كردخواهي، مدنيت و صلح و آشتي بود.

-    فعاليت ژ.كاف شامل تمام كردهاي عالم مي‌شد و در انحصار منطقه يا كشور خاصي نبود.

 ـ  ورود قاضي محمد به ژ.كاف مورد استقبال مديران رده ي دوم و ساير اعضاي حزب بود.

-    قاضي محمد كه با اشتياق كامل وارد ژ.كاف شده بود، هدفش اعتلاي حزب بود نه برهم زدن ‌‌‌‌آن.

-   پس از ورود قاضي‌محمد، اكثريت سران رديف اول حزب با موضع‌گيري عليه وي، كومه‌له را مختل نمودند.

-   اتكاي كومه‌له‌ي  ژ.كاف به راهكار مدني در اوضاعي كه بر كشورهاي منطقه حكمفرما بود، كارآيي نداشت. لذا شرايط براي تشكيل يك حزب ديگر نه تغييرنام  فراهم بود. 

-  بحث تغيير نام يا انحلال كومه‌له ژ.كاف به دستور شوروي بي‌اساس است و نظر رقباي سياسي شوروي و ديگرمخالفين مي‌باشد. ژ.كاف از درون با مشكل روبه‌رو شده بود.

-   مصاحبه ومنفي نگري در مورد جمهوري كردستان 

-    نگرشي به متن مصاحبه(نخست)، نشان مي‌دهد كه پاسخ‌دهنده در بيشتر موارد به‌دنبال نقاط‌ضعف و جهات منفي رويدادهاي تاريخي كردستان بوده است. درحالي‌كه، جهات مثبت و منفي در پديده‌ها و رويدادهاي اجتماعي، يك امر طبيعي است. رويدادهاي كردستان به سبب دخالت موذيانه‌ي سلطه‌جويان، شايد دچار انحرافات بيشتري هم باشد!

-   مصاحبه‌شونده، با منفي نگري، پرسشگررا در ذهنيتي نامناسب  قرار داده است.  چون پرسش زير:

-    "چگونه و به جه علت كردها در اين كشورها مستقر شدند؟"

-   وقتي‌كه به اين پرسش رسيدم، به ياد سخن دوستي افتادم كه از يك جلسه‌ي بحث و گفت‌وگوي دانشجويي نقل مي‌كرد:

-  ازمن ـ كه سخنران بودم ـ پرسيدند چرا كردها در مرزها سكونت نموده‌اند؟! ـ پاسخ دادم:

-  مرزها به ميان كردها رفته اند!

-  بديهي است، ازهزاران سال پيش، بيشتر كردها درسرزمين نياكاني و كنوني خود بوده‌اند. اگرپادشاهان زورمند، براي پاسداري از كيان خود وسرحدات، كردهارا به خراسان و نقاط ديگر كوچانيده يابه زور تبعيد نموده‌اند، هنوز بيشتر كردها درسرزمين نياكاني خود هستند.  در قرن شانزدهم بين شاه اسماعيل اول (صفوي) و سلطان سليم(عثماني) مشهور به ياوز، كردستان  تقسيم گرديد. پس از متلاشي‌شدن عثماني، كشورهاي جديد با مرزبندي بريتانيا و فرانسه به وجود آمدند و در اين مرزبندي و كشورسازي استعماري، سرزمين نياكاني مردم مظلوم كرد بين كشورهاي نوبنياد تقسيم شد. كشورهاي نوبنياد چون تركيه، عراق و سوريه ـ كه بيشترين مشكل را با كردها دارند ـ در 80 سال پيش مرزبندي و ايجاد شدند درحالي‌كه كردها  هزاران سال پيش از اينكه كشورهاي غرب ايران مرزبندي و ايجاد شوند، در اين مناطق "مستقر" بوده‌اند.

-  از ديگرسو، درمصاحبه كه سخن از مسايل قومي و گريز ازمركز مطرح شده است، عنايتي به افتراق اوضاع خاورميانه بامناطقي كه محققين و دانشمندان جهان پيشرفته از اين مقولات صحبت مي‌كنند نشده است.  محققين غربي، در بيشتر پژوهش‌هاي خود،"نهادها"ي جوامع  پيشرفته و نظام‌هاي مبتني بر دمكراسي (محل تحقيق خود) را مد نظر دارند. درحالي كه كردها در خاور ميانه با دولت‌هاي ستمگر، انحصارطلب، نژادپرست و استعمارگر جهان سومي چون تركيه و دولت متلاشي شده‌ي بعث در عراق، سروكار دارند! لذا، مشكلات  كرد در مقولاتي چون مركزگريزي و اين قبيل اصطلاحات، نمي‌گنجد! زيرا نهادهاي دولتي در اين كشورها نامتعارف مي‌باشند! به سخن ديگر، مدلول تحقيق و نظر بيشتر دانشمندان، شامل جنبش‌‌هاي كرد نمي‌شود! جنبش كرد، درقالب ستم‌گريزي، ستم‌ستيزي و رهايي‌طلبي عليه نهادهاي نامتعارف، قابل دريافت است!

-  در كشور ما هم، بيشتر مفاهيم جامعه‌شناسي درقالب درست خود جاي نگرفته‌اند. بدين‍سبب، بحث‌ها نيز به نتيجه‌ي مطلوب نمي‌رسند.

-  هنگامي‌كه دولت، آموزش و ديگر نهادها در كشور ما، بر مبناي الگوهاي ويژه  و متفاوت باكشورهاي دانش‌ساز قراردارند، نمي‌توان با مفاهيم جامعه‌شناختي و سياسي متداول در شيوه‌هاي تفكر و ارزيابي آن كشورها به تبيين مشكلات اجتماعي كشور خود پرداخت! به‌طور مثال در اين پرسش:

-  "آيا نقش قوميت و اختلاف اقوام يك امر طبيعي است و آنچه منشأ تفرقه مي‌شود، احساس تمايز است؟ و آيا همين احساس تمايز منشأ گريز(منظور مركز گريزي) مي‌شود؟

-  در اينكه نقش قوميت در تفاوت(نه اختلاف) بين ابناي بشر يك امر طبيعي است، شكي وجود ندارد. ولي اين تفاوت‌ها و تمايزهاي خلقتي، در ذات خود، منشأ تفرقه نمي‌باشند! بلكه آنچه موجب تفرقه مي‌شود، عملكرد دولت‌ها است! "گريزازمركز"هم، ناشي ازستمگري حكومت‌ها مي‌باشد! وگرنه چنان كه شاعر گفته است:

-  "گربود زمزمه‌ي محبتي،  جمعه به مكتب آورد طفل گريز پاي را"

-  مصاحبه شونده به استناد ازديدگاه منفي و تحريفي آقاي برزويي در كتاب اوضاع سياسي ايران، نسبت به جمهوري كردستان و قاضي محمد سخنان رقباي سياسي شوروي را تكرار نموده است. به‌عنوان نمونه براي برچسب‌زدن به قاضي محمد نوشته است:

-  "دردوم بهمن 1324 قاضي محمد رهبر حزب دموكرات كردستان، درحالي‌‌كه لباس افسران روسي (ارتش سرخ) راپوشيده كه عكسش هم هست و البته عمامه هم بر سر داشته..." 

-  بايد پرسيد كه كدام قسمت از لباس افسري ارتش هاي جهان عامل تميز و تفاوت بين آنهاست؟

-  آشكاراست كه  بارزترين بخش مشخص‌كننده‌ي لباس افسري ارتش‌ها در جهان،" كلاه" است! ولي قاضي محمد به اعتراف همه‌ي گزارشگران و مصاحبه‌شونده، " البته عمامه هم بر سر داشته و عكسش هم هست" پس بايد گفت: عمامه،  بخشي از لباس افسران روسي(ارتش سرخ) بوده است!

-  مصاحبه‌شونده گفته است "برخي از مخالفين هم در اين دوران كشته شده‌اند" و براي نمونه به تنها مورد قتل سياسي، كشته شدن محموديان اشاره نموده است. اگر چه بر نزديكان قاضي محمد و كساني كه از آن جريان‌ها آگاه مي‌باشند، آشكار است كه قاضي محمد خيلي زود جلو اين اقدامات را گرفت و از اين قتل كه دست‌هاي ديگري در آن دخالت داشت و مي‌خواستند به شيوه‌ي "انقلابي"! عمل كنند، بسيار متأسف بود. ولي بايد پرسيد دركدام نقطه ازجهان حكومتي با آن همه دشمن(چون عوامل شاه در منطقه) با يك قتل سياسي ايجاد شده است؟

-  به گزارش  ‌آرشي روزولت، وابسته‌ي نظامي امريكا در تهران درآن هنگام(مندرج در مجله‌ي ميدل ايست جون و جولاي 1947) و ديگر گزارشگران، حكومت كردستان يكي از آزادترين حكومت‌هاي روزگار بود كه زنداني سياسي نداشت!

- به علاوه، اغلب ناآگاهان يا آگاهان به عمد، به‌جاي جمهوري كردستان،  جمهوري مهاباد را علم كرده‌اند! اين موضوع، بي‌توجهي به اسناد تاريخي و تغيير آن است. البته، دامنه‌ي دسترسي حكومت قاضي‌محمد به نواحي كردنشين ايران محدود به مناطق كردنشين (آذربايجان غربي) از رود ارس تا حوالي سقز بود. با اين حال هنگامي كه جواني از اهل كرمانشاه ـ به نام" نادر ابراهيمي" كه ليسانسيه بود ـ به مهابادآمد، با استقبال بسياري روبه‌رو شد. نه تنها پستي به او دادند، بلكه، اهالي منطقه نيز، او را چون  نماينده‌ي كردهاي جنوب گرامي داشتند و از حضور وي شادمان بودند.

مصاحبه‌شونده گفته است:

" به هرحال مردم جمهوري مهاباد(!) را، دست نشانده روسيه شوروي مي‌دانستند"

 اگر منظور از مردم عوامل وابسته به شاه و رقباي سياسي شوروي باشد، استدلال ايشان درست است. وگرنه مردم جمهوري كردستان را ـ كه در اين محدوده‌ي جفرافيايي امكان وجود يافته بود ـ يك موهبت الهي تلقي مي‌نمودند. ايشان، براي جا انداختن ديدگاه منفي نسبت به قاضي‌ محمد و جمهوري كردستان، در مصاحبه گفته است:

" وقتي به قاضي محمد هم گفته مي‌شود از روساي ايلات مي‌خواهند در برابر دولت مركزي مقاومتي صورت  نمي‌گيرد و اين بدان معناست كه نگاه عمومي نسبت به قاضي محمدـ علي‌رغم تصور عمومي ـ مثبت نبوده است. مولودي ـ از محققين كرد ـ در تز خود مي‌گويد: سوال اصلي اينجاست كه پس حمايت همه اقشار و طبقات مردم از حزب در جريان فروپاشي جمهوري كردستان در مهاباد كجا رفت؟ و چرا مردم عقب‌نشيني كردند؟"

متأسفانه، برخي از نويسندگان بدون توجه به واقعيات در پي تحليل ذهنيات خود مي‌باشند. وگرنه، كساني‌كه آن دوران را به خاطر دارند، نيك مي‌دانند كه استدلال‌هاي كنوني از اين دست، خيال‌پردازانه‌اند.

  در نزد توده‌ي مردم كرد، جنگ مردم با دولت كار نادرستي است. در نظر مردمي كه مي‌‌گويند:

 " دولت پير مي‌شود اما نمي‌ميرد"( دوله ت، پير ده بي! به لام، نامري!) تا ممكن شود، نبايد با دولت درگيرشد. ولي نسل كنوني چنان برداشتي ندارد و بيشتر آنان از لزوم ادامه‌ي مقاومت (جمهوري كردستان) سخن مي‌گويند. ولي اين گروه، بدون در نظر گرفتن شرايط عملي در آن زمان، نظر مي‌دهند. يا چون گروه‌هاي تندرو چپ در اوايل انقلاب، كه شعار مي‌دادند:

  جنگ جنگ تا پيروزي! مرگ بر سازشكار!... يا اين كه بسان مصاحبه‌شونده و برخي ديگر، مي‌پرسند:

   اگر مردم هواخواه قاضي محمد بودند، چرا مقاومت ننمودند؟ (شرايط ترك مقاومت وعقب نشيني را مد نظر ندارند) اما كساني‌كه آن دوران را ديده‌اند، مي‌دانند كه در آن زمان، مقاومت مسلحانه به‌منزله‌ي نابودكردن شرايط فعاليت نسل‌هاي بعدي مردم كرد بود.

   قاضي محمد و اطرافيانش در محوطه‌ي مسجد عباس آغاـ در مركز شهر مهابادـ از حاضران نظر خواهي كردند. بيشتر حاضران از جمله قاضي محمد بر اين باور بودند كه مقاومت مسلحانه، سبب ازبين بردن امكانات تجديد مقاومت هاي مدني مي شود. موجب كشته شدن مردم عادي، آوارگي، ويراني و...مي گردد.

قاضي محمد و بيشتر ياران او مي دانستند كه رژيم شاه، شرط  درامان ماندن اهالي ازنهب و غارت نيروهاي دولتي و هواخواهان آنان را(همان‌طوركه در تبريز روي داد)، در افتادن با (متجاسرين) مي‌دانند! و مردم كرد را به جان هم مي‌اندازند. قاضي‌محمد، با درايت كم‌نظير، مانع نقشه‌هاي شوم رژيم شاه شد. ولي اين سياست درست گردانندگان جمهوري كردستان، به آن معنا نيست كه آقاي هوشمند گفته است:

"مقاومتي صورت نمي‌گيرد و اين بدان معناست كه نگاه عمومي نسبت به قاضي محمد ـ علي‌رغم تصور عمومي ـ مثبت نبوده است"

  ازدگرسو، در ديدگاه منفي نگران، اين موضوع كه برخي از روحانيون با حكومت كردستان مخالف بوده اند، دليل عدم مقبوليت قاضي‌محمد تلقي شده است. درصورتي كه چنين نبود اگرچه در اين باره مصلحت نيست بيشتر گفته شود، همين‌قدر اشاره مي‌نمايم كه غير از قاضي‌محمد ـ كه روحاني بود ـ رئيس هيئت دولت محلي نيز، يكي از پر طرفدارترين روحانيان منطقه بود. رئيس عدليه نيز، برجسته‌ترين روحاني منطقه بود و مشاور قاضي محمد هم، يك فرد روحاني بود كه بعدها در دانشگاه تهران به سمت استادي رسيد!

 آيا حكومتي با چنان مديران و گردانندگاني با مخالفت روحانيون مواجه بود؟

 آيا چنان حكومتي كه مديران درجه اول آن روحاني بودند، دست نشانده‌ي شوروي بود؟!

در نظر منفي نگران، ملامصطفي بارزاني هم با دولت ايران دست به يكي شد و پشت سر قاضي‌محمد را خالي نمود! درحالي‌كه اين امر تهمتي ناروا است. لزومي ندارد كه من در اين جا اين جريان را بازگو كنم ولي به ناچار بايد اشاره كنم كه عزيمت نابه‌هنگام بارزاني بنا به درخواست تيمسار همايوني فرمانده نيروي ارتش بود كه گفته بود تا بارزاني‌ها از مهاباد خارج نشوند، نيروي دولتي وارد شهر نخواهدشد.

فروپاشي آرام و بدون خونريزي حكومت قاضي محمد ـ در برابرفروپاشي خونين حكومت پيشه‌وري ـ ملهم از بينش اسلامي، مدنيت  و صلح و آشتي خواهي قاضي محمد و مردم كرد بود كه از ديدگاه "تحليلگران نسل كنوني" عدم مقبوليت، عدم مقاومت، عقب نشيني و... تلقي مي‌شود!

  اگر "هوشمند"ها نيز در ميدان چوارچرا درصف دانش‌آموزان سخنان حكمت‌بار قاضي‌محمد را مي‌شنيدند، نسبت به بسياري از مسائل آن دوران و شخص پيشوا چنين كم‌لطف نمي‌شدند و نظر رقباي شوروي و عوامل مخالف را معيار سنجش پيشوا و حكومت كردستان قرار نمي دادند.

 قاضي‌محمد در اغلب سخنراني‌هاي خود مي‌گفت:

" ما با تكيه بر سلاح،  نمي‌توانيم به آزادي برسيم. بلكه بايد در راه كسب دانش روز گام برداريم و از راه هاي مدني براي كسب حقوق خود اقدام كنيم..."

 او كه رژيم پهلوي را خوب مي‌شناخت، مي‌گفت:

 مرا در همين ميدان چوارچرا به دارخواهند آويخت! ولي نهضت رهايي‌طلب كرد بعد از من متوقف نمي‌شود.

با اين حال، او، راهي جز مطالبه‌ي حقوق مردم كرد نمي‌ديد.

آقاي هوشمند، بر مبناي تحليل رويدادها مي‌گويد:

 "با توجه به مذاكرات قاضي‌محمد با تهران، با قوام و نيز استقبال او از ورود ارتش ايران به شهر مهاباد، معلوم نيست كه چرا قاضي بازداشت و محاكمه و بالاخره اعدام مي‌شود؟"

  ولي اين نتيجه‌گيري منطقي آقاي هوشمند، كجا و حكومت‌هاي " نامتعارف" از نوع پهلوي و صدام و...كجا!

  بدبختانه ـ اگر منفي‌نگري هم درميان نباشد ـ تنها با اتكا به مطالعه‌ي "نوشته‌ها" نمي‌توان دولت‌هاي نونماي نامتعارف خاورميانه‌اي را باز شناخت! لذا نمي‌توان علت توقيف، محاكمه و بالاخره اعدام قاضي‌ها را دريافت! همان گونه كه نمي‌توان بسياري از پديده‌ها و رويدادهاي اجتماعي ـ سياسي اين منطقه از جهان را با معيارهاي عقلاني و شايد آكادميك، سنجيد!

 در نگرشي به اوضاع خاورميانه، آشكار مي‌‌شود كه:

   بسياري از پديده‌هاي سياسي ـ اجتماعي و رويدادها در مسير عقلاني و منطقي قرار نمي‌گيرند! بدين سبب، بسياري از"محققان" نيز، در معرض لغزش قرار دارند...

   اوضاع كشور عراق را بنگريم اين" كشور" با مرزبندي كنوني، مديون اراده‌ي بريتانياي كبير پس از جنگ جهاني اول است نه خواست و اراده‌ي ساكنان آن! ولي اكنون "همسايگان" نيز بر حفظ اين ساخت استعمار اصرار دارند! نژادپرستان و انحصارطلبان عرب در سراسر جهان، كشور عراق مرزبندي توسط بريتانيا را يك كشور عربي مي‌خوانند.

اگرچه  در 35 سال اخير، بعثي‌ها چنان بلايي بر سر مردم عراق و كشورهاي همسايه و جهان اسلام آورده‌اند كه  با هيچ معيار عقلاني، مذهبي و انساني قابل پذيرش نيست. با اين حال، دولت عراق نيز يك" دولت مدرن" خاورميانه اي است!

 نمونه‌ي ديگر دولت در خاورميانه، تركيه است كه در 80 سال پيش ـ پس از قتل‌عام ارمني‌ها ـ توسط نژادپرستان سلطه‌جوي ترك، ايجادشد. نژادپرستان ترك، پس از انهدام ارمني‌ها در آسياي صغير، براي نفي موجوديت ملت كرد دست به كارشدند! آنان، از پذيرش هر ميزان هزينه و ارتكاب هر نوع جنايتي رو‌گرداني نكردند. درحالي‌كه كردها و ارمني‌ها و ديگران ـ كه توسط نسل‌كشان و نژادپرستان ترك نابودشدند ـ پيش از ترك‌ها در اين سرزمين ـ به ناحق تركيه خوانده شده ـ  مستقر بوده‌اند.

 " دولت ـ قبيله" ترك ـ كه در قالب دولت مدرن و دولت ـ ملت مدرن خاورميانه‌اي(!) خود را علم كرده است ـ براي تحقق اميال جنون‌آميز قبيله‌گون خود، از بدو تأسيس در اين 80 سال، به نسل‌كشي كردها روي آورده  و در اين راه از پشتيباني و همسويي همسايگان و قدرت‌هاي جهان‌خوار بهره‌مند بوده است. محض نمونه:

   در قيام كردها عليه ستمگري كماليست‌ها (1928ـ1930) رضاشاه به نيروهاي ترك اجازه داد وارد خاك ايران شوند و كردها را كه در بخش شرقي آرارات موضع گرفته بودند، از پشت (از خاك ايران)، مورد حمله قرار داده و نابود كنند! سپس، به دستور رضاشاه، آن منطقه‌ي وسيع و استراتژيك، به ترك‌ها بخشيده شد!

 

 

     فهرست دومین ویژه نامه  |  صفحه اول  |  بایگانی سال 84  |  اولین ویژه نامه کردستان  |