|
||||||
|
چشم انداز ایران - دومین ویژه نامه کردستان - پاییز 1384
كردستان هميشه محروم خالد توكلي
در ارديبهشت ماه 1382، همزمان با برگزاري نمايشگاه كتاب و مطبوعات اتفاق جالب توجهي براي مردم كردستان رخ داد. اين اتفاق چيزي نبود جز انتشار ويژهنامهاي درباره كردستان كه به اهتمام نشريه وزين چشمانداز ايران انجام پذيرفته بود. مردم كردستان از اين جهت، شادمان و مسرور گشتند چرا كه انتشار چنين ويژهنامههايي ميتواند نشان از تغيير و تحول در نگرش روشنفكران مركز نسبت به مسئله كردها و توجه و اهميت آنها به بحث و گفتوگو درباره آن باشد. با توجه به شناختي كه همگان از خطمشي و سياستهاي اين نشريه دارند، انتظار و اميد عمده مردم كرد اين است كه با انتشار چنين ويژهنامههايي باب چشماندازي نو نسبت به كردستان گشوده شود. چرا كه "مسئله كردها" بهطور خاص و "قوميتها" بهطور عام از اهم مسائلي است كه جامعه ما در دو سده اخير با آن دست به گريبان بوده است كه متأسفانه بهدلايلي مورد انكار قرار گرفته است. تحليل و بررسي اين مسئله و توجه به آن، بسيار راهگشا و خواهد توانست از بروز مجدد اشتباهات گذشته پيشگيري كند و براي ساختن آيندهاي بهتر، ياريرسان ما باشد. اين ويژهنامه با انتخاب برهه حساسي از تاريخ ايران و كردستان به بررسي مسئله كردستان در ابتداي پيروزي انقلاب ميپردازد، هرچند خوانش انتقادي آن دوران، شعارها، برنامهها، نحوه رقابت گروههاي مختلف براي دستيابي به قدرت و شكلگيري ساختار نوين سياسي و اجتماعي و بويژه نقش اقليتهاي قومي در ايجاد شرايط نوين، خيلي زودتر از اينها بايد انجام ميگرفت، حال كه چشمانداز ايران، اين وظيفه را در مورد كردستان بهعهده گرفته و اين همت عالي را به خرج داده تا گوشهاي از تاريخ ايران و كردستان را مورد بازبيني قرار دهد، جاي تقدير و تشكر دارد، اما از آنجا كه قرار نيست بحث و بررسي به همين شماره ختم شود نيز به اين دليل كه نكاتي بحثبرانگيز در برخي از اظهارنظرها آمده است، در اين نوشتار تلاش خواهم كرد با نگاهي انتقادي مطالب مندرج در "چشمانداز ايران" را مورد بررسي قرار دهم و پس از اشاره اجمالي و موردي نكاتي چند از مباحث مطروحه در ويژهنامه سعي خواهم داشت در بحثي كليتر به تحليل جايگاه اقوام در گفتمانهاي سياسي موجود در ايران بپردازم.
1ـ "كردستان هميشه قابل كشف" عنواني است كه براي اين ويژهنامه انتخاب شده است. اين عنوان سؤالاتي را در ذهن ايجاد ميكند. آيا گزينش اين عنوان معنيدار است؟ اصولاً كردستان چيست و چه تفاوتي با جاهاي ديگر مثلاً اصفهان و تهران دارد كه هميشه قابل كشف باشد؟ چرا چنين نگرشي نسبت به كردستان وجود دارد؟ آيا متن و پديدهاي چنان پيچيده و مبهم است كه هميشه قابليت كشفشدن و استخراج فرآوردههاي نو از آن ميرود يا چنان بكر، طبيعي و بدوي است كه چونان اقوام ابتدايي بايد به كشف عناصر فرهنگي عجيب و غريب آن پرداخت؟ با ديدن اين عنوان و تصويري كه در زمينه روي جلد وجود دارد، اولين معنايي كه در ذهن تداعي ميشود نگرش شرقشناسانه، نسبت به كردستان است. به گفته ادوارد "سعيد شرقشناسي" درواقع يك گفتمان به مفهوم فوكويي آن است كه غرب براي تعريف و توضيح شرق ساخته و پرداخته است تا (آگاه و ناخودآگاه) "خود" را در مقايسه و مقابله با "ديگري" (غير) توجيه نمايد. در اين گفتمان كه بر رابطه قدرت و سلطه استوار است غرب همواره منطقي، انساني، توسعهيافته و برتر و شرق همواره غيرمنطقي، احساسي، عقبمانده و فروتر توصيف و تبيين ميشود. براساس اين گفتمان شرق كه گويا داراي مجموعه خصوصياتي ابدي و تغييرناپذير، هم شكل و همسان است، عاجز از تعريف و تبيين خويشتن ميباشد. لذا بايد ديگران، يعني غرب يا شرقيهاي آموزشيافته در غرب به تعريف و تبيين شرق بپردازند. در ايران نيز كه گفتمان "جامعه منفعل ـ دولت فعال"، مبتني بر ناسيوناليسم قوم برتر، بر بسياري از گروهها و تشكلهاي سياسي تسلط دارد. ازسوي آنها، خواسته يا ناخواسته، چنين پروژهاي در مورد قوميتها اجرا ميشود. كردستان هميشه قابل كشف، كردستان جايگاه راستان باستان، كردها اصيلترين قوم ايران، كردها جزء جدانشدني و هم از تمدن ايران و... همگي گزارههايي "شرقشناسانه"اند. اين تعاريف از كردستان و كردها به اين نتيجه ميرسد كه در سير تكاملي فرهنگ و تمدن ايران، كردها در مرحلهاي ابتداييتر قرار دارند و با تقليل فرهنگ كردي به مجموعهاي از آداب و رسوم كهنه و قديمي كه بايد كشف گردند بر ابتدايي بودن اين فرهنگ تأكيد ميورزند و بدينترتيب آگاهانه يا ناآگاهانه نگرش و قرائت شرقشناسانه از كردها تئوريزه ميشود. (1) وقتي كردستان را عبارت از متني بدانيم كه هميشه قابليت كشفشدن يا به عبارت ديگر كشفكردن را دارد، درواقع اولين گام را براي نظريهپردازان شرقشناسانه برداشتهايم يعني آن را به متني منفعل تبديل كردهايم، درنتيجه خودبهخود، وجود كاشف يا كاشفاني ضرورت مييابد كه بايستي مجهز به ابزارهاي مناسب كشف و استخراج باشند. در چنين حالتي كردها عاجز از تعريف و تبيين خويشتن قلمداد ميشوند. لذا رابطه نابرابر و يكطرفه كه مبتني بر سلطه و قدرت است، شكل ميگيرد، بهگونهايكه "قوم برتر"، هرگاه اراده كند به تفسير و تعريف "ديگري" ميپردازد و چارهاي جز انفعال و پذيرش يافتهها و تفاسير قوم برتر را ندارد. كوههاي سر به فلك كشيده و لالهزاري كه در زمينه جلد به چشم ميخورد نيز همان نگرش را در ذهن تداعي ميكند و علاوه بر آن "وضع طبيعي" توماس هابز را به ياد ميآورد. براساس عقايد هابز وضع طبيعي، وضع آدميان قبل از تشكيل اجتماع(2) و "وضع مدني" است. بر روي جلد اين ويژهنامه نشاني از وضع مدني كردها ديده نميشود، آنچه به چشم ميخورد طبيعتي است بيآلايش و به دور از هياهوي مدنيت كه بايد كشف شود. البته كردها خود نيز به كوههاي سر به فلك كشيده و سرسبزي محيط خويش ميبالند و با افتخار از آن ياد ميكنند. بخشي از اين افتخار ريشه در افكار ناسيوناليستي و بخشي ديگر ريشه در نگرش شرقشناسانه دارد كه ناخودآگاه آن را پذيرفتهايم. بههرحال كردها نمادهايي گوياتر از تصاويري كه بر روي جلد نشريه "چشمانداز ايران" نقش بسته است، دارند كه معرف بهتري براي كردها ميتوانند باشند. ارجاع كردها به طبيعت و تلاش براي كشف آن دقيقاً از وجود نگرش شرقشناسانه نسبت به كردها حكايت دارد. شايد قصد و نگرش دستاندكاران نشريه "چشمانداز ايران" هرگز ترويج و بهرهگيري از نگرش شرقشناسانه نباشد، اما اين نگرش ميتواند به صورت ناخودآگاه در تعابير و تفاسير وارد شود و همچنانكه پيشتر نيز اشاره شد حتي برخي از خود كردها نيز ناخودآگاه در قالب اين نگرش به توصيف و تعريف خود ميپردازند.
2ـ احسان هوشمند ميگويد: بعضي از عالمان سياست، قوميت را يك پديده كهن ميدانند و برخي يك پديده نو مربوط به بعد از ظهور دولت مدرن و نوين، البته خود من جزو آن دسته از افراد قرار خواهم گرفت كه قوميت را يك امر كهن ميدانند، يعني احساس تعلق و وابستگي به افسانههاي مشترك، خاطرات مشترك، فرهنگ مشترك و نام مشترك، اين را لزوماً مربوط به دوران جديد نميدانم، چنانچه پيش از دوران جديد هم ما تأكيداتي در بين بعضي از امراي كرد، يا شاعران و نويسندگان كرد دال بر كردبودنشان داريم. (3) در همان مصاحبه، ايشان اين ارزيابي را كه حركت شيخ عبيدالله اولين قيام ملي كردهاست، نفي ميكند. به اين دليل كه تا دوره شكلگيري دولت نوين تركيه، عراق و دولت رضاخان در ايران، ما حركت قومي و نهضت قومگراي كرد نداشتيم، يعني اولاً تا زمان روي كارآمدن رضاشاه در ايران و تا زمان روي كارآمدن كمال آتاتورك در تركيه و تا زمان روي كارآمدن ملك فيصل در عراق، ما حركت ملي در بين كردها نداشتيم. ايشان نتيجهگيري ميكند: "نخست اينكه حركت شيخ عبيدالله اولين جنبش قومي نيست، چرا كه ما اصولاً در دوران مدرن شاهد حركتهاي قومي و سياسيشدن قوميت هستيم و چون هيچ بيانيه، خواسته يا برنامهاي دال بر طرح خواستههاي قومي در حركت شيخ عبيدالله مشاهده نميكنيم" پس حركت و مبارزه شيخعبيدالله جعفري قومي و ملي ندارد. (4) صرفنظر از تناقضي كه در گفتههاي (آقاي) هوشمند ديده ميشود، اتفاقاً بيانيه و برنامههاي متعددي از شيخعبيدالله به يادگار مانده است كه حركت قومي ايشان را تأييد ميكند. شيخ پيش از هر چيز و براي پيشبرد مبارزه خويش به همبستگي كردها، فارغ از اختلافات خانوادگي، ايلي و عشيرهاي و زباني ميانديشد، به همين جهت با تمام متنفذين كرد در اقصا نقاط كردستان مكاتبه مينمايد و از آنها براي شركت در مبارزه دعوت به عمل ميآورد. از اينرو در همان ايام، سفيران روسيه و انگليس و مطبوعات تركيه از انجمن و تشكلي بهنام "اتحاد كرد" ياد ميكنند. (5) اهداف اين اتحاديه عبارتند از: 1ـ آزادي كردستان از سلطه دولتهاي قاجار و عثماني 2ـ تشكيل دولت كردستان يكپارچه و مستقل از كردهاي ايران و عثماني 3ـ انتخاب شيخ عبيدالله نهري بهعنوان حاكم كردستان 4ـ روابط دوستان با ارامنه و مسيحيان كردستان (6) شيخ عبيدالله در نامههايي كه به دكتر كوچران پزشك مخصوص امريكاييها و همچنين نمايندگان انگليس در تبريز و وان ارسال كرده است، بهنوعي شيوه مبارزاتي خويش را از مبارزات عشيرهاي متمايز ميسازد: "عثمانيها و حكومت ايران، هيچكدام حسننيت ندارند و هرگز به حقوق ما توجهي نميكنند... . به علت چنين رفتارهايي كردستان ناگزير از اتحاد و همبستگي است و بيش از اين توانايي تحمل تخريب و تجاوز را ندارد." (7) در نامه دوم، شيخ با صراحت بيشتري اهداف قومي و ملي خود را بيان ميدارد، گويا شيخ بهتدريج بر اهميت روابط بينالملل و قدرتهاي جهاني واقف گشته است: ملت كرد جمعيتي بيش از 500هزار خانوار دارد، ملتي متمايز از ديگران است، مذهب، آداب و رسوم مخصوص خود را دارد... ما ملتي تقسيم شده هستيم، ما ميخواهيم حاكم بر سرنوشت خويش باشيم، خود مجرمان را مجازات نماييم، قدرتمند و مستقل باشيم و برخوردار از حقوقي كه ملتهاي ديگر واجد آنها هستند.(8) ويلسون هاول نامه دوم شيخ را اولين سند ملي كردها مينامد. (9) شيخ عبيدالله در نامهاي ديگر كه براي اقبالالدوله حاكم اروميه ارسال ميدارد، باز با تأكيد بر هويت ملي خويش بر تداوم و استمرار مبارزه پاي ميفشارد: "بيگمان حكومت از وجود 500 هزار خانوار كردي كه در كردستان زندگي ميكنند، خبر دارد كه بهدليل ناآگاهي و نبود تحقيق، هميشه چهرهاي كريه از آنها به نمايش گذاشته شده است... به اين دلايل، كردهاي ايران و تركيه تصميم گرفتهاند متحد شوند و دولتي مستقل تشكيل دهند، قانون را پاس بدارند و كتباً تعهد دهند كه هيچگونه آشوب و بيقانوني در سرزمينشان روي ندهد."(10) شواهد فوق كه مشتي از خروار است نشان ميدهد نوعي خودآگاهي قومي مبناي مبارزه شيخ بوده است، تحركات وسيع ايشان براي برقراري روابط با رؤساي ايلات و عشاير و رهبران مذهبي و تلاش براي برقراري ارتباط با قدرتهاي بينالمللي امري تصادفي نيست بلكه از اين امر حكايت ميكنند كه شيخ فراتر از هويت ايلي و عشيرهاي و حتي ديني و مذهبي در پي انداختن طرحي نو است و به ايجاد هويتي تازه ميانديشد كه ميتوان آن را "هويت قومي يا ملي كرد" نام نهاد.
3ـ محبوبيت مرحوم قاضي محمد در ميان مردم كرد، ازسوي احسان هوشمند انكار شده است: نگاه عمومي نسبت به قاضي محمد ـ عليرغم تصور عمومي ـ مثبت نبوده است. (11) استناد ايشان به عدم همكاري چند عشيره با مرحوم قاضي است، اما به جرأت ميتوان گفت كه قاضي محمد نهتنها در ميان مردم كرد بلكه بهعنوان پيشوايي آزاده، نزد ديگر مبارزان ايراني نيز از قرب و منزلت ويژهاي برخوردار است. براي نمونه، علياصغر احساني در خاطرات خود، شخصيت قاضيمحمد را اينگونه توصيف ميكند: قاضي محمد در ميان ملت كرد، كردهاي ايران و عراق و تركيه و... از محبوبيت فوقالعادهاي برخوردار بود. او انساني حليم و آرام و بردبار بود. رفتارش با ما كه نخستين و آخرين ديدارمان با او بود، چنان جذابيت و علاقه توأم با احترام در ما ايجاد كرد كه هرگز فراموش نخواهيم كرد.(12) مرتضي زربخت نيز در خاطرات خود از زاويهاي ديگر به تمجيد از شخصيت قاضيمحمد ميپردازد و ميزان محبوبيت ايشان را در ميان كردها، بدينشكل توصيف ميكند: برخورد دوگانه قاضيمحمد و پيشهوري ـ رهبران دو جامعه كرد و آذربايجاني ـ اثرات متضادي بر مردمشان داشت و واكنشهاي متفاوتي را برانگيخت؛ پس از گذشت بيش از سيودوسال، پيشهوري و فرقه دموكرات آذربايجان هيچيك نتوانستند محبوبيتي در دلهاي مردم برانگيزند، درحاليكه در مهاباد، مزار قاضي محمد، به زيارتگاه بدل شد و در آستانه انقلاب و سالروز شهادتش يكصدهزارتن در اطراف آن گرد آمدند و نسبت به ياد و خاطره او اداي احترام كردند و يادش را گرامي داشتند. پس از انقلاب نيز مردم مهاباد، بزرگترين ميدان شهر را بهنام اين رادمرد، نامگذاري كردند.(13) عقايد و نظرهاي يادشده از زبان كردهاي متعصب بيان نشده است و برخلاف گفته آقاي هوشمند، مرحوم قاضيمحمد در ميان مردم كرد از محبوبيت فوقالعادهاي برخوردار بوده و هست. حال شايد در همان زمان برخي از رؤساي عشاير بهدلايل سياسي و به خاطر منافع شخصي يا از روي حسادت و قدرتطلبي با ايشان همراهي و همكاري نكرده باشند اما رفتار اين افراد هرگز قابل تعميم به مردم كردستان نيست.
4ـ احسان هوشمند معتقد است كه گروههاي كرد با مسئله تماميت ارضي با ابهام برخورد ميكردند و براي تأييد گفته خويش به مصاحبه مرحوم عبدالرحمن قاسملو با يكي از نشريات اتريش بهنام پروفيل مراجعه ميكند. آنگاه كه قاسملو در پاسخ به خبرنگار اتريشي، صرفاً مطالبات خويش را با خودمختاريطلبي مشخص ميسازد و در مورد آينده تصميمگيري نميكند و به پيشگويي نميپردازد، هوشمند به اين نتيجه ميرسد كه در لابهلاي اين صحبتها از تشكيل يك دولت مستقل كرد و از هم پاشيدهشدن تماميت ارضي كشور حمايت ميشود.(14) قبل از هرچيز ذكر اين نكته ضروري است كه اگر كردي ادعاي تشكيل دولت مستقل داشت مرتكب گناه كبيره شده است؟ اين همه مردم در آسياي ميانه در همسايگي ما دولت مستقل تشكيل دادند چك و اسلواكي كه از يكديگر جدا شدند در كانادا رفراندوم برگزار ميشود و... در هيچكدام از اين كشورها آسمان به زمين نيامد و زمين زير و رو نشد. وانگهي اگر نگاه بدبينانه توأم با پيشداوري نسبت به قضيه كردها نداشته باشيم ميتوان پاسخ رهبر اسبق حزب دموكرات كردستان ايران را بهگونهاي ديگر نيز تفسير كرد كه با واقعيات هماهنگي و سازگاري داشته باشد. شعار اصلي حزبي كه وي سالها رهبري آن را برعهده داشت دموكراسي براي ايران ـ خودمختاري براي كردستان بود. بديهي است رهبر چنين حزبي كه شعار اصلي آن دموكراسيطلبي است هرگز نبايد بهگونهاي اظهارنظر كند كه با مباني و اصول حزب ناسازگار باشد. در غير اين صورت دچار تناقضگويي خواهد شد. ازسوي ديگر الفباي دموكراسي ايجاب ميكند كه هيچ نسلي حق تعيين سرنوشت نسلهاي آتي را ندارد. اگر گذشتگان براي تنظيم امور خويش، ارزشها و هنجارهايي را وضع كنند، آيا نسلهاي آينده بايد اجباراً از آن ارزشها و هنجارها تبعيت كنند يا حق تعيين سرنوشت براي آنها محفوظ است و در هر نسلي به صورت مجزا تعيين پيدا ميكند؟ درواقع اگر قاسملو در مورد سرنوشت نسلهاي آينده تصميمي نميگيرد به حق تعيين سرنوشت آنان احترام ميگذارد، در لابهلاي اين سخنان فروپاشي تماميت ارضي مستفاد نميگردد، بلكه نغمه دموكراسي است كه گوشها را مينوازد. چنانچه در انقلاباسلامي نيز رهبري و مردم ايران، قانوناساسي مشروطيت را با همين استدلال ملغي نمودند و قانون تازهاي را جايگزين آن ساختند كه اكنون مبناي رفتار ماست.
5ـ هوشمند در مصاحبه خويش بسيار تلاش ميكند كه جريانهاي سياسي كرد را وابسته به خارج معرفي نمايد و چندينمرتبه به دستهاي مرموز اشاره ميكند كه بر احزاب سياسي كرد موثر هستند. وي در بهترين حالت رابطه قاسملو را با عراق مشكوك ميداند. در فرهنگ سياسي ما نظريهاي كه براي تبيين و تفسير وقايع و رويدادها بسيار مورد استفاده قرار ميگيرد، "تئوري توطئه" است. هوشمند در اين مصاحبه اگرچه ميخواهد وانمود ميكند به شيوهاي علمي و با استفاده از تئوريهاي عالمان سياست و جامعهشناسان "مسئله كردها" را مورد بررسي قرار دهد اما وي نيز بالاخره به تئوري توطئه متوسل ميشود و اين توسل به روشني در لابهلاي صحبتهاي ايشان به چشم ميخورد. وي كه مرتباً بهدنبال كشف توطئه و سرنخ سرگردان است. براي اثبات گفتههاي خويش بهدنبال سرنخها به نيروهاي طالباني دولت عراق، اسراييل، چك، شوروي و چين روي ميآورد. شايد جريانهاي سياسي كرد با اين حكومتها و چندين حكومت ريز و درشت ديگر رابطه داشته باشند. اما واقعيت اين است كه هر رابطهاي را نبايد بهمنزله وابستگي تلقي نمود. كردها بهدليل موقعيت ژئوپولتيكي ويژهاي كه دارند، براي حفظ و تداوم زندگي سياسي خويش ناچار از ارتباط با كشورهاي همسايه هستند. به اين وضعيت ژئوپولتيك بايد مشي مسلحانه را نيز اضافه نمود. در عالم سياست برقراري رابطه و حتي در برخي از مواقع دادن امتياز، امري غيرعادي و عجيب و غريب نيست و بهسادگي ميتواند بهعنوان يك تاكتيك سياسي تلقي شود. اما از آنجاييكه تئوري توطئه در خودآگاه و ناخودآگاه ما ريشه دوانده است آگاهانه يا ناآگاهانه در تحليل امور از اين "توهم" بهره ميجوييم. براي مثال هماكنون براي مقابله با اصلاحطلبان نيز از اين روش استفاده ميشود و هر از چند گاهي از دلار و چمدانهاي پر از پول كه ازسوي "دشمن"، "دستهاي مرموز"، "اجانب" و بيگانگان براي اصلاحطلبان ارسال ميشود، سخن به ميان ميآيد، ستون پنجم و فريبخورده دشمن معرفي ميشوند و به انحاي گوناگون تلاش ميشود كه نقش عامل خارجي در شكلدهي به رفتار رقيب بزرگ و تعيينكننده نشان داده شود. از آن رو بر اين نكته زياد تأكيد دارم كه يكي از مهمترين حربههاي حاكمان براي سركوب مخالفان، انگ "همكاري با دشمن و اجانب" بوده است. براساس برخي از آمارها در سدههاي گذشته ميلادي 62 ميليون نفر در شوروي، 35 ميليون نفر در چين،21 ميليون نفر در آلمان نازي،6 ميليون نفر در ژاپن و 4/2 ميليوننفر (توسط خمرهاي سرخ) در كامبوج جان خود را از دست دادند. علت اصلي تراژديهاي فوق، همكاري با دولتهاي اجنبي بوده است.(15) فكر ميكنم براي تحليل مسئله كردها و كاركردهاي مثبت و منفي آن براي انقلاب اسلامي ايران بهجاي اينكه نقش نيروهاي خارجي را بزرگ جلوه دهيم، بايستي به نقش و تأثير نيروهاي اجتماعي داخلي توجه بيشتري داشته باشيم. نيروهاي خارجي را نيز چون يكي از عوامل در نظر آوريم و اگر واقعاً ميخواهيم رويكرد متعادل و منطقي نسبت به تحولات اجتماعي داشته باشيم بايد مسئله متن بودن داخل و حاشيه بودن خارج را مد نظر قرار دهيم. پيامد رويكرد و توهم توطئه نسبت به رقيبان سياسي بهسرعت ديوار بياعتمادي را در جامعه بالا ميبرد و مانعي عمده در راه گسترش تكثرگرايي سياسي بهشمار ميآيد. اگر واقعاً خواهان جامعهاي متكثر هستيم كه در آن همه گروهها و دستجات به فعاليت بپردازند، بايد خود را از شر توطئهانديشي و توهم دستهاي مرموز رها سازيم وگرنه همچنان در هم يك كوچه پرپيچوخم دموكراسي خواهيم ماند. البته هيچكس نميتواند منكر وجود رابطه و حتي كمكهاي مادي دولت عراق به احزاب كردي باشد و بهعنوان يك نقطه ضعف غيرقابل توجيه احزاب و نظام سياسي بدان ننگرد اما توجه خوانندگان را به پاسخي كه "ايرج كشكولي" به پرسش حميد شوكت در مورد چگونگي رابطه احزاب كرد با عراق داده است جلب كنم و قضاوت نهايي را به ايشان واگذارم. وي ميگويد: "حزب دموكرات كردستان را مثال بزنم كه با آن نيروي وسيع، هزار و يك دردسر داشت و بايد خرج زندگي صدها پيشمرگه و خانوادههايشان را تأمين ميكرد، اما هيچگاه حاضر نشد هرچه دولت عراق ديكته ميكند انجام دهد، چون هم ميخواست استقلالش را حفظ كند و هم با مردم كرد ارتباط فشرده داشته باشد." نكته قابلتوجه در ارتباط حزب دموكرات با دولت عراق اين بود كه رابطين خود را با آن دولت مرتب عوض ميكرد تا مبادا به مرور زمان در خدمت حزب بعث آن كشور درآيند. البته بعيد نيست كه استخبارات عراق موفق شده باشد اينجا و آنجا در بين گروهها كساني را بخرد يا مجاب كند اما اين يك جريان عمومي نبود. (16)
6ـ نكته ديگري كه قابليت بحث و گفتوگو دارد اشاره احسان هوشمند به قانون آهنين اليگارشي رورت ميشل و سنخشناسي مرتون است كه با استفاده از آنها ميخواهد جبنش سياسي كردها را آسيبشناسي نمايد. وي ميگويد: "متأسفانه در شكلگيري احزاب سياسي ايران و احزاب مسلح، خصوصاً احزاب كرد ما با اين دغدغه روبهرو هستيم كه رهبران حزب از چنان تقدس و الوهيتي برخوردار ميشوند كه غيرقابل نقد ميشوند و به خاطر بقاي حزب، آگاهي حتي اهداف حزب هم فراموش ميشود."(17) ابتدا ذكر اين نكته ضروري به نظر ميرسد كه "ميشل" بوروكراسي موجود در حزب را عامل اصلي شكلگيري قفل آهنين و "اليگارشي حزبي" ميداند. بديهي است اين تئوري در مورد احزابي كه به دور از بوروكراسي در كوه و بيابان به جنگ مسلحانه روي آوردهاند و ساختاري غيربوروكراتيك دارند هرگز نميتواند صادق باشد. اما اينكه احزاب اهداف خود را به بوته فراموشي سپردهاند نكته ديگري است كه باز با مثالي كه ايشان آوردهاند، نميتواند واقعيت داشته باشد. اجمالاً بايد گفت علت اصلي انشعاب دروني، اختلافات عميق در كادر رهبري و... برگرفته از توسعهنيافتگي سياسي، عدم شناخت كافي از قدرت و ساختار غيردموكراتيك است. آقاي هوشمند ميگويد: "مثلاً يكي از اولين خواستهها و مرامنامه كومله ژـ ك و بعداً حزب دموكرات اين بود كه به هيچ كرد ديگري خيانت نكنند. اما در ماجراي حلبچه چون حزب بايد بماند و ماندنش ناشي از كمكهاي حزب بعث عراق است بهراحتي از اين مسئله دهشتناك كه وجدان بشريت را در جاي جاي دنيا به شرم واداشت، ميگذرد."(18) ايشان در اينجا كاملاً آرمانگرايانه با اين مسئله روبهرو ميشوند و به دور از واقعيات دنياي سياست به قضاوت ميپردازند. از اين گذشته در همين مصاحبه ادعا ميكند كه: "احزاب كرد ايراني بايد به اين نكته برسند كه سرنوشت آنها با سرنوشت عراق و تركيه كاملاً متفاوت است."(19) البته همانطور كه گفته شد احزاب كردي نيز مانند اكثر احزاب ايراني گرفتار آسيبها و آفتهايي هستند كه در فرهنگ سياسي ما به فراواني يافت ميشود. انشعاب پشت سر انشعاب، يكديگر را به خيانت متهمكردن، ابهام در اهداف، مطلقگرايي، خشونتورزي، انتقادپذيري، مخالفان را وابسته به آلتدست معرفي كردن و نقش دستان مرموز را در حزب، دوستان بزرگ جلوهدادن و از همه مهمتر مبارزه مسلحانه آفتهايي است كه دامن احزاب را گرفته است و موجب ناكارآمدي آنها شده است.
اما سنخشناسي مرتون؛ اتفاقاً اين تئوري در مورد ناسيوناليسم افراطي بيشتر صادق است. مدت مديدي است كه به بهانه حفظ تماميت ارضي با حربه تجزيهطلبي و كشف دستهاي مرموز، حقوق اقليتهاي قومي ناديده گرفته ميشود، حربههايي كه توهمي بيش نيستند، اما عدم رعايت حقوق اقوام واقعياتي انكارناپذير هستند، اين شرايط "مناسكگرايي" مرتون را تداعي ميكنند. ظاهراً اين مطلب نياز به بيشتري دارد: اصولاً هدف از تشكيل دولت چيست؟ چرا انسانها چنين چارچوبي را ساختهاند؟ هابز معتقد است علت غايي، منظور و هدف آدميان كه طبيعتاً خواهان آزادي و تسلط بر ديگراناند، در تحميل آن قيود بر خويشتن كه لازمه زندگي در اجتماعات سياسي است، پيشبيني اين است كه بقا و درنتيجه بهبود خود را تأمين كنند ميخواهند بدينوسيله خود را از وضع پيوسته درجنگ بودن، نجات دهند. (20) حال سؤال من اينجاست اگر آن قيود و چارچوبها نتواند بقا و بهبود فرد را تأمين كنند و انسانها را دچار شرايط جنگ و ناامني سازند، تكليف چيست؟ آيا حقوق افراد مهمتر است يا تماميت ارضي؟ كداميك بر ديگري تقدم و ارجحيت دارد؟ آقاي ابراهيم يزدي در پاسخ به خبرنگار روزنامه ياسنو، بزرگترين نگراني خويش در شرايط فعلي "آينده مملكت، تماميت ارضي و فروپاشي جغرافيايي و اجتماعي"(21) ميداند. ظاهراً براي ايشان ناديدهگرفتن حقوق افراد و شهروندان، دانشجويان، خبرنگاران و روشنفكران كه در شرايط فعلي به كرات و فراواني انجام ميپذيرد، زياد مهم نيست و چنان تماميت ارضي نگرانش ساخته است كه هيچگونه اشارهاي به عدم رعايت حقوق دوستانش نكرده است كه هر روز به بهانهاي آنها را به دادگاه ميكشانند. جالب اينجاست اگر براي تماميت ارضي تهديدي وجود داشته باشد بهدليل ضايعگشتن حقوق شهروندان است. پس براي حفظ تماميت ارضي هم كه شده بايد حقوق شهروندان و ازجمله اقوام رعايت گردد وگرنه راهي جز رعايت حقوق وجود ندارد و نخواهد داشت. ظاهراً چنين نگرانيهايي در درون مشروطه نيز وجود داشته است و از زماني كه دولت مدرن در ايران در حال شكلگيري بوده است اذهاني را به خود مشغول داشته است. براي نمونه: "در سال 1906 كه نخستين مجلس ملي گشايش يافت، سيدجمالالدين اصفهاني از واعظان و انديشمندان سرشناس جنبش مشروطه در خطابهاي از حاضران مجلس پرسيد كه به نظر آنان كشور بيش از همه به چه چيز نياز دارد، تعدادي از حضار در پاسخ فرياد برآوردند وحدت، ميهندوستي و غيره. اما سيد ضمن تصديق مطلوب و مورد نياز بودن همه اينها گفت، نخستين چيزي كه بيش از همه به آن نيازمنديم "قانون" است." (22) هيچكس مخالف ميهندوستي، وحدت و يكپارچگي كشور نيست، اما تقدم و ارجحيت اين امور بر حقوق شهروندان خود ميتواند يكي از عوامل از بين رفتن وحدت و تماميت ارضي كشور باشد. سالهاست بهصورت سيستماتيك و نهادينه، حقوق اقليتهاي قومي و مذهبي از يكسو و حقوق شهروندان از سوي ديگر ناديده گرفته ميشود، اما هميشه نگراني اين بزرگواران تماميت ارضي و وحدت كشور بوده است، به همين دليل در طول سالهاي گذشته و در طول دوران مبارزاتي خويش، كمترين برنامه و راهكار را براي اقوام و اقليتها ارائه نمودهاند. آقاي صدرحاجسيدجوادي كه بهعنوان وزير كشور دولت موقت به مذاكره با كردها ميپردازد، خود اذعان ميدارد كه درخصوص زندگي اجتماعي كردها، بنده به هيچوجه وارد نبودم، چون كارم كار قضايي بود و با قضاياي اجتماعي برخورد نداشتم و دنبالش هم نبودم.(23) تصور و برداشت ايشان از خودمختاري كه نوعي تمركززدايي از قدرت است و نمونههاي فراواني از اينگونه حكومتها در جهان وجود دارد، تحتتأثير وزيرخارجه تركيه كه منشأ نژادي كردها را انكار ميكند، قرار دارد و تجزيه كشور را از تبعات موافقت با خودمختاري ميداند!(24) آقاي عزتالله سحابي نيز اذعان دارد كه در طول 40 سال مبارزه هرگز به مسئله قوميتها نينديشيدهاند، به همين دليل ايشان هم برداشت نادرستي از مطالبات كردها و اقوام دارد. وي ميگويد: ما ميگفتيم؛ "خودمختاري يعني جدايي... يك روز مصاحبهاي در تلويزيون ترتيب داده شد كه من [سحابي] صحبت كردم و گفتم: من اگر بخواهم با خودمختاري كردستان موافقت كنم، مثل اين است كه بگويند دستهايت را بايد قطع كني. ميگذارم دستهايم قطع شود اما امضايش نميكنم. ايشان خوشبختانه با نظام فدرالي ايران موافق هستند، البته از چنين شخصيتي كه سالها سابقه مبارزاتي آزاديخواهانه دارند جز اين انتظار نميرفت اما ايشان شرايط را خطرناك ميدانند و به اين دليل كه دولت مركزي غيرمقتدر است پس صحبت از گرايشهاي قومي يا دامنزدن به مباحث مربوط به حقوق قوميتها، موجب رشد گرايشهاي جداييطلبانه ميشود. (25) اين سخن نميتواند براي ما كردها مقبول باشد. اولاً كردها بايد چندسال ديگر منتظر باشند كه يك دولت مقتدر بر سر كار بيايد كه حقوق كردها را رعايت نمايد؟ ثانياً چه تضميني وجود دارد كه يك دولت مقتدر، نيمنگاهي به حقوق قوميتها داشته باشد؟ در قانوناساسي تصريح شده است كه "در جمهورياسلامي ايران، آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيكناپذير و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروهي يا مقامي حق ندارد بهنام استفاده از آزادي به استقلال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران كمترين خدشهاي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد بهنام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزاديهاي مشروع را، هرچند با وضع قوانين و مقررات، سلب كند." (26) آيا تلاش براي تمركززدايي از قدرت و تأسيس نظامي كارآمد، تشكيل حزب سياسي، اجراي اصل 15 قانوناساسي، سهيمشدن در ساختار قدرت و... از آزاديهاي مشروع بهشمار ميآيند يا خير؟ اگر جزء آزاديهاي مشروع هستند، ديگر نميتوان به بهانه مصلحت يا حفظ تماميت ارضي و استقلال، ما را از حقوق خود محروم سازيد. به قول اوريانا فالاچي دولت يك پلشتي اجتماعي و در عين حال يك ضرورت اجتماعي است. "مناسكگرايي" تبديل وسيله و راه به هدف، جنبه شر و پلشتي آن را تقويت ميكند و ضرورت آن را از بين ميبرد، آنچه امروز بيش از هر چيز ديگر تماميت ارضي را تهديد ميكند، ناديدهگرفتن حقوق اقوام و اقليتها است كه در رژيم گذشته، با اجراي سياست يكسانسازي به اوج ميرسيد و در دوران كنوني نيز به بهانههاي مختلف اين حقوق انكار شده است.
پينوشتها: 1ـ توكلي، خالد: كردستان و دومخرداد، انتشارات فكر نو، تهران، چاپ اول، 1379، ص 25. 2ـ صناعي، محمود: آزادي خرد و قدرت دولت (ترجمه و تأليف) انتشارات هرمس، تهران، چاپ چهارم، 1379، ص10. 3ـ ويژهنامه چشمانداز ايران (كردستان)، فروردين 1382، ص 5. 4ـ همان. صص 7ـ6. 5ـ حه مه باقي، محهمه د: شورشي شيخ عربه يد دللاي نه هدي، ص 77. 6ـ همان، ص 78. 7ـ همان، صص 122ـ121. 8ـ همان، ص 123ـ122. 9ـ همان، ص 123. 10ـ همان، صص 145ـ144. 11ـ ويژهنامه چشمانداز ايران (كردستان)، ص 19. 12ـ احساني، علياصغر: قيام افسران خراسان و حماسه خارك، نشر علمي، تهران، چاپ اول، 1378، ص 187. 13ـ زربخت، مرتضي: از كردستان عراق تا آنسوي رود ارس (راهپيمايي تاريخي ملامصطفي بارزاني، 1326)، نشر شيراز، تهران، چاپ اول، ص 1376. 14ـ ويژهنامه چشمانداز ايران (كردستان)، ص30. 15ـ فتاحي، محمدابراهيم: جستارهايي درباره تئوري توطئه در ايران (گردآوري و ترجمه)، نشر ني، تهران، چاپ اول، 1382، ص 27. 16ـ شوكت، حميد: نگاهي از درون به جنبش چپ ايران (گفتوگو با ايرج كشكولي)، نشر اختران، تهران، چاپ اول، 1380، ص 335. 17ـ ويژهنامه چشمانداز ايران (كردستان)، ص37. 18ـ همان، ص 37. 19ـ همان، ص 15. 20ـ صناعي، محمود: ص 25. 21ـ روزنامه ياسنو، 5 تير 1381، ش 92. 22ـ همايون كاتوزيان، محمدعلي: تضاد دولت ـ ملت در ايران (نظريه تاريخ و سياست در ايران) ترجمه عليرضا طيب، نشر ني، تهران، چاپ اول، 1380، ص 123. 23ـ ويژهنامه چشمانداز ايران (كردستان)، ص42. 24ـ همان، ص 66. 25ـ همان، ص 71. 26ـ قانوناساسي جمهوري اسلامي ايران، فصل اول، اصل نهم. |
|||||
| فهرست دومین ویژه نامه | صفحه اول | بایگانی سال 84 | اولین ویژه نامه کردستان | |