|
|||||||
گزیده
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
نگره سوم و انتخاب قاسملو، سرنوشت مبهم احمد توفيق و دلايل مرگ احتمالي او مورد توجه قرار نگرفته است
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
پس از كنگره سوم كه عبدالرحمن قاسلمو به دبيركلي حزب رسيد اعلام نمودند آرمان نهايي حزب دموكرات كردستان ساختن جامعه عادلانه سوسياليستي است
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
مثلاً در جايي ارگان حزب دموكرات كردستان ايران در سالهاي مياني دهه 50 باعنوان ”زندگي دو ميهنپرست برجسته كرد در خطر است“ مينويسد "غني بلوريان در سال 1303 متولد شده است و همه زندگياش را وقف مبارزه براي تأمين حقوق عادلانه خلق كرد و روي كارآوردن يك رژيم دموكراتيك نموده است... بلوريان در اين مدت هفده سال در بسياري از زندانهاي ايران به سر برده و از چهارسال قبل به بند چهار زندان شيراز انتقال يافته است.(18) طبيعي است كه خاطرات چنين فعال سياسي (فارغ از هرگونه داوري نسبت به ارزشهاي سياسي او) مورد توجه مورخان و اهل فن قرار گيرد. نشريه حزب دموكرات بلوريان را "مبارز افسانهاي" نامگذاري كرده بود
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
آيا مسئوليت انساني اين همه خونريزي قابل تقسيم ميان جنگطلبان از هر دو سوي درگيريها نيست؟ حتماً جناب حسنزاده پاسخ خواهند داد كه به قول دكترقاسملو به همين تعداد هم از نيروها و هواداران اين احزاب كشته و ترور و يا اعدام شدهاند آيا اين هزينه سنگين انساني تحميل شده بر جوانان و مردم كرد (وابسته به هر دوسوي طيف) ما را بر آن نخواهد داشت تا در رفتار و كنشهاي گذشته تجديدنظري داشته باشيم؟ در كنار اين تلفات بسيار سنگين و دهشتناك انساني اين درگيريها روند توسعه منطقه را نيز براي ساليان به عقب انداخت و از اين طريق هم بر جان و مال و سطح زندگي و رفاه مردم كرد صدمات شديد ديگري وارد آمد آيا نبايد تأملي داشت؟ آيا زمان وداع با اسلحه براي جلوگيري از كشتار حتي اگر موجب نجات جان يك بيگناه باشد فرانرسيده است؟ آيا دستيابي به دموكراسي با تفنگ ميسر است؟
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
اولين نتيجهاي كه جدا از حجم بسيار وسيع تلفات انساني در مناطق كردنشين به ذهن متبادر ميشود تكثر عميق و تفاوتهاي پيچيده در عقايد سياسي مردم كرد است كه يكي از نتايج آن، اين تلفات وسيع انساني است. نتيجه ديگري كه ميتوان از اين آمارها گرفت عدم باور به گفتوگو و درنتيجه اتخاذ رويكردهاي خشن و مسلحانه براي حذف "ديگري" است. ”گفتمان دموكراسي“ مغلوب ”گفتمان حذف“ و ”گفتوگو“ در بند و حصار ”گلوله و خون“ بيقرب و منزلت شده و ”جان آدميزادگان“ قرباني ”پندار نخبگان سياسي“ و ”احساسات حاملان تفنگ“ گرديده و به اين صورت هزاران انسان به قربانگاه و مسلخ رهنمون شدند! آيا بهراستي جان انسان خصوصاً مردم و جوانان كرد اينچنين بيارزش و كمبها است؟
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
این ادعاي آقاي حسنزاده یادآور سخنان دکتر قاسملو با لوموند فرانسه در سال 1981 میلادی است " دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران تائید می کند که جنبش اکراد طرفدار وی شاید بتواند رژیم روحانیون حاکم در تهران را به سقوط وادار نمایند“ که همزمان با این بزرگنمایی سیاسی و رسانهای و در تهییج افکار عمومی غربی در تایمز انگلستان اعلام می کند " برای نخستین بار در مدت 3000 سال بقای آنها [کردها] در معرض خطر قرار داد." این دو نقل را به این دلیل بیان کردم که توجه شود نقل و گزارش از تاریخ و ارایه مستندات متفاوت از بازیگری سیاسی و کار تبلیغی است! در بیان خاطرات باید به تاریخ پرداخت و نه تبلیغ!
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
در مورد کردها آثار بسیاری از روزنامهنگاران و نویسندگان غربی تنها یادآور تفنگ و درگیری است و البته برای تأکید بر درستی گزارشها و نظرات خود گاه موضع همدلانهای نیز با "موضوع" از خود بروز می دهند. تصویری که آنان از کردستان ارائه می دهند و کردستان را برای غربیان روشن و قابل رویت میکند بر آمده از همین رویکرد است. کردستان اگر چه خیال آنها را تحریک کرده اما بهندرت آن را هدایت کرده است. بهعنوان نمونه میتوان به گزارش کوریره دلاسرا در ایتالیا با عنوان " شرح وقایع یک قتل عام " که توسط مو اتوره Mo Ettore در سال های دهه 80 میلادی منتشر شده اشاره کرد او مینویسد " من حدود یک ماه را با این قوم در حال انقراض گذرانیدم. صلاحیت آن را دارم که گفتههای پیامآور مهیب تهران را رد کنم. پیشمرگها، بيش از هر زمان دیگر سرزنده و سرحال هستند... رادیو تهران هر شب تکرار می کند همه چیز آرام است، با این وجود پاسداران همچنان کشته می شوند ... وظیفه وحشتناک و مرگ آور بیرون کشیدن اجساد سه پاسداری که در جیپ تویوتای اولی بودند به عهده سلیمان است... اما سومی هنوز نفس می کشد، ولی قفسه سینه اش شکاف بزرگی برداشته بودو چشمانش باز بود. هنگامیکه او را روی زمین قرار می دادم به من نگاه می کرد ولی معلوم بود که در حال جان سپردن است و احتیاجی به خالی کردن تیر خلاص نبود. ولی او در واقع پنج دقیقه بعد مرد، در حالیکه هنوز چشمانش باز مانده بود
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
به نظر میرسد انتشار اسناد و مدارک درون حزبی گامی باشد در جهت زدودن برخي ابهامات تاريخي منطقه و نيز يافتن پاسخ براي تعداد زيادي سؤالات بيپاسخ كه بخشي از آن سؤالات در لابهلاي اين سطور طرح گرديده، فرار از اين مسئوليت بر ابهامات خواهد افزود و كما اينكه برخورد گزينشي در انتشار اين اسناد نيز بر حدس و گمانها خواهد افزود
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
در شصتسال اخير آن احزاب و گروههايي كه خود را نماينده آرمانهاي خلق كرد معرفي كردند. سخن و خواسته خود را از لوله تفنگ و از مجراي گلوله طرح نمودند. حاكمان نيز با همان زبان سخن گفتند. آيا ميتوان از اين احزاب و جريانات خواست تا در جهت حفظ جان همه شهروندان ايراني و خصوصاً مردم كرد در رويكرد جديد گفتمان نفي خشونت و پرهيز از اسلحه را جانشين سازند و با طرد ماجراجويان خشونتطلب دورهاي جديد در بيان خواستههاي خود را بيازمايند. امروز مردم ايران و مردم كرد بيش از هر زمان و دوره ديگري رؤياهاي خويش را در سرزميني آزاده، آباد و امن ميجويند. آيا ميتوان در روش و عمل و نيز در آرمان با اين مردم همجهت شد؟ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
|
چشم انداز ایران - دومین ویژه نامه کردستان - پاییز 1384
گفتهها و ناگفتههايتحولات سياسي كردستان ايراناحسان هوشمند
اشاره: در فروردين ماه 1382، چشمانداز ايران با انتشار ويژهنامه "كردستان هميشه قابل كشف" گام نخست را در جهت تحليل و فهم چراييهاي حوادث خونين بخشي از كردستان معاصر (تا سالهاي مياني دهه 60) برداشت بديهي است چراييهاي بروز اين حوادث و چگونگي آنها تا به امروز كمتر مورد بحث و بررسي كارشناسانه قرار گرفته بود. چشمانداز ايران يك نشريه مستقل با كارنامه روشن و مديريت مهندس لطفالله ميثمي است كه ايشان را بسياري از زندانديدههاي ايراني بخصوص كرد پيش از انقلاب و حتي پس از انقلاب ميشناسند، نهتنها اندكي توجه به سوابق ايشان، بهروشني گوياي اين مطلب است كه نميتوان انتشار ويژهنامه "كردستان هميشه قابل كشف" را به حكومت، جرياني مقابل آن و يا احزاب اپوزيسيون كرد نسبت داد! فروش بيسابقه و هزاران جلدي ويژهنامه بخصوص در مناطق كردنشين نشان داد كه جامعه، بويژه نسل آگاه و دورانديش آن براي افزودن به آگاهيهاي خويش و كسب تجربه براي ساختن آينده خود و جامعه، مشتاق ورود به اين مباحث است. ارسال سيل پيامهاي تلفني، الكترونيك، نامه و مقاله با جهتگيريهاي متفاوت خود ميتواند تأييدي بر اين مطلب باشد. با توجه به واكنشهاي صورت گرفته بخصوص انتشار نظرات آقاي عبدالله حسنزاده دبيركل وقت حزب دموكرات كردستان ايران كه با دوCD تصويري اقدام به پاسخگويي نمودهاند و بخش قابل توجهي از سخنانشان متوجه مصاحبه اينجانب بود بر آن شدم در مقام ادله گفتار پيشين و با در نظرگرفتن نظرات آقاي عبدالله حسنزاده ابعاد ديگري از موضوع را تشريح نمايم. هرچند قصد داشتم در اين شماره با ارائه يك مدل نظري، عوامل موثر بر بروز چالشهاي سياسي در كردستان شمالي (مكريان) را به بحث بگذارم. اما درخواست مهندس ميثمي مديرمسئول نشريه چشمانداز ايران موجب شد تا در مقام روشنگري، برخي توضيحات را بر گفتار پيشين بيفزايم. ترتيب مطالب برمبناي ترتيب مباحث طرح شده توسط دبيركل سابق حزب دموكرات ميباشد. هرچند مطلب ”نگرشي جامعهشناختي بر شكلگيري حزب دموكرات كردستان ايران“ ميتوانست بهصورتي مستقل منتشر شود. اين بخش حاوي اسنادي است كه عموماً تاكنون منتشر نشده است.
واقعيت امري لغزنده استدر ابتداي مصاحبه آقاي حسنزاده، پرسشگر حزبي با تعرض بر عنوان ”كردستان هميشه قابل كشف“ ميگويد: ”درواقع منظورشان اين بود چنان وانمود كنند كه مردم كردستان كور و كرند...“ بر اهل انديشه پوشيده نيست كه در مباني معرفتي علم امروز "واقعيت" امر لغزنده و داراي ابعادي است. اين امر در روششناختي همه علوم اعم از علوم فيزيكي، طبيعي و اجتماعي امري پذيرفته شده است. بر اين مبنا اگر پديدهاي بهنام "تحولات سياسي كردستان در تاريخ معاصر" موضوع يك مطالعه باشد دهها و صدها محقق هر يك از زاويهاي ميتوانند بخشي از واقعيت را تشريح نمايند. پس تا زمانيكه محققي وجود دارد و موضوعي هست اين موضوع مثلاً "كردستان" ميتواند هميشه قابل كشف باشد. از ثمرات چنين رويكرد فلسفي و روششناسانهاي اين خواهد بود كه جامعه علمي از درغلتيدن به ”دام تعصب و مطلقانگاري“ در امان بوده و زمينه رشد و تكامل معرفتي هم تضمين ميگردد. ازسوي ديگر، كسانيكه در ويژهنامه مورد مصاحبه قرار گرفته بودند بهقول مقدمه جزوه حزب دموكرات كردستان بر مصاحبه آقاي حسنزاده، "شخصيتهاي سياسي و فرهنگي كرد و ايراني كه بيشترشان در نخستين سالهاي روي كارآمدن جمهورياسلامي به شكلي از اشكال با رويدادهاي كردستان در ارتباط بودهاند.“ لذا عاقلانه نيست كه اين افراد نتوانند سهمي در معرفي تحولات كردستان به مخاطب داشته باشند و نكته بديهي اينكه اگر از منظر علمي و نه عوامفريبي به قضيه بپردازيم. مردم و عوام معمولاً از رويدادها، چرايي آنها و چگونگي آنها اطلاعات دقيق و مستندي در اختيار ندارند. لذا طبيعي است كه از آنها انتظار احاطه و تسلط بر موضوعات مختلف، حتي آنهايي كه مربوط به زندگي اجتماعي خودشان ميباشد، نميرود كه اگر جز اين بود ديگر نيازي به علومي چون تاريخ، جامعهشناسي و علومسياسي و... نبود. چنانكه در باور پرسشگر حزبي هم اين تلقي موجود است. چرا كه در مقام پاسخگويي بر آمده است. اگر مردم كردستان همهچيز را ميدانند، ديگر چه نيازي به پاسخگويي آقاي حسنزاده بود تا "در راستاي روشنگري و جلوگيري از قلب حقايق" مطالبي را به مخاطب عرضه كند؟!
آيا جمهورياسلامي به فكر انتشار چنين موضوعي است؟در ادامه مصاحبه، پرسشگر ميپرسد "چرا جمهورياسلامي به فكر انتشار چنين موضوعاتي افتاده است؟" و جناب حسنزاده در پاسخ ميگويد: "همينكه جمهورياسلامي عليرغم اينكه هميشه وجود كرد و مسئله كرد در ايران را انكار كرده است، حال ناچار گشته يا ناچارش كردهاند كه اجازه دهد شمارهاي ويژه از يك نشريه به اين مسئله اختصاص يابد. حال به هر نيتي كه باشد. من جنبه مثبت و مفيدي در آن ميبينم." اين سوال و پاسخ ادامه آن نشانگر عدمشناخت از تحولات فرهنگي و سياسي در ايران ساليان اخير است. امروزه دهها نشريه با زبانهاي فارسي و كردي درباره مسائل كردستان حتي در مناطق كردنشين منتشر ميشود. پس عليرغم نظر آقاي حسنزاده كسي ”وجود كرد“ را در ايران انكار نكرده است. بسياري از نشريات دانشجويي با هزينه دولت منتشر ميشوند و بسيار هم از حزب دموكرات و آقايان تندتر ميگويند و مينويسند! دوم آنكه معلوم نيست طي كدام اسناد و مدارك پرسشگري و پاسخگو به اين نتيجه رسيدهاند كه: ”جمهورياسلامي به فكر انتشار چنين موضوعي افتاده است“. با توجه به شناختي كه مخاطبان ايراني و آگاه از اهداف نشريه چشمانداز ايران و دستاندركاران آن دارند، اين پرسش، پرسش بهجايي نيست. براي نمونه؛ زندان پس از انقلاب ميثمي، پرونده اخير دادگاه مطبوعات و بازخواني پرونده درگيريهاي 30 خرداد 60 كه آن را با اين منطق پيگيري كرده است تا گفتوگو جاي اسلحه را بگيرد... .
دکتر سنجابی ”جنش كرد“؛ مفهومي بدون واقعگرايينكته بسيار مهمي كه در صحبتهاي آقاي حسنزاده بايد مورد توجه قرار گيرد. تأكيد مكرر بر اصطلاح "جنبش كرد" است. به نظر ميرسد كه بررسي جامع و بيطرفانه كه مبتني بر دادههاي عيني باشد، بهكارگيري واژه "جنبش كرد" براي "حزب دموكرات كردستان ايران" و يا ديگر پديدههاي مرتبط با مسائل مناطق كردنشين خيلي واقعبينانه نباشد. پيشتر در گفتوگو با هفتهنامه "روژهه لات" گفتهام ”جنبش“ در منظر جامعهشناسي واجد خصلت فراگيري و تداوم در جامعه است بهطوريكه حول موضوع معيني بروز يافته و تداوم داشته باشد. اما در گستره مناطق كردنشين ايران يا "كردستان تاريخي" يعني كرمانشاهان كه اولين نقطهاي است كه در دوران سلجوقي رسماً كردستان ناميده شد تا كردستان اردلان و كردستان شمالي يا مكريان، تنها بخش كوچكي از مناطق كردنشين درگير موضوع و چالشهاي سياسي بودهاند. به سخن ديگر مردماني كه خود را ”بهنام“ كرد مينامند و در ايران سكونت دارند، اولاً داراي تمايزات زباني عميقي هستند. اورامي بادينان، سوراني با گويشها و لهجههاي متعدد، گوران و لك و... نمودي از اين تفاوتهاي زباني است. بهنحوي كه براي كردِ ”لك“ درك سخنان كرد ”بادينان“ غيرممكن و براي كرد سوراني فهم گفتار اورامي نيز ميسر نيست! دوم آنكه كردها به لحاظ مذهب و فرق درون مذهبي با يكديگر تفاوتهاي بنيادي دارند. كردهاي شيعه در كرمانشاه و ايلام و بخشي از كردستان، كردهاي اهل حق و يارسان در كرمانشاهان، كردهاي سني در كردستان، اردلان و مكريان و... اين دو تفاوت بنيادي، تفاوتهاي فرهنگي زيادي را به همراه داشته و درنتيجه بهقول هابرماس"جهان زيست" متفاوتي را براي كردها در پي داشته است!(1) تا جاييكه به جاي مفهوم كرد شايد بتوان از ”كردها“ سخن گفت. كيفيت همراهي و يا عدم همراهي ساكنان مناطق كردنشين كشور با جريانات سياسي فعال (در دهه 20 تا سالهاي پس از پيروزي انقلاب 57 ) در اين مناطق نيز از اين منظر قابل درك است.
1ـ كردستان شيعي مذهب و اهل حق يعني كرمانشاهان، ايلام و بخشهايي از استان كردستان كنوني يعني بيجار، قروه و شاهيندژ حتي بهصورت جزيي در هر دو دوره 20و1357 با حركتهاي سياسي موجود در مناطق كردنشين همراهي نداشتند. در ميان كادر حزب هم پستي ازسوي آنان اشغال نشد و وجود چند استثنا هم نافي قاعده اصلي نيست. برعكس كرمانشاهان يكي از خاستگاههاي ناسيوناليسم يعني مليگرايي ايراني است. مهاجرت آزاديخواهان ايراني به كرمانشاه در جنگ اول و تشكيل دولت در مهاجرت، تشكيل حزب ايران با همراهي دو شخصيت برجسته كرد كرمانشاهي يعني دكتركريم سنجابي و دكتر زنگنه (در دهه 20 همزمان با كومله ژـ ك) و نيز بر صدر نشستن سنجابي در جبههملي پس از سالها همراهي با دكتر مصدق، نمودي از اين ادعاست. چنانكه در مورد گروس (بيجار گروس) هم داستان شبيه كرمانشاهان است. تنها مقاومت مسلحانه در برابر اشغالگران ايران در جنگ جهاني دوم ازسوي درياسالار بايندر فرمانده ناوگان دريايي ايران در جنوب، عليرغم عدممقاومت ساختار ارتش، همراهي استاد كامران نجاتاللهي با مليون در انقلاب 57 و... نمودهايي از اين ادعاست. حتي از نظر جمهورياسلامي چون ساكنان اين دو منطقه، شيعي مذهب هستند ورود به عرصه مديريتهاي كلان كشوري پذيرفته شده است. زنگنه وزير كرمانشاهي نفت سابقه حضوري طولاني در كابينه دارد كه هيچ شخصيت ديگري نتوانسته ركورد حضور در كابينه او را بشكند! رمضانزاده سخنگوي [سابق] بيجاري دولت، عزيزي حقوقدان كرمانشاهي شوراينگهبان و ليست بلندپايهاي از مقامات لشكري و كشوري جمهورياسلامي كه كرد هستند اما كرد شيعه مذهب! و البته در اين ليست بلند كه شامل وزرا و اعضاي شوراي نگهبان و سفيران و استانداران ميباشد، نامي از اهل سنت (در اينجا كرد سني مذهب) بهچشم نميخورد. نياز به توضيح نيست كه بيشتر كردهاي ساكن در ايران را كردهاي شيعه ايلام، كرمانشاه و بخشهايي از كردستان و آذربايجان تشكيل ميدهند.
2ـ همچنين بسياري از ساكنان كردستان سني با فعاليت احزاب كرد نهتنها موافق نبوده كه در مخالفت با آنان جان خويش را نيز از دست دادهاند كه در ادامه مستندات آن ارائه ميشود. نتيجه آن كه به كاربردن مفهومي بهنام ”جنبش كرد“ كه معرف مطالبات همه كردهاي ايران باشد، شعاري است كه حتي فعالان حزبي خود به آن باور ندارند و زمينه واقعي هم در تمام مناطق كردنشين ايران ندارد! اين امر از آن جهت تشريح شد كه متوجه باشيم در هر بررسي پژوهشي و يا اكتشاف علمي تلاش در جهت روشننمودن ”مسئله و ابعاد مسئله“ اولين گام در راستاي شناخت مسائل در دست بررسي است. امري كه از سوي فعالان حزبي و يا كساني كه درباره موضوع داراي گرايشهاي ايدئولوژيك و سياسي هستند تاكنون يا مورد غفلت و بيتوجهي قرار گرفته و يا عامداً درجهت فعاليت تبليغي و به دور از واقعيات موجود از آن استفاده ابزاري گرديده است.
سايه سانسور در همان ابتداي مصاحبه دبيركل حزب تأكيد مينمايد كه ”سايه سانسور يا خودسانسوري بر گفتههاي همه مصاحبهكنندگان سنگيني ميكند. يعني همه تلاش ميكنند صحبتهايشان بهگونهاي باشد كه در نظام جمهوري اسلامي به محاكمه كشيده نشوند و دچار مشكل و دردسر نگردند.“ در مورد اين مدعا تذكر چند نكته سودمند است:
1ـ پيشتر و در چند خط قبل ادعا شده بود كه جمهورياسلامي و حكومت به انتشار اين مجموعه پرداخته است! اگر اين تلاش و انتشار مجله دولتي و حكومتي بود ديگر چرا با حكومت برخورد شود كه نگراني محاكمه و مشكل و دردسر در ادامهاش باشد؟ آيا اين ادعا كه ”مصاحبهشوندگان نگران محاكمه هستند“ نافي ادعاهاي قبلي يعني حكومتي بودن كل فرايند نيست؟
2ـ البته با توجه به فضاي موجود كشور پذيرش سانسور بر مطالب كاملاً منطقي است، اما نهفقط نسبت به حكومت، بلكه نسبت به احزاب دموكرات و كومله هم اين سانسور وجود داشته است. در ادامه مطالب فوق آقاي حسنزاده مدعي است اينجانب ”خواسته يا ناخواسته سعي دارد جنبش ملت خود را... لكهدار نمايد تا شايد بتواند نظر موافق كار بهدستان رژيم را جلب كند.“ پس از اين گفته نتيجه ميشود هر تلاشي در جهت مراجعه به تاريخ معاصر كردها در ايران اگر مستقل باشد و از منظر حزب و موافق نظر آنان نباشد امري مذموم و مردود است.
ماجراي شيخ عبيدالله و اما اساس سخن آقاي حسنزاده درباره شيخ عبيدالله را ميتوان در چند نكته خلاصه كرد: ـ جنبش او يك جنبش اصيل كردي است و جنبشي عشيرهاي نبوده است و رؤياي استقلال كردستان را در سر ميپروراند. ـ شيخ و هواداران او حاضر نيستند به ”دولت ترك يا به دولت عثماني ماليات بدهند.“ ـ سرپيچي از دادن ماليات به عثمانيها يك استقلالطلبي است و نشان از سرپيچي از كشورهاي بيگانه است. هر سه گزاره فوق با تحريفهاي روشن تاريخي يا بياطلاعي دبيركل حزب از ماجراي شيخ عبيدالله همراه است و اما دلايل: شروع درگيري شيخ عبيدالله با حكومت ايران پس از آن است كه هواداران شيخ حاضر به دادن ماليات نيستند آن هم نه در سراسر منطقه مكري كه تنها در پنج آبادي منطقه مرگور كه ازجانب محمدشاه به تيولي شيخ طه پدر شيخ عبيدالله درآمده بود تا مددي به معاش او و مخارج خانقاههاي آن سلسله باشد. حتي اشاره شده است كه مشاهره دريافت ميكرده است و ماليات و رسومي هم از آنها دريافت نميكردند. اما در دوره دوم ناصرالدين شاه دستگاه ديواني وليعهد در تبريز كه برعهده ميرزا احمدخان منشي باشي بود از همان اكراد و از بابت همان آباديهاي بخششي يا تيولي مطالبه ماليات ميكند.(2) پس ادعاي آقاي حسنزاده كه ميگويد شيخ حاضر به دادن ماليات به دولت عثماني نيست به نظر درست نميآيد. بلكه شيخ و هوادارانش در پنج روستا حاضر به دادن ماليات به كارگزار حكومتي ايران نيستند. ضمن آن كه دولت عثماني به جد پيگير حقوق شيخ عبيدالله بود. در همين زمينه سفارت عثماني در مورخ 18 محرم 1291 ه.ق طي نامهاي به وزارت خارجه ايران علل نارضايتي شيخ عبيدالله افندي را به تصوير ميكشد و نشان ميدهد كه چگونه پيگير حمايت از شيخ عبيدالله ميباشد: ”بعد از ورود بنده به صفحات اروميه آنچه از روي دقت و تدقيق تمام از اطراف و جوانب اين حدود آمد [آماده] نمودهام و از اشخاص بيغرض و مردمان مقبولالقول و معتبر رسيدگي كردم انصافاً با جناب شيخ سلمهاله ظلم و نفسانيت زياد كردهاند. تحقيق اين است كه كارگزاران پيشكار اميرالامرا العظام شجاع الدوله از لشكر سرباز و اكراد اشنويه جمعيتي كامل برده بر سر قريه جناب شيخ سلمهاله ريخته بالمرء قريه را تاخت و تاراج كرد. چهل و هشت نفر را به قتل آوردهاند، با وجود آن كه جناب شيخ معظماليه از طرف خاقان مغفور محمدشاه و از طرف نواب اشرف امجد والا وليعهد دام اجلاله و پيشكار آقاي مستوفي و جناب جلالتمآب صاحب ديوان احكام عديده در دست دارد كه به هيچ اسم و رسم احدي معترض دهات شيخ معظماليه نشده.“ (3) همانگونه كه از اين نامه و ديگر مستندات برميآيد. ـ اعتراض هواداران شيخ متوجه پرداخت ماليات دهات تيولي بوده، ـ اين دهات تيولي فقط چند پارچه آبادي را شامل ميشده، ـ حكومت و شاه وقت به عدم پرداخت ماليات شيخ حكم دادهاند، ـ كردان اشنويه در حمله به دهات شيخ مشاركت داشتهاند. بنابراين علت درگيري، مسئله ماليات شيخ بوده و آن هم ماليات نه به دولت عثماني، بلكه به دولت ايران، دولت عثماني هم پيگير مسئله بوده است. از همين مطلب ميتوان ادعاي بعدي آقاي حسنزاده كه، حركت شيخ را جنبش اصيل كردي ميخواند؛ به چالش طلبيد. مستندات نشان ميدهد حركت در اعتراض به ماليات شيخ بوده، با همراهي عثمانيها همراه بوده و ديگر مستندات نشان ميدهد كه به شدت عشيرهاي بوده است. اما آن مستندات دال بر عشيرهاي بودن حركت شيخ به صورت خلاصه بيان ميشود. در رأس نيروهاي وفادار به شيخ حمزه آقاي منگور قرار دارد كه او هم تحت فشار مأموران حكومتي به شيخ پناه ميبرد و امير نظام گروسي كه اتفاقاً خود را از نخبگان كرد عهد ناصري است در اين باره ميگويد: ”اين همه كشاكش و آمدن شيخ عبدالقادر سر بيعدالتي نواب والاشاهزاده حكمران بود. به غير جريمه و ناحسابي خيال مهرباني در حق احدي نداشت. پس از اينكه يك هزاروپانصدتومان از فدوي دريافت نمود چيزي طول نكشيد خواست حمزه آقاي منگور كه از اوايل ورود در قصبه حاضر شده و مشغول خدمتگزاري بود بگيرد. مشاراليه هم از بيم جان دست نداد. يك نفر برادرزادهاش با يك نفر نوكرش به قتل رسيد و يك نفر هم از قراول نواب والا مقتول نموده فراري شود. به جناب شيخ عبيدالله پناه برد. اين است كه جناب ايشان شيخ عبدالقادر پسرش را با جمعيت فرستاد اين معركه برپا شد.“(4) بنابر رسم جنگ و درگيريهاي عشيرهاي، غارت، دزديدن زنان، كشتن و سوزاندن هرچه آن بود، نمود اين حركت است. مينورسكي ميگويد:”در ابتداي اين قيام غارت و چپاول از خصوصيات آن بود.“(5) كوچرا هم تأكيد ميكند: ”بويژه لشكركشياش [شيخعبيدالله] به ايران هيچ مايه سرافرازي نبود. با غارتكردن مياندوآب يكبار ديگر به دشمنان مردم كرد نشان داد كه كردها نميدانند از روي قاعده و اسلوب بجنگند و غارتگراني بيش نيستند.“(6) حمله به مياندوآب، با آتش كشيدن مساجد و بازار شهر و كشتار صدها تن از اهالي و غارت شهر همراه بود. اين غارت دامنگير زنان هم ميشود. ”ازجمله دختر حسينعلي نام شخص معزز معروفي از اهالي مياندوآب كه معقوده برادرزاده خود حاجي حسنعلي بود. ابراهيم آقاي بدذات كه يكي از معارف مكري است با دو پسر ناپاكش اسير كرده به آخر حدود سردشت برده نگاه داشته بودند.“(7) همچنين زنان ديگر مانند دختر ملامحمدجعفر مجتهد و دختر آقاسيدعلي منكوحه مصطفي بك نيز به اسارت ميروند. در نامه كارگزاري ساوجبلاغ به وزارت رياست امورخارجه در ذيقعده [ذيالعقده] 1298 ه.ق ميخوانيم ”يوم جمعه 25 [شوال] قبل از طلوع [ياران شيخ عبدالقادر پسر اوسط شيخ عبيدالله] همراه با حمزه آقا به طرف مرحمت آباد حركت نمودند و بعدازظهر جمعه خبر قتل و غارت مرحمتآباد را با نعش نوريبيك به يك نام كه سيدقدار و خالوي شيخ عبدالقادر بود به ساوجبلاغ آوردند غير از طائفه مسيحي و طايفه يهود و اطفال كه سوزانيده بودند، 3400 نفر مردوزن مقتول داشتند و چند مسجد معتبر را آتش زدند كه كلامالله بسياري در آن مساجد بوده است... صداي تاراج گوشزد حدودات همجوار دولت عثمانيه گرديده و از خاك دولت عثماني عليالاتصال چوگان به دست و چارق به پا ميآيند.“(8) آيا اين حركات نمود عشيرهاي بودن حركت نيست؟ يا آنگونه كه آقاي حسنزاده مدعي است به اصالت كردي بودن حركت شيخ اشاره دارد؟ البته همين ويژگي عشيرهاي بودن حركت اگرچه در ابتدا براي شيخ پيروزيهايي به همراه داشت اما در ادامه كار علت شكست حركت او را بايد در اين حوزه بررسي كرد. به عبارت ديگر ويژگي عشيرهاي بودن حركت شيخ عبيدالله به همراه وجه ديگر آن يعني مذهبيبودن در ابتدا موجب بسيج مريدان او و برخي عشاير در منطقه مكري و در بخشي از كردستان شمالي گرديد. اما همين ويژگي خود زمينه بروز اختلافات شده و حركت را از درون با شكست روبهرو ساخته است. پناهندهشدن برخي از رقباي حمزه آقاي منگور همچون گلابي آقا رئيس عشيره دهبوكري و قادر آقا به سپاهيان اميرنظام نمونه همين واقعيت است. سمكــو در ادامه مصاحبه آقاي حسنزاده ضمن پذيرش ”غارت مهاباد و بيرحمياي كه سمكو داشته“ و ”عشيرهاي بودن و فئودال بودن و خشونت و بيرحمي در رفتار“ چون ”در قرن 21 اينگونه بيرحميها را در بسياري از كشورها مشاهده ميكنيم.“ با وجود اينها ميافزايد: سمكو ”يكي از علمداران ناسيوناليسم كرد محسوب ميشود كه در راستاي ترويج آن نيز گام برداشته است.“ اگرچه آقاي حسنزاده بر برخي ويژگيهاي بنيادين ماجراي سمكو صحه گذاشته و او را خشن و بيرحم و فئودال ناميده و حركت عشيرهاي او را پذيرفته است اما معلوم نيست با اين اوصاف چگونه نتيجهگيري كرده كه او از علمداران ناسيوناليسم كرد محسوب ميشود؟ و كدام مستندات او را به اين نتيجه رسانده كه سمكو در راستاي ناسيوناليسم كرد حركت كرده است؟ حركت سمكو در تاريخ معاصر در مناطق كردنشين ازسوي بسياري از ناظران و معاصران مورد توجه و بررسي قرار گرفته است و گزارشهاي مهمي از حركت او ثبت گرديده است. از برآيند اين گزارشها مشخص ميشود سمكو بهدليل قتل برادرش جعفرآقا توسط حاكم تبريز نظامالسلطنه طغيان كرده و در اين شورش كه گاه به همراهي عثمانيها بوده و گاه نزديكي به روسها از هيچ تلاشي براي غارت و خونريزي در منطقه فروگذار نكرده و حتي مشروطهخواهاني كه عليه حكومت فعاليت ميكردند از اين تجاوزات در امان نماندهاند. كسروي گزارش ميكند كه با خروج نيروهاي عثماني از آذربايجان يكدسته از سپاهيان و توپچيان آنان كه به چندصدتن ميرسيدند، به كشور خود نرفتند و با تفنگها و توپهاي خود آهنگ چهريق كرده و زيردستي سمكو را پذيرفتند. پس از درگيري سمكو با آشوريان و از بينبردن مارشيمون او متوجه دموكراتها و هواداران شيخ محمدخياباني شد.(9) مورخ معروف دكتر يرواند آبراهاميان ميگويد: ”اسماعيل آقا معروف به سمكو پس از فراغت از درگيري با آسوريان به جان دموكراتها يعني هواداران شيخ محمدخياباني افتاد كه خواهان اجراي اصلاحات دموكراتيك مانند تقسيم اراضي و تعيين حاكم مورد قبول و اعتماد مردم آذربايجان تشكيل فوري مجلس شورايملي در تهران و تأسيس انجمنهاي ايالتي مطرح در قانوناساسي كه پس از جنگ داخلي ايجاد نشده بود.“(10) كسروي در گزارش ديگري چگونگي تحويل آزاديخواه مشروطهچي يعني ”بخشعليخان“ را به روسيه و دارزدن او توسط روسها را گزارش كرده و نتيجهگيري نموده كه: ”روسيان بسيار شادمان شدند و بخشعليخان را در خوي به زندان انداختند و پس از چند روزي در ميدان آن شهر به دار زدند.“(11) بهجز كشتار مهاباد و غارت آن شهر كه حسنزاده آن را تأييد ميكند و كوچرا ميگويد: ”تا به امروز هم بزرگان مهاباد همچنان درباره او... با تلخي و تندي داوري ميكنند.“(12) ديگر نقاط كردنشين هم از قتل و غارت او در امان نبود. يكي از اهالي سقز در گزارش خود از ورود سمكو به شهر مينويسد: ”يكساعت به غروب مانده لشكر شكاك و جوانان سفاك و عشاير بيباك نمايان شدند... سه ساعت از شب گذشته بود كه شكاك براي غارت به منازل اشخاص و بازار رو آوردند. درب خانهها را شكسته شروع به غارت نمودند. حتي چادر و چارقد از سر زنان و لباس از تن كودكان و گوشواره از گوش زنان ميربودند. فرياد پيرمردان و كودكان، عالمي را متحير ميكرد.“(13) بهدليل بيرحميها و خشونتهاي گسترده، اهالي تحت ستم منطقه از اتمام كار سمكو استقبال كرده و به جشن و شادي پرداختند. يكي از ناظران كرد مينويسد: ”چون خبر شكست شكاك و انقراض اسماعيلآقا منتشر شد، دهل و سرناي شادي به صدا درآمد و سراسر دكان و بازار شهر غرق در شادي شده اهالي عموماً دستهدسته در مجلس سرور شركت مينمودند. وجد و مسرت و حيرت، قلب قاطبه ملت را محصور كرده بود زيرا تبديل اوضاع خارج از عقل بشر بود.“ (14) قاعدتاً اين سؤال طرح ميشود كه چگونه حركت سمكو يك حركت اصيل كردي بوده اما مردم كرد با جشن و شادي به استقبال سركوب او ميروند؟ همين مستندات و شواهد ديگر رويه سمكو را نشان داده و البته بيگمان حتي قومگرايان افراطي را وادار مينمايد تا در چسباندن سمكو به تاريخ خود با احتياط سخن گويند! درپايان بحث سمكو جناب آقاي حسنزاده اظهار ميدارند: ”چگونه يك فرد كرد تا اين اندازه تلاش مينمايد درلابهلاي كهنهكتابهايي كه شايد نگارندگانشان مخالفان ملت كرد نيز بوده باشند. كندوكاو كند تا شايد نقطه ضعفي از جنبش كرد و از رهبران جنبش كرد پيدا كند. واقعاً اين، جاي تأسف است؟!“ شايد در اينجا طرح اين سوال هم ازجانب راقم اين سطور از مقامات حزبي بيمورد نباشد كه ”چه كساني از مطالعه كهنهكتابهاي تاريخي استقبال نميكنند؟ آيا اگر نسل جديد بدانند كه سمكو (كه از نظر شما رهبر جنبش كرد است!) چه رويهاي داشته و با ترديد به گزارههاي برآمده از آن روايت تاريخي بنگرند به خير و صلاح مردم كرد است يا اينكه ناآگاهانه سخنان رهبران حزبي را ملاك فهم خويش قرار دهند؟ شايد بهجاي تأسف از مطالعه كهنهكتابها كه برخي از نويسندگان آن كرد و [نه دشمن ملت كرد] بودهاند، برخي از جوانان و فرهيختگان كرد از شما سؤال كنند آيا شما به مطالعه اين آثار پرداختهايد؟ اگر بلي نتايج آن چيست؟ و اگر خير كه... آيا ميتوان با اسطورهسازيهاي غيرمنطبق با واقعيات تاريخي، تاريخسازي كرد؟ و سپس گروهي را در پي اين تاريخسازي به قربانگاه و مسلخ فرستاد؟!
قيام ملا خليل و اما قبل از ورود به بحث بحران دهه 20 لازم است اشارهاي به ماجراي ملاخليل داشته باشم. آقاي حسنزاده تأكيد ميكنند ”قيام ملاخليل يك حركت صرفاً ديني و اسلامي نبوده است.“ براي اينجانب معلوم نيست كه چگونه دبيركل سابق به اين نتيجه رسيده است؟! اما در ميان منابع موجود خصوصاً كتاب قيام ملاخليل و رد فرمان رضاخان اثر ابراهيم افخمي و نيز خاطرات سرلشكر محمود امين وجه مذهبي قيام مزبور كاملاً برجسته نمايانده شده است. سرلشكر امين در اين زمينه مينويسد: ”در 7 دي ماه 1307 در منگور منطقه ساوجبلاغ جزو آذربايجان دفعته قضيه ملاخليل پيش آمد كرد. چون جنبه مذهبي داشت با يك سرعت فوقالعاده به طرف منطقه كردستان بخصوص بانه داشت تأثير ميكرد. امر شد كه قواي بانه را بهطور موقتي به تحت اختيار لشكر شمالغرب واگذار نمايم سريعاً، بهموقع اجرا گذاشته شد.“(15) علاوه بر منابع موجود اذعان شاهدان ماجرا نيز گواه بر اين است كه ملاخليل جنبه ديني و مذهبي داشته و به همين دليل فعالان قومگرا از كنار حركت او بيتفاوت گذر كردهاند! احمد توفيق و ابهامات بيشمار در توضيحات دبيركل حزب دموكرات فاصله زماني كنگره دوم تا كنگره سوم حزب خصوصاً چرايي لورفتن حزب و دستگيري فعالان سياسي وابسته به حزب، انتخاب عبدالله اسحاقي (احمد توفيق) به دبيركلي حزب، دلايل اخراج دكتر قاسملو از حزب بهمدت دهسال، فعاليت دهساله قاسملو و همراهان، كنگره سوم و انتخاب قاسملو، سرنوشت مبهم احمد توفيق و دلايل مرگ احتمالي او مورد توجه قرار نگرفته است. اگرچه در اين فاصله زماني 1338 تا1350 و حتي تا سال 57 حزب به لحاظ تعداد نفرات، توان نظامي و ميزان فعاليت در موقعيت ضعيفي قرار داشت. اما تحولات اين سالها در وضعيت آتي حزب تأثير عمدهاي بهجاي گذاشت. پيروان قاسملو پس از بهدستگيري قدرت در رهبري حزب دموكرات گروه وابسته به احمد توفيق (دبيركل پيشين حزب دموكرات كردستان ايران) را متهم به "پيشهكردن تكروي" تحتتأثير رويدادهاي كردستان عراق ميكردند كه در عمل مسائل مربوط به كردستان ايران را از ياد برده و به كلي از خطمشي مترقيانه حزب منحرف شده بودند“ و ”همچنين رهبران حزب دموكرات كردستان ايران [در سالهاي 1335ـ1349] از راه اصلي و صحيح حزب منحرف شده و در منجلاب ناسيوناليسم غلتيده بودند"(16) پس از كنگره سوم كه عبدالرحمن قاسلمو به دبيركلي حزب رسيد اعلام نمودند آرمان نهايي حزب دموكرات كردستان ساختن جامعه عادلانه سوسياليستي است“(17) در مصاحبه دبيركل حزب دموكرات با توجه به ارجاع برخي مطالب به غني بلوريان آقاي حسنزاده چنان در مورد بلوريان سخن ميگويد كه گويا بين بلوريان و حزب هيچ نسبت و پيوندي وجود نداشته درحاليكه زنداني بودن بلوريان طي حدود 20 سال در رژيم شاه همواره يكي از زمينههاي تبليغاتي حزب بهشمار ميرفت. مثلاً در جايي ارگان حزب دموكرات كردستان ايران در سالهاي مياني دهه 50 باعنوان ”زندگي دو ميهنپرست برجسته كرد در خطر است“ مينويسد "غني بلوريان در سال 1303 متولد شده است و همه زندگياش را وقف مبارزه براي تأمين حقوق عادلانه خلق كرد و روي كارآوردن يك رژيم دموكراتيك نموده است... بلوريان در اين مدت هفده سال در بسياري از زندانهاي ايران به سر برده و از چهارسال قبل به بند چهار زندان شيراز انتقال يافته است.(18) طبيعي است كه خاطرات چنين فعال سياسي (فارغ از هرگونه داوري نسبت به ارزشهاي سياسي او) مورد توجه مورخان و اهل فن قرار گيرد. نشريه حزب دموكرات بلوريان را "مبارز افسانهاي" نامگذاري كرده بود. يكي از نكات مهم ديگري كه آقاي حسنزاده به آن آشكارا اعتراف ميكند عدم علاقهمندي مردم سنندج به حزب دموكرات در سالهاي پس از انقلاب است و ميگويد "من با شجاعت اعتراف ميكنم كه آن زمان حزب دموكرات در سنندج فعال نبود. در نخستين روزهاي انقلاب و در ايام پس از آن نيز حزب دموكرات در سنندج حضور چشمگيري نداشت چرا كه مدت مديدي بود كه ما در آنجا نبوديم... با اينكه آن زمان ما در سنندج داراي تشكيلات بوديم و حتي عضو دفتر سياسي ما آنجا بود، ليكن نتوانستيم پيشرفت چشمگيري داشته باشيم.“ اگر اين واقعيت مهم را بپذيريم (كه بايد پذيرفت چون دبيركل حزب خود ميگويد) پس چرا اين اندك اعضا در حالي كه مقبوليت مردمي در سنندج هم نداشتند مسلحانه در منطقه حضور داشتند؟ من از اين اعتراف شجاعانه آقاي حسنزاده استفاده كرده و با استفاده از بحث مقدماتي در مورد تنوع و تكثر سياسي، فرهنگي، مذهبي و زباني در مناطق كردنشين ايران و اينكه ”جهان زيست“ كردها بهدليل اين تنوع پيچيده زباني، مذهبي، فرهنگي، سياسي چنان متفاوت است كه از كردها بهجاي كرد بايد سخن گفت و همچنين اينكه اساساً احزاب مسلح كومله و دموكرات هيچگاه نتوانستهاند در كردستان شيعي حداقل فضايي براي تحرك و فعاليت بيابند. اما در مورد كردستان سني مذهب تصور برخي مستشرقين اينگونه بود كه گويا همه مردم كردستان سني مذهب با اين احزاب همراه بودهاند، اين اعتراف آقاي حسنزاده نشان ميدهد كه اين تصور مطابق با واقعيت نيست و هيچگاه تمامي مردم كردسني مذهب با اين احزاب همراهي نكردهاند! دليل ديگر اين ادعا بهجز اعتراف آقاي حسنزاده رقم كشتهشدگان كردسني مذهبي است كه بهوسيله احزاب كرد مسلح مخالف يا در ميدان نبرد كشته شده و يا بهوسيله احزاب دموكرات، كومله و غيره ترور شدهاند. برخي از بررسيها نشان ميدهد كشتهشدگاني كه توسط بنياد شهيد جمهوري اسلامي در مناطق مختلف كردنشين بهعنوان شهيد ثبت شدهاند آمار قابل توجه و شگفتانگيزي دارد. بهعنوان نمونه در سنندج 558 نفر، مريوان 331، سقز 223، سردشت 211 و حتي مهاباد بهعنوان كانون حزب دموكرات 221 نفر و... بهعنوان شهيد ثبت گرديدهاند. فقط در دو استان آذربايجان غربي و كردستان هزاران تن از مردم كرد يا در رويارويي با احزاب مسلح كرد كشته شده و يا توسط اين احزاب كرد مورد ترور قرار گرفتهاند! آيا اين تعداد كشتهشده مثلاً 558 نفر در سنندج معنادار نميباشد؟ آيا اين رقم حداقل نشانگر اين واقعيت نيست كه بخش عظيمي از مردم كرد با عملكرد احزاب موافق نبودهاند؟ بهراستي چه تعداد از اين هزاران كشته نه در ميدان جنگ بلكه به واسطه ترور از سوي احزاب حذف شدهاند؟ چه تعداد توسط حزب دموكرات ترور شدهاند؟ آيا مسئوليت انساني اين همه خونريزي قابل تقسيم ميان جنگطلبان از هر دو سوي درگيريها نيست؟ حتماً جناب حسنزاده پاسخ خواهند داد كه به قول دكترقاسملو به همين تعداد هم از نيروها و هواداران اين احزاب كشته و ترور و يا اعدام شدهاند آيا اين هزينه سنگين انساني تحميل شده بر جوانان و مردم كرد (وابسته به هر دوسوي طيف) ما را بر آن نخواهد داشت تا در رفتار و كنشهاي گذشته تجديدنظري داشته باشيم؟ در كنار اين تلفات بسيار سنگين و دهشتناك انساني اين درگيريها روند توسعه منطقه را نيز براي ساليان به عقب انداخت و از اين طريق هم بر جان و مال و سطح زندگي و رفاه مردم كرد صدمات شديد ديگري وارد آمد آيا نبايد تأملي داشت؟ آيا زمان وداع با اسلحه براي جلوگيري از كشتار حتي اگر موجب نجات جان يك بيگناه باشد فرانرسيده است؟ آيا دستيابي به دموكراسي با تفنگ ميسر است؟ آمار تلفات حزب دموكرات بنا بر اعلام كنگره چهاردهم حزب در سال 1379 حدود چهارهزار نفر كشته اعلام(19) و بيش از چند برابر اين رقم نيز آمار تلفات كشتهشدگان كردي است كه توسط احزاب كرد كشته شدهاند. اولين نتيجهاي كه جدا از حجم بسيار وسيع تلفات انساني در مناطق كردنشين به ذهن متبادر ميشود تكثر عميق و تفاوتهاي پيچيده در عقايد سياسي مردم كرد است كه يكي از نتايج آن، اين تلفات وسيع انساني است. نتيجه ديگري كه ميتوان از اين آمارها گرفت عدم باور به گفتوگو و درنتيجه اتخاذ رويكردهاي خشن و مسلحانه براي حذف "ديگري" است. ”گفتمان دموكراسي“ مغلوب ”گفتمان حذف“ و ”گفتوگو“ در بند و حصار ”گلوله و خون“ بيقرب و منزلت شده و ”جان آدميزادگان“ قرباني ”پندار نخبگان سياسي“ و ”احساسات حاملان تفنگ“ گرديده و به اين صورت هزاران انسان به قربانگاه و مسلخ رهنمون شدند! آيا بهراستي جان انسان خصوصاً مردم و جوانان كرد اينچنين بيارزش و كمبها است؟
شورای شهر سنندج بنا به ظهارات آقای حسن زاده" در سنندج هیچوقت شورا- آنگونه که در انتخابات مرسوم است- انتخاب نگردید.... شماری از معتمدین شهرها تشکیل جلسه می دادند، انجمنی را به عنوان شورای امور اجتماعی شهرها تشکیل می دادند. حتی قبل از سقوط شاه هم در بسیاری از شهرها چنین بوده، یعنی آنگونه که تصور می کنیم انتخابات عمومی برگذار شده باشد و ساکنین شهر سنندج رای داده باشند اصلا روی نداده است."گویا به دلیل درگیری و برخوردهای نظامی در آن زمان برایشان امکان حتی گوش فرا دادن به اخبار مهیا نبوده و لذا اطلاعی و خبری درباره برگزاری انتخابات شورای سنندج دریافت نکرده اند. وگرنه امروز تقریبا همه اهالی سنندج و گروه کثیری از شهروندان ایرانی می دانند که در سنندج دو شورا درابتدای انقلاب شکل گرفت. اول شورایی که مرکب از نمایندگان مرحوم طالقانی یعنی مظفر پرتو ماه ورزگار مرادی ونیز نمایندگان هوادار کاک احمد مفتی زاده و گروههای چپ بود که وظیفه این شورا برگزاری انتخابات بود.با برگزاری انتخابات دموکراتیک در سنندج یازده نفر به عنوان عضو شورابرگزیده شده که هشت تن هوادار مرحوم مفتی زاده و سه نفر گرایشات چپی داشتند و مایه تعجب است در حالی که این انتخابات حتی در نشریات و رسانه های خارجی آن زمان انعکاس مناسبی یافت. مگر می شود حزبی مدعی توجه به همه کردها باشد و از چنین رویداد بااهمیت و تاریخی غافل باشد!؟ مگر آنکه عدم اطلاع را به همان اعتراف شجاعانه ایشان برگردانیم که چون در سنندج حزب دموکرات فعال نبود پس اخبار سنندج یعنی بزرگترین کانون جمعیتی کردستان سنی هم نباید چندان مورد اعتنا باشد! البته چون جناب حسن زاده در بخش دیگر مصاحبه تأييد كرده كه به سنندج آمده و در يكي از جلسات كه با حضور آيتالله طالقاني و ديگر افراد اعزامي از تهران برگزار شده حضور داشته لابد يا مستقيماً طرح تأسيس شورا از زبان آقاي طالقاني شنيده يا از ديگران به وي منتقل شده است. طالقاني در نوروز 1358 در سنندج درباره لزوم تأسيس اولين شوراي مردمي پس از انقلاب چنين گفت: ”براي اينكه در شهر شما آرامش، تفاهم، برادري مستقر بشود، هيئتي با انتخاب و نظر گروههاي مختلف، جمعيتهاي مختلف، چندنفري تعيين شدهاند بهعنوان شوراي موقت كه بيش از يك هفته مجال ندارند، پس از يكهفته واگذار ميشود به آراي عمومي شما زن و مرد ساكن همين شهر محترم بتوانند بينش خود را، ايمان خود را به كار ببريد،تا اين انجمن با كمال آزادي و آراي آزاد شكل بگيرد و صورت بيابد تا نمونهاي باشد براي سرتاسر منطقه كردستان و بلكه براي همه كشور.“ بعد از برگزاري انتخابات پرشور شوراها در سنندج ارگان سازمان انقلابي زحمتكشان كردستان ايران (كومله) از ”اكثريت يافتن طرفداران مفتيزاده در شورا [ي شهر سنندج] تنفر و نارضايتي خود را ابراز داشت.“(20)
بمباران حلبچه و سؤال بيپاسخ در بخش ديگري از مصاحبه آقاي حسنزاده به مصاحبه دکتر قاسملو درباره رد بمباران شیمیایی حلبچه اشاره میکند و منکر این میشود که قاسملو در آن مصاحبه بمباران حلبچه را نپذیرفته است.آیا منطقی تر و مسئولانهتر و مستدلتر آن نبود که مصاحبه دکتر قاسملو با کل العرب در جوابیه آقای حسن زاده به صورت کامل ارائه ميشد تا معلوم شود که در این مصاحبه چه گذشته است! آنچه از این مصاحبه یعنی مصاحبه دکتر قاسملو با کل العرب در اختیار راقم این سطور است چیزی جز تکذیب بمباران شیمیایی حلبچه نیست. قاسملو میگوید:" بنده این خبر یعنی بمباران شیمیایی حلبچه [آن هم پس از هفت ماه که رسوایی صدام عالم گیر شده است] را تکذیب نموده ام... نظر به این که ما فاصله بسیار نزدیکی با این درگیریها داریم، اثری از این سلاح ها مشاهده ننموده ایم." ملاحظه میشود در این مصاحبه نشانی از تائید بمباران حلبچه مشاهده نمیشود!
ماجراي نقده از نکات دیگری که در ماجرای مصاحبه آقای حسن زاده به آن اشاره نشده برگزاری میتینگ مسلحانه هواداران حزب در شهر نقده آن هم در قسمت ترکنشین و شیعه نشین نقده که منجر به بروز درگیری بسیار شدید و خونینی شد و تلفات بسیار سنگینی هم برجای گذاشت! آیا برگزاری میتینگ آنهم مسلحانه در شهری با این پیچیدگی فرهنگی و در آن شرایط ملتهب نشان از درایت سیاسی داشت؟ هر چند در مذاکرات روز 3/2/58 "هیاتهای حسن نیت که کردها، حزب دموکرات کردستان،نماینده شیخ عزالدین حسینی وفرماندار نقده صورت گرفت موافقت شد از این پس در هیچ میتینگی یا نشستی افراد با اسلحه حضور نیابند تا جلو حوادث و وقایع احتمالی گرفته شود"(21) کما اینکه برای اولین بار این درگیری پای ارتش را هم به تحولات منطقه بازمی کند.به گفته سر لشکر فربد رئیس ستاد کل ارتش در آن روزها "چنانچه با توجه به اقدامات وسیع مقامات روحانی و سیاسی محلی ، در شهرستان نقده درگیریهایی که پیش آمده است، پایان نپذیرد و آتش بس اعلام نشود،ارتش جمهوری اسلامی ایران ناگزیـر برای جلوگیری از برادر کشی و خونریزی طبق تصمیم دولت، در محل حضور خواهـد یافـت."(22) اما در مصاحبه آقای حسن زاده توجهی به این رویداد خونین نشده است.
حمله به ايل منگور در مورد حمله حزب دموکرات به ایل منگور نیز آقای حسن زاده بی توجه به تاریخ اجتماعی منطقه و ایل منگور به گونه ای سخن می گوید که گویا مسلح شدن ایل منگور در سال 58 رخ داده است و مسبوق به سابقه نمی باشد. ایلات و عشایر مرز نشین از گذشته های دور و حتی در دوره پهلوی در جهت دفاع از مرزهای کشور همواره مسلح بوده و اسلحه به عنوان یکی از لوازم زندگی ایلی جایگاهی یافته بود. سوال اینجاست که طبق کدام موازین حقوقی و قانونی اعضای حزب دموکرات حق حمل اسلحه سبک و نیمه سنگین و حتی سنگین را داشتند اما اعضای ایل منگور فاقد این حق بودند؟ و باز طبق کدام موازین حقوقی حزب دموکرات حق داشت تا ایل را خلع سلاح نماید؟ به سخن دیگر اگر داشتن سلاح خطرناک وممنوع است چرا فقط برای ایل منگور؟ اگر چون حزب خود را مسئول امنیت منطقه می داند پس ایل نباید مسلح باشد لابد چون با این استدلال حکومت مسئول امنیت کشور است حزب هم نباید مسلح می بود!
سفر به كركوك همچنین آقای حسن زاده در مورد سفر خود به حاجعمران و کرکوک که موجب دو دستگی در حزب و جدا شدن پیروان کنگره چهارم شد می گوید " حاج عمران و کرکوک چه فرقی با هم دارند؟ می گوید که با هلی کوپتر به آنجا رفته است! خوب با هلی کوپتر تراکتور ماشین پای پیاده یا با چهار پا برود، چه فرقی می کند؟ اتهام ناشیانه ای است.“ و در ادامه می گوید" اما چگونه است که هیچ کس چنین چیزهایی را به خاطر ندارد." در پاسخ باید تصریح نمود بین حاج عمران که در مرز ایران و کرکوک که حدود دویست کیلومتر با حاج عمران فاصله دارد فرق بسیاری است! چرا به کرکوک مسافرت شد؟ بین سفر هلی کوپتر و سفر با چهار پا هم فرق بسیار است! چه کسی را با هلی کوپتر جا به جا می کنند؟ شخصیت مدعو و یا برنامه های میزبان است که میزبان را وادار به استفاده از تشریفات خاص می کند و یا انتظاراتی که میزبان از مدعو دارد و بر این اساس سعی می کند با حداکثر تلاش و استفاده از همه امکانات زمینه دستیابی به خواستهها را تقویت کند! همچنین درباره این نکته که " هیچ کس چنین چیزهایی را به خاطر ندارد." باید گفت جدا از افرادی که به ذکر خاطره پرداخته اند اسناد مکتوبی هم در آن روزها و بعدها در مطبوعات منتشر شد. برای نمونه مراجعه به مقاله "جنگ پنهانی در کردستان ایران" نوشته اریک رولو( Eric. Rouleau ) در نشریه لوموند فرانسه به سال 1980 میلادی و نیز نشریه عربی الموجز در سال 98 میلادی که " روابط ایران و کردها در دوران حکومت اسلامی" را منتشر نموده ممکن است نشان دهد که " خیلی ها چنین چیزهایی را به خاطر دارند!" در این نشریات چنین آمده است " در پی آن عبدالله حسن زاده یکی از رهبران حزب به نمایندگی از قاسملو به عراق مسافرت و با یک هیات عراقی در شهر کرکوک ملاقات کرد او سپس به مهاباد بازگشت و طرح هفت ماده ای مربوط به خواست عراقی ها را به حزب ارایه داد. در این طرح آمده بود که دو افسر عراقی برای همکاری با حزب دموکرات کردستان ایران [حدكا] در خاک ایران اقامت کنند و حزب نیز دو عضو از دفتر سیاسی برای اقامت در بغداد با هماهنگی مشترک نامزد کند " و در نشریه دیگر می خوانیم که دو سند به خط قاسملو منتشر شده که یکی در مورد دریافت سلاح از عراق است و دومی " مبنی بر همکاری حزب دمکرات با رژیم صدام حسین می باشد." این سند طی یک ملاقات سری در ژوئن 1980 نشان می دهد که روابط حزب با بعثيها به چه ميزاني ارتقا يافته است!(23) در ادامه مصاحبه آقای حسن زاده با نادیده انگاشتن تلاش های اعضای هیات ویژه حل مساله کردستان در بازگشت آرامش به کردستان در آبان 58 که نهایتاً منجر به پیام آیتالله خمینی شد می گوید" این پیام (26 آبان 58 ) از روی دلسوزی و ترحم صادر نشده بود. از روی ضعف بود. زیرا که نیروهای رژیم به هر سو که حرکت می کردند با شکستی غیر منتظره ـ یعنی برای آنها غیر منتظره ـ مواجه میشدند" در حالی که این بزرگ نمایی از قدرت نظامی حزب نمی تواند با واقعیت آن روز انطباق داشته باشد. نداشتن نفوذ در سنندج و کردستان اردلان (همانگونه که آقای حسن زاده در مصاحبه به آن اعتراف کرده و آن اعتراف را شجاعانه می داند) و انسجام تدریجی ارتش و سپاه و نیز نیروهای بومی مخالف احزاب نشان می دهد که دست بالا با حزب نبوده است. به خصوص آنکه بیست روز قبل ازپیام آیت الله خمینی " دولت دستور توقف عملیات نظامی در کردستان را داد." دوشنبه 7 آبان 1358 دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان به نیروهای مسلح دستور توقف هرگونه عملیات نظامی را صادر کرد." این ادعاي آقاي حسنزاده یادآور سخنان دکتر قاسملو با لوموند فرانسه در سال 1981 میلادی است " دبیر کل حزب دموکرات کردستان ایران تائید می کند که جنبش اکراد طرفدار وی شاید بتواند رژیم روحانیون حاکم در تهران را به سقوط وادار نمایند“ که همزمان با این بزرگنمایی سیاسی و رسانهای و در تهییج افکار عمومی غربی در تایمز انگلستان اعلام می کند " برای نخستین بار در مدت 3000 سال بقای آنها [کردها] در معرض خطر قرار داد." این دو نقل را به این دلیل بیان کردم که توجه شود نقل و گزارش از تاریخ و ارایه مستندات متفاوت از بازیگری سیاسی و کار تبلیغی است! در بیان خاطرات باید به تاریخ پرداخت و نه تبلیغ!
مأموريت شيخ حسين كرماني از دیگر موارد مصاحبه آقای حسنزاده مربوط به ماموریت آقای حاج شیخ حسین کرمانی است. آقای حسنزاده چنان در مورد درخواست آزادی خواهرزادههای موسوی اردبیلی سخن میگوید که گویی مأموریت مشارالیه تنها منحصر به همین هدف بوده است! در حالی که شیخ حسین کرمانی پیش از آن و در اولین روز پیروزی انقلاب یعنی 23 بهمن 58 در ماجرای شیخ هادی هاشمی در شهر قروه و نیز درگیریهای سنندج، پاوه، جوانرود و آذربایجان غربی ماه ها به کردستان رفتوآمد داشتند و تنها برای حل مسئله کردهای آذربایجان غربی و مهاباد حدود 7 ـ 8 ماه در منطقه بود. مخالفت کرمانی با حضور خلخالی در منطقه ، جلوگیری از موضعگیری تند بنیصدر در مورد قضایای منطقه و نیز پذیرش برخی از خواسته های دکتر قاسملو از جمله نتایج حضور وی در منطقه است. بلوریان پایان 58 را زمان اعلام درخواستهای کرمانی می داند و روزنامههای تهران 7/6/58 خبر اعزام شیخ حسین کرمانی به کردستان را منتشر کردند یعنی آیا در این مدت حداقل 6 ماهه کرمانی تنها پیگیر آزادی بستگان موسوی اردبیلی بوده است؟
شرقشناسي و اقوام ايراني به نظر می رسد روایت تاریخی درگیریهای 57 خود مباحث مستقلی است که در فرصت مقتضی باید به آن پرداخت و نظریهای مناسب فهم و تحلیل تحولات وچالش های سیاسی در کردستان سنی نشین را برای آن سامان داد. این مهم را به فرصتی و مجالس درخور واگذر می کنم و تنها در این بخش پایانی چند نکته را متذکر می شوم. نکته اول به سابقه مطالعات قومی در ایران برمی گردد. مطالعات مرتبط با اقوام ایرانی از سوی محققین داخلی و خارجی سابقه چندانی ندارد. اما با وجود سابقه محدود طی دهه های اخیر مطالعات و پژوهشهای متعددی درباره آن صورت گرفته و متأسفانه این مطالعات بیشتر تحتتأثیر ادبیات محققین اروپایی و آمریکایی به بررسی موضوع پرداختهاند درحالیکه شرایط اجتماعی و زمینههای تاریخی این بررسی در ایران با آمریکای شمالی و اروپای غربی متفاوت است گذشته از دلالت معنایی و مفهومی اقوام و قوم در فرهنگ ایرانی به نزدیکی و دوستی و خویشاوندی (نسبي و سببي) هيچگاه دلالت بر تنفر و دوري و فاصله نداشته است. در اين معنا بهكارگيري مفهومي بهنام اقوام ايراني خويشاوندي ایرانیان را به ذهن متبادر خواهد ساخت. اقوام ایرانی بر خلاف امریکای شمالی یا اروپا گروههای "غیر بومی و مهاجری نبودهاند که از سایر کشورها و مناطق جهان به اینجا مهاجرت کرده باشند" بلکه بر خلاف تجربه غرب ساکنان بومی و تاریخی این سرزمین هستند و تاريخ سکونت آنها، مانند گروههای مهاجر به غرب مربوط به چند دهه یا حداکثر چند سده اخیر نیست، بلكه به هزارهها پيش برميگردد. بنابراین آنها صدها و هزاران سال است که " در چارچوب مرزهای فرهنگی و جغرافیایی ایران در کنار یکدیگر زندگی کرده اند و ایرانی و اتباع ایرانی بوده اند" و لذا انتساب آنان به یکی از اقوام ایرانی هیچ گاه در برابر ایرانی بودن قرار نگرفته است. علیرغم این واقعیات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی برخی از مستشرقین یا روزنامه نگاران غربی چنان درباره اقوام ایرانی سخن می گویند که با این واقعیات فاصله بسیار دارد و البته برخی از نخبگان سیاسی قوم گرا همچنان از اوضاع اقوام ایرانی گزارش می دهند که خوشایند این خبرنگاران و مستشرقان غربی باشد. ادوارد سعید روشنفکر فقید لبنانی الاصل درباره شرق شناسی می گوید ”شرق شناسی به عوض یک توصیف یا بیان، نوعی " خواست " و یا " نیت و قصد" درک و در پاره ای از موارد کنترل، ساخت و ساز، و حتی شخصیت حقوقی بخشیدن به دنیای آشکارا متفاوت ( و یا جا به جا شده و جدید ) است ... همه آنچه در شرق شناسی مطرح است از خود "شرق" دور و مجزاست و اینکه شرق شناسی اصلاً معنا و محتوایی دارد بیشتر به غرب بستگی دارد تا به شرق و این معنا ومفهوم داشتن هم مستقیماً مدیون انواع تکنیکهای زمینی عرضه و نمایش است که " شرق" را در چشمانداز خوانندگان غربی واضح و روشن وقابل رؤیت (24) میکند و "حداکثر این است که بگوییم شرق "واقعی " خیال نویسندهای را تحریک کرده است اما بسیار بهندرت آن را هدایت کرده است." (25) در مورد کردها آثار بسیاری از روزنامهنگاران و نویسندگان غربی تنها یادآور تفنگ و درگیری است و البته برای تأکید بر درستی گزارشها و نظرات خود گاه موضع همدلانهای نیز با "موضوع" از خود بروز می دهند. تصویری که آنان از کردستان ارائه می دهند و کردستان را برای غربیان روشن و قابل رویت میکند بر آمده از همین رویکرد است. کردستان اگر چه خیال آنها را تحریک کرده اما بهندرت آن را هدایت کرده است. بهعنوان نمونه میتوان به گزارش کوریره دلاسرا در ایتالیا با عنوان " شرح وقایع یک قتل عام " که توسط مو اتوره Mo Ettore در سال های دهه 80 میلادی منتشر شده اشاره کرد او مینویسد " من حدود یک ماه را با این قوم در حال انقراض گذرانیدم. صلاحیت آن را دارم که گفتههای پیامآور مهیب تهران را رد کنم. پیشمرگها، بيش از هر زمان دیگر سرزنده و سرحال هستند... رادیو تهران هر شب تکرار می کند همه چیز آرام است، با این وجود پاسداران همچنان کشته می شوند ... وظیفه وحشتناک و مرگ آور بیرون کشیدن اجساد سه پاسداری که در جیپ تویوتای اولی بودند به عهده سلیمان است... اما سومی هنوز نفس می کشد، ولی قفسه سینه اش شکاف بزرگی برداشته بودو چشمانش باز بود. هنگامیکه او را روی زمین قرار می دادم به من نگاه می کرد ولی معلوم بود که در حال جان سپردن است و احتیاجی به خالی کردن تیر خلاص نبود. ولی او در واقع پنج دقیقه بعد مرد، در حالیکه هنوز چشمانش باز مانده بود. آن چشمان باز لعنتی ... پیشمرگها نماز نمیخوانند. من هرگز آنها را ندیدم که زانو بزنند و نماز بهجای آورند و حتی یکدفعه در روز نماز بخوانند. ولی جنگ و نبرد را دیدم. جنگ ورزشی است که آنها بیشتر از نماز و دعا به آن علاقهمند میباشند.(26) از این دست گزارشهای یکسویه که حتی خلاف عرف روز نامهنگاری غربی است در مورد حوادث کردستان کم منتشر نشده و تصویری که از این طریق در مورد کردها عینیت مییابد چه مقدار با تصویر واقعی آنان منطبق است خود داستان دیگری است! برخی نخبهگان قوم گرا نیز که گویا متوجه نوع نگاه اینچنینی نشریات غربی شده با ارایه تصاویر مخدوش و وارونه سعی در تشدید این فرایند دارند و به اینگونه برای مستشرقین سرمست از "کشف کردستان " ادبیات موضوع را تکمیل میکنند. یکی از بلندپایه گان حزب دموکرات در مصاحبه با الحیات انگلستان چنین از اوضاع کردستان در سالهای گذشته نهچندان دور ( اواسط دهه 90) گزارش میدهد " کردها همچنان مواجه دشواریهایی هستند که علت آن همانا کرد بودن آنهاست... البته کردها نباید به زبان خود آموزش ببینند، مدیران محلی خود را نمیتوانند انتخاب کنند و نميتوانند بهعنوان كانديدا در انتخابات مجلس شورا شركت كنند.[؟!] هرچند منطقه کردستان آکنده از ثروتهای طبیعی است رژیم تصمیم گرفته است اجرای هر گونه طرح اقتصادی با قیمت بیش از هفتمیلیون تومان یعنی حدود 17 هزار دلار منع شود [؟!] اما اگر هزینههای طرحی از این مبلغ بیشتر باشد، صاحب پروژه نباید کرد باشد، هر سرمایهگذار کردی که بخواهد با هزینهای بیش از 7 میلیون تومان پروژهای را به اجرا درآورد باید آن را در خارج از منطقه کردستان عملی کند [!] تازه این همة حقیقت نیست هر کرد که نسبت به وفاداریاش نسبت به حکومت بدگمانیهایی وجود داشته باشد از خرید زمین، خانه و اتومبیل به نرخ دولتی منع می شود [!] کشاورز کرد نیز اگر حکومت به وفاداریاش مشکوک باشد، از خرید سوخت به قیمت دولتی برای ماشینآلات کشاورزیاش منع میشود [!] ... در شهر سنندج مسجد معروف و کهنسالی به نام دارالحسان وجود دارد. در سال گذشته هیئتامنای این مسجد میخواستند آن را تعمیر کنند و توسعه دهند و برای این منظور حدود 10 میلیون تومان گردآوردند، ولی حکومت آنها را از این کار بازداشت و روی این مبلغ دست گذاشت“(27)[!] اینگونه گزارشهای غیرواقعی از اوضاع کردستان آن هم در سال 96 میلادی توسط مقامات حزبی نشانگر چیست؟ حتی شهروندان عادی کرد هم میدانند چه بخشی از این گزارش مخدوش و چه بخشی از آن درست است! در سال 96 ميلادي قیمت یک منزل مسکونی در بلوار شبلی یا ادب سنندج بیش از 20 میلیون تومان بود چگونه سرمایهگذاری 7 میلیونی برای طرح اقتصادی ممنوع میشود. مگر با 7 میلیون پول هم میشد در بخش اقتصادی سرمایهگذاری کرد؟ یک دهنه مغازه در بازار در مهاباد و یا سقز در آن سال چند برابر این رقم قیمت داشت ! امروز به کمک نمایندگان مجلس ششم برای مسجد جامع سنندج یا همان مسجد دارالحسان بیش از نیممیلیارد تومان هزینه شده ( از بودجه دولت خاتمی) چه برسد به اینکه 10 میلیون پول هیئتامنای مسجد را دولت مصادره کند! آیا بهتر نبود ابتدا مقداری اطلاعات درباره کردستان تهیه کرد و بعد به ارایه گزارش پرداخت؟ این دو نوع گزارش هر دو بهدنبال یک هدف هستند! آیا واقعاً در کردستان مسئله ای که درد ملموس مردم باشد و آقایان هم از آن مطلع باشند در دسترس نبود تا لااقل تصویری واقعیتر از کردستان ارایه شود؟ لذا به نظر میرسد یک عزم ملی و همه جانبهای لازم است تا محققان کرد و غیر کرد ایرانی با ارائه پژوهشها و بررسیهای متعدد و گوناگون نسبت به رشد علم و دانش "کردشناسی" اهتمام ورزند تا خلأهای ناشی از کاستی مطالعات عمیق برطرف گردد. بیگمان اینگونه پژوهشها در تصحیح ذهنیت مخاطبان غربی و ایرانی تاثیر قابل ملاحظهای خواهد داشت. محرومیتهای کردستان را آنگونه که هست و در خلال آمار و گزارشهای علمی ارائه داده و برای برون رفت از مدار توسعه نیافتگی منطقه و کشور هم چاره اندیشید. مسجد جامع انتشار كليه اسناد حزبي، درخواستي بيپاسخ نکته دومی که به نظر میرسد ازسوی احزاب سیاسی کشور و نیز احزاب اپوزیسیون اعم از قانونی و غیر آن کمتر مورد توجه بوده تلاش در جهت انتشار اسناد و مدارک حزبی است. اخیراً نهضت آزادی ایران کلیه اسناد و مدارک حزبی خود را در نرمافزاری منتشر و از طریق سایت و نیز CD در اختیار علاقهمندان قرار داده است. به نظر میرسد انتشار اسناد و مدارک درون حزبی گامی باشد در جهت زدودن برخي ابهامات تاريخي منطقه و نيز يافتن پاسخ براي تعداد زيادي سؤالات بيپاسخ كه بخشي از آن سؤالات در لابهلاي اين سطور طرح گرديده، فرار از اين مسئوليت بر ابهامات خواهد افزود و كما اينكه برخورد گزينشي در انتشار اين اسناد نيز بر حدس و گمانها خواهد افزود.
نفي خشونت نكته سومي كه در اين يادداشت به جد بدان توجه شده توجه به حفظ جان و مال و امنيت شهروندان، خصوصاً كردها است. در شصتسال اخير آن احزاب و گروههايي كه خود را نماينده آرمانهاي خلق كرد معرفي كردند. سخن و خواسته خود را از لوله تفنگ و از مجراي گلوله طرح نمودند. حاكمان نيز با همان زبان سخن گفتند. آيا ميتوان از اين احزاب و جريانات خواست تا در جهت حفظ جان همه شهروندان ايراني و خصوصاً مردم كرد در رويكرد جديد گفتمان نفي خشونت و پرهيز از اسلحه را جانشين سازند و با طرد ماجراجويان خشونتطلب دورهاي جديد در بيان خواستههاي خود را بيازمايند. امروز مردم ايران و مردم كرد بيش از هر زمان و دوره ديگري رؤياهاي خويش را در سرزميني آزاده، آباد و امن ميجويند. آيا ميتوان در روش و عمل و نيز در آرمان با اين مردم همجهت شد؟
راهحل ايراني يا وابستگي به دولتهاي بيگانه نكته چهارم آن است كه راقم اين سطور در مصاحبه چشمانداز كردستان هميشه قابل كشف تصور اين همه ا ستقبال از مجله را نداشت. ضمن آنكه پاسخ دبيركل حزب دموكرات نشان داد كه انتشار اين ويژهنامه برا افكارعمومي مردم كرد تأثيرات مهمي برجاي گذارده كه ناچار به جوابگويي شدهاند! لذا با توجه به احتمال مطالعه اين ويژهنامه توسط وابستگان احزاب و گروههاي مختلف طرح اين سوال ضروري است آيا زمان آن فرانرسيده كه احزاب مسلح كرد پس از تكيه بر حمايتهاي ارتش شوروي در دهه 20 و نيروهاي بعثي در كوران حوادث پس از انقلاب 57 و ناكاميهاي مترتب بر آن و نيز حساسيت مردم ايران به دخالت عوامل خارجي در مسائل داخلي راه خود را براي هميشه از خط وابستگي به خارجي جدا كنند؟ آيا بهتر نيست بهجاي نامهنگاري به جنگطلبان دنيا همچون بوش رئيسجمهور امريكا و درخواست دخالت امريكا در ايران اين بار از اين چرخه كور و مدار بسته خارج شده و همراه با تمام مردم ايران و با تكيه بر توان داخلي و با روشي دمكراتيك زمينه اصلاحات بنيادي و عميق مبتني بر حفظ حقوق شهروندي همه ايرانيان را در پيش گرفت! و يك بار بهدنبال راهحل ايراني براي حل مسائل بود.
تحليل تاريخي يا افشاگري نكته پنج كه تذكر آن ضروري است تفاوت تحليل تاريخي يا افشاگري است. در اولي تلاش در جهت فهم تاريخ و علل بروز پديدهها و چگونگي ظهور آن در كانون توجه تاريخنگار است. اما در دومي تلاش جهت مچگيري، سياهنمايي، لكهدارنمودن رقبا و بدنامي آنان در سرلوحه كار قرار دارد. از اين زاويه ادعاي اين مطلب صرفاً بيان يك روايت تاريخي از تحولات سده اخير است و قاعدتاً براي ساير روايتهاي تاريخي نيز امكان بيان روايت خاص خود هموار است. اميد است در اين سير كه چشمانداز ايران با انتشار ويژهنامههاي كردستان بهعنوان سرچشمهاي جوشان آغاز نموده همه نخبگان وطندوست و خصوصاً روشنفكران كرد با دغدغههاي علمي و انساني همگام شده و اين چشمه جوشان را به رودي پرصلابت مبدل سازند تا از اين رهگذر گذشته از روشنگري تاريخي زمينه عبرتآموزي نسل جوان و جوياي فهم حقايق را فراهم سازند. كردستان امروز بيش از هميشه جوياي انديشه و تفكر، علم، آزادانديشي، اسطورهزدايي از تاريخ و بسط فرهنگ گفتوگو است و بيترديد دستيابي به آمال انساني مردم كرد جز از مسير توسعه اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي ايران و منطقه ميسر نخواهد بود. بيمحك پيدا نگردد وهم و عقل هر دو را سوي محك كن زود نقل و نكته آخر براي خوانندگان غير كرد ذكر اين توضيح ضروري است كه مناطق كردنشين ايران عموماً در غرب كشور و در حد فاصل استانهاي ايلام، كرمانشاه، كردستان و آذربايجان غربي واقع است اين گستره از ايرانزمين سكونتگاه كساني است كه خود را با نام "كرد" ميشناسند. اگرچه از لحاظ مذهبي اكثريت كردهاي ايران (كرمانشاه، ايلام و بخشي از استان كردستان) و آذربايجان غربي شيعه مذهب و مابقي آنان در كردستان مركزي يا كردستان اردلان (سنندج و شهرهاي اطراف) و نيز كردستان شمالي (مهاباد، بوكان و پيرانشهر و ساير شهرهاي مكريان) سني مذهب ميباشند. شمار قابل توجهي نيز اهل حق (يارسان) ميباشند كه عموماً در كرمانشاهان ساكن هستند. همچنين جدا از اين تفاوتهاي مذهبي، به لحاظ ويژگيهاي زبانشناختي هم ميان ”كردها“ تفاوتهاي مهمي وجود دارد. كردهاي ايران به زبانهاي متفاوت (هورامي، بادينان و سوراني) سخن ميگويند و هريك از اين زبانها با گويشهاي متعدد در منطقه پراكنده هستند. اين تفاوت در مذهب و زبان و در نتيجه تفاوت در آداب و سنن و رسوم زمينه تفاوت در ”جهان زيست“ مردم كرد فراهم نموده ولذا برخي محققين بهكارگيري مفهوم "كردها" را مناسبتر از مفهوم ”كرد“ ارزيابي ميكنند. كمااينكه اين تفاوتهاي اجتماعي و فرهنگي نمود خود را در رفتارهاي سياسي مردم منطقه بهوضوح نمايش داده است. اول آنكه مردم كرد شيعه مذهب در تاريخ معاصر هيچگاه ولو بهصورت محدود با تحركات قومگرايانه كردي همراهي و همدلي نداشتهاند. دوم آنكه بهكارگيري زبانِ كردي متفاوت از كردي كردهاي شيعه زمينه فاصله و دوري از خواستههاي زباني اين گروهها را در مردم منطقه تشديد نموده است. سوم آنكه پس از نفوذ ايدههاي ماركسيستي در گفتمان احزاب سياسي منطقه ميان هواداران اين احزاب و اكثريت مسلمانان كرد و خصوصاً كردهاي سني مذهب شكاف گفتماني عميقي ايجاد شده است. نتيجه آنكه اين چالشهاي سياسي در مناطق كردنشين هيچگاه تمام اين مناطق را شامل نشده و صرفاً در بخشي از كردستان سني نمود داشته است. جالب آنكه گفتمان مليگرايي ايراني در سده اخير و خصوصاً در مبارزات دكترمصدق براي مليكردن نفت، برخي از رهبران كرد همچون دكتر كريم سنجابي و آقاي زنگنه را از ميان كردهاي كرمانشاه برگزيده است. در اولين حزب ايرانگراي تاريخ معاصر كريم سنجابي و زنگنه نقش اساسي داشته و دومي در دولت مصدق به رياست برنامه و بودجه ميرسد. كريم سنجابي سالها بعد به رهبري جبهه ملي انتخاب ميشود. ضمن آنكه از انقلاب مشروطه به اينسو كرمانشاهان همواره كانوني فعال براي مليگرايي ايراني بوده و پس از تشكيل دولت در مهاجرت نام كرمانشاه و ايل سنجابي در مبارزه براي استقلال و آزادي در حال درخشيدن است. در كردستان شمالي و اردلان هم مليون ايراني همواره مورد توجه بوده و در سال 24 شمسي و همزمان با چالشهاي مهاباد بسياري از مردم منطقه دكترمصدق نماينده دوره چهاردهم مجلس را يار دردها و مسائل خود ميدانستند. يكي از بهترين مستندات اين ادعا جداي از اسناد پيشگفته تلاش يكي از شخصيتهاي سقزي است كه با تدوين برنامهاي جامع و متناسب با شرايط آن روز براي اداره ايران و ارسال آن به شاه و مجلس تقاضاي اجراي برنامه با نخستوزيري دكترمصدق را مينمايد. لذا برهر محققي و پژوهندهاي لازم است كه با در نظر گرفتن ويژگيهاي فوق كار پژوهشي خود را سامان و برنامهريزي نمايد. اميد است پايان اين گفتار، شروعي بر خلق گفتارهاي نو و اصيلي باشد كه براي جان آدميان حرمت قائل بوده و آبادي، عمران و توسعه كردستان را در كانون توجه خويش قرار داده و فرداي روشن مردم كرد را به همراه همه ايرانيان با بالندگي و زايش ايدههاي تازه، نويدبخش باشد.
منابع 1ـ مشروح اين نظر در مقاله كرد يا كردها، معضلي جامعهشناختي بر كردشناسي در فصلنامه فرهنگي و اجتماعي گفتوگو، شماره 40 منتشره در شهريور 1383 ارائه شده است. 2ـ فصلنامه فرهنگی و اجتماعی گفتگو، شماره 40 منتشره در شهریور 1383 کرد و کردستان ، احسان هوشمند" کرد یا کردها، مدخلی جامعه شناختی بر کردشناسی". 3ـ افشار، ایرج، گزارش ها و نامه های دیوانی و نظامی امیرنظام گروسی، انتشارات دکتر محمود افشار یزدی، 1373، ص 8-6. 4- دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امورخارجی، گزیده اسناد سیاسی ایران وعثمانی جلد سوم 1370، ص 8ـ6. 5 ـ منبع شماره 2ص 32. 6ـ مینورسکی، کرد، حبیب الله تابانی، گستره، 1378، ص 33. 7ـ کوچرا،جنبش ملی کرد، یونسی، نگاه 1373، ص 27. 8ـ منبع شماره 2 ص 411. 9ـ منبع شماره 3 ص 674. 10ـ کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، 2536، ص 454. 11ـ آبراهمیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی- محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی 1378، ص 143. 12ـ کسروی ـ قبلی ص 454. 13ـ کوچرا، کریس، جنبش ملی کرد1373 ، مترجم یونسی، 61 ـ2. 14ـ تیمورزاده، وحشت در سقز، شیراز، 1380، ص 96. 15ـ قبلی، ص 113. 16ـ کوردستان، مرداد 54 ، ص 1(شماره 37). 17ـ قبلی: 7. 18ـ کور دستان شماره 44 دی ماه 1355، ص 1 ( زندگی دو میهن پرست بر جسته ) کرد در خطر است. 19ـ کنگره چهاردهم حزب دمکرات کردستان ایران. 20- شورش (2) ارگان سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران( کومهله) بهمن 58. 21- کیهان 4/2/58 شماره 10691، ص 7. 22- کیهان 2/2/58 10689، ص 1, 2, 4, 7. 23- Rouleau، Eric( رولو، اریک، لوموند، جنگ پنهانی در کردستان ایران 13/12/1980). 24- سعیده ادوارد، شرق شناسی، عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی 1371، ص 32- 31. 25- قبلی 49- 48. 26ـ Mo، Ettore(مو، اتوره) شرح وقایع یک قتل عام، نشریه کوریره دلاسرا (ایتالیا) ) مورخ 11/11/84. 27ـ حسن زاده، عبدالله، کردها و ایران در سایه جمهوری، میان ستم ملی و ستم مذهبی ( مصاحبه کامران قره داغی، الحیات انگلستان-عربی- 30/3/1996)
|
||||||
| فهرست دومین ویژه نامه | صفحه اول | بایگانی سال 84 | اولین ویژه نامه کردستان | |