گزیده

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

آن‌گونه كه معمرين مهاباد و خصوصاً‌ خانواده قاضي‌ها مي‌گويند سرسلسله خانواده قاضي نيز از مهاجران گرجي‌اند كه از گرجستان به ايران و منطقه مكريان مهاجرت نموده‌اند. برخي زمان مهاجرت جدقاضي‌ها يعني ميرزامحمد را به زمان حكمراني بداق سلطان مكري نسبت مي‌دهند

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

خانواده قاضي به‌دليل مردم‌داري، داشتن سواد، شعردوستي، خطاطي و ارتباطات گسترده با ديگر مناطق ايران همچون تهران و تبريز داراي احترام ويژه‌اي ميان مردم مهاباد بودند. بخصوص آن‌كه بسياري از قاضي‌ها مردماني ديندار و متشرع بوده و اين بر محبوبيت آنها افزوده و موجب گسترش روابط آنان با مردم منطقه و حتي نمايندگان دولت شده بود. چنان‌كه در هنگام جنگ‌هاي روس و عثماني در منطقه مكريان، ميرزافتاح عموي قاضي علي(پدر قاضي محمد) و سه نفر از فرزندان ميرزا فتاح توسط اشغالگران روس كشته مي‌شوند

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

درسال 1315 با توجه به روابط قاضي‌محمد با دولت و حكومت و نيز احترام وي در شهر مهاباد به رياست اداره معارف برگزيده مي‌شود

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

در اين دوران روابط قاضي‌ها و حكومت رضاشاه چنان مستحكم بود كه اقدامات مخالفان قاضي‌محمد در مهاباد براي بدگمان كردن حكومت نسبت به قاضي‌محمد حتي به اتهام تبليغ وهابيت به‌جايي نرسيد

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

طي شش ماهه دوم سال 1320 يعني پس از اشغال ايران توسط قواي روس و انگليس درحالي‌كه از كومله ژ ـ ك خبري نيست قاضي‌محمد در خلأ قدرت دولت مركزي به واسطه زمين‌گيرشدن قواي ارتش و نيروهاي نظامي ضمن رايزني با كانون‌هاي محلي قدرت يعني رؤساي عشاير و نيز نيروهاي خارجي بخصوص نيروهاي شوروي در حال بسط اقتدار خويش در منطقه مكريان بوده است. مسافرت اولين گروه از كردها به بادكوبه شوروي نيز از ديگر مسائل مهمي است كه تا به حال از سوي پژوهشگران اين مقطع مورد توجه قرار نگرفته بود. سعيد همايون مسافرت قاضي‌محمد را به دعوت ژنرال سليم آتاكشي و جعفراف از اكراد جمهوري آذربايجان شوروي مي‌داند كه در آن هنگام قاضي‌محمد با ميرجعفر باقراف ملاقات مي‌نمايد

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

در كنار حضور قواي شوروي در منطقه و بخصوص برخي نيروهاي كردتبار جمهوري آذربايجان شوروي در مهاباد، تحولات سياسي در شمال عراق و مناطق كردنشين آن كشور هم بر اوضاع مهاباد تأثيرات مهمي برجاي مي‌گذارد

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

دكتر هاشم شيرازي مي‌گويد: "موسسين ژـ ك هيچ‌كدام تحصيلات عاليه نداشتند من كه نفر يازدهم وارد حزب شدم مدرك تحصيلي بالاتري داشتم. تازه اين مدرك دانشسراي مقدماتي بود. يعني ديپلم دبيرستان! نه‌تنها از اوضاع و تاريخ و جغرافياي دنيا خبر نداشتيم تاريخ و جغرافياي كشور خود و مردمانش را هم نمي‌شناختيم. درحقيقت خيلي بي‌سواد و بي‌اطلاع از همه‌جا و همه‌چيز بوديم

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

به نظر راقم اين سطور مي‌توان دلايل بي‌ثباتي در مناطق كردستان شمالي (و نه مركزي و جنوبي يعني اردلان و كرمانشاهان) را در دو مرحله قبل و بعد از ظهور دولت مدرن در ايران به‌صورت نظري تبيين كرد

هرج‌ومرج ناشي از اختلافات طوايف عشاير در مهاباد موجب مي‌شود نخست‌وزير طي نامه‌اي وزارت جنگ را مأمور اعاده نظم در مهاباد نمايد. وزارت جنگ در پاسخ خود در مورخ 28/8/1321 اذعان دارد كه بدون موافقت نيروهاي شوروي برقراري آرامش و خلع‌سلاح عشاير ميسر نيست. در اين نامه چنين آمده است "در مورد عمليات عمرخان و كليه روسا و طوايف اكراد ستاد ارتش نيز با هرگونه اقدامي در آنجا به‌منظور حفظ آرامش و اعاده امنيت موافق و موكول به موافقت قطعي مقامات شوروي با خلع سلاح اكراد مي‌داند

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

هرج‌ومرج ناشي از حضور عشاير در مهاباد، تأسيس كومله ژـ ك در همين موقعيت و درخواست نيروهاي شوروي (و يا لااقل بازگذاشتن دست عشاير) از عشاير براي بروز درگيري و بي‌نظمي و نيز عدم اجازه نيروهاي شوروي به قواي دولتي براي حضور در منطقه ابهامات و سوالات جديدي را طرح مي‌كند. چرا كومله ژـ ك در اين موقعيت در تأسيس مي‌شود؟ چرا شوروي خواهان اغتشاش به‌وسيله عشاير منطقه است؟ چرا قواي اشغالگر به خود در پي تأمين امنيت برمي‌آيند و نه به نيروهاي دولتي اجازه برقراري امنيت در منطقه را مي‌دهند؟ نقش پشت پرده نيروهاي شوروي در تأسيس كومله ژـ ك چه بوده است؟ آيا وضعيت متشنج مهاباد و عدم‌دخالت نيروهاي شوروي در برقراري آرامش و ناتواني نيروهاي دولتي براي تأمين امنيت موجب شده كه عده‌اي به فكر تأسيس كومله ژـ ك افتاده و آن را تأسيس نمايند؟

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

عليرغم فشار شوروي، توده‌اي‌ها و در مهاباد درخواست كومله ژـ ك با اقدام شجاعانه دكترمصدق و طرح پيشنهادي و اعطاي هرگونه امتياز تا پايان اشغال ايران ممنوع و تخلف از آن جرم قلمداد گرديده بر اثر اين پايمردي دكترمصدق مجلس او را به‌جاي ساعد نامزد پست نخست‌وزيري ايران نمود كه مصدق نپذيرفت

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

بلي اگر كومله ژـ ك با سياست موازنه منفي كه وجهي ملي، ايراني و مستقل داشت همكاري و همراهي مي‌كرد واقع‌بينانه بود يا به تأسي از توده‌اي‌ها و سياست‌هاي شووري تهديد به "اغتشاش" در مناطق كردنشين كرد؟ كدام سياست به صلاح و خير همه ايرانيان و كردها بود؟ آيا دبيركل سابق حزب از اين رويداد مهم تاريخي بي‌اطلاع بوده؟ و يا مصلحت را در عدم طرح آن مي‌دانند؟

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

1ـ روند تدريجي و رو به افزايش حمايت و تبليغ ماركسيسم، لنينيسم در تبليغات كومله ژـ ك كه قابل كتمان نيست! مطالب متعدد درباره "انقلابي‌ گه‌ وه‌ري اوكتوبر" يعني "انقلاب بزرگ اكتبر" كه توسط كومله ژـ ك منتشر شد چه مناسبتي دارد؟ اطلاعيه 312 كومله براي اعطاي امتياز شمال نشانگر چرخش يك شبه كومله ژـ ك است يا نشان از عمق نفوذ شوروي در آن؟

2ـ اگر به قول آقاي حسن‌زاده اين اتهام به حزب دموكرات وارد است كه از شوروي و كمونيسم متاثر باشد اما اين اتهام به كومله ژـ ك نمي‌چسبد، بايد معلوم شود مگر حزب دموكرات همان حزب كومله ژـ ك نيست كه به درخواست شوروي‌ها نامش از ژـ ك به حزب دموكرات تغيير يافت؟ آيا حزب دموكرات ادامه همان ساختار ژـ ك نيست؟ اگر پاسخ منفي است يعني حزب دموكرات ادامه ژـ ك نيست، پس اولاً چگونه اعضاي ژـ ك تغيير نام ژـ ك به دموكرات را پذيرفتند؟ با زور و فشار قاضي‌‌محمد؟ كه مسلماً اين‌گونه نيست! ثانياً با تأسيس حزب دموكرات واكنش اعضاي ژـ ك چه بود؟

به‌دنبال بازگشت قاضي‌محمد و گروه همراه به مهاباد، فرماندار مهاباد از وزارت كشور خواهان برقراري حقوق درباره آقاي سليم آقا معروف باجاق است ضمن آن‌كه وزرات كشور خطاب به نخست‌وزير در همين مورد مي‌نويسد "در مورد جناب قاضي كه نسبت به حفظ انتظام و آرامش شهر مهاباد علاقه خاصي به خرج داده و موقعي‌كه نامبرده تهران بوده و شرفيابي حاصل نموده از استغنا طبع استدعايي نكرده و چون هميشه دولتخواه بوده فرمانداري درباره نامبرده نيز پيشنهاد نموده‌اند از طرف دولت به هر وسيله كه مقتضي باشد اسباب اطمينان و دلگرمي مشاراليه نيز فراهم گردد."

در پاسخ تسليت نخست‌وزير در مورخه 20/12/23 محمدحسين سيف قاضي پيام تشكر از نخست‌وزير را چنين ارسال كرد "مقام منيع بندگان حضرت اشرف و جناب آقاي نخست‌وزير دامت عظمته دستخط مطاع مبارك به شماره 20997 به تاريخ 6/12/1323 مملو از بذل مراحم و مكارم ديني بر تأسف و تسليت از فقدان مرحوم ابوي سيف القضات بود زيارت درحقيقت موجب كمال افتخار و سربلندي و مباهات گرديده و خاطري شكسته و جريحه‌دار عموم بازماندگان را تسلي و تسكين بخشد [بخشيد] و بر مراتب فدويت و جانبازي جان‌نثار افزوده و بيش از پيش به مراحم دولت معظم اميدوار و معلوم و مسلم است در تعقيب رويه آن مرحوم داير بر ايفاي وظايف ميهن‌پرستي و شاه‌دوستي جدي و ساعي بوده تا بتواند افتخارات سه صدساله خانوادگي را نگاه‌داشته و بلكه بيشتر توجه اولياي معظم را جلب و شايسته نظر لطف و مراحم دولت قوي‌شوكت بوده باشم. اين است با عرض تشكر و سپاسگزاري فايقانه و فدويت و جان‌نثاري صادقانه بقا، عظمت و ابهت ذات مقدس بندگان حضرت اشرف دامت عظمته را از درگاه حضرت احديت مسئلت مي‌نمايد. چاكر محمدحسين سيف قاضي." اين پيام نشانگر تحكيم روابط قاضي با مقامات كشوري است كه عليرغم تلاش جناح مخالف قاضي درجهت بدبين نمودن دولت به قاضي‌ها هنوز به قوت خود باقي است

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

فهيمي در پايان توضيح خود با خوشبيني زايدالوصفي چنين مي‌نويسد "خوب است به آقاي فرمانده لشكر چهار دستور دهند چندي از مهاباد و قاضي‌محمد صرف‌نظر كنند و مطمئن باشند هيچ اتفاق سويي رخ نخواهد داد"

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

به‌دنبال بازگشت قاضي‌محمد و گروه همراه به مهاباد، فرماندار مهاباد از وزارت كشور خواهان برقراري حقوق درباره آقاي سليم آقا معروف باجاق است ضمن آن‌كه وزرات كشور خطاب به نخست‌وزير در همين مورد مي‌نويسد "در مورد جناب قاضي كه نسبت به حفظ انتظام و آرامش شهر مهاباد علاقه خاصي به خرج داده و موقعي‌كه نامبرده تهران بوده و شرفيابي حاصل نموده از استغنا طبع استدعايي نكرده و چون هميشه دولتخواه بوده فرمانداري درباره نامبرده نيز پيشنهاد نموده‌اند از طرف دولت به هر وسيله كه مقتضي باشد اسباب اطمينان و دلگرمي مشاراليه نيز فراهم گردد

"پس از استقرار كميته‌هاي موسس فرقه دموكرات آذربايجان در تبريز، تأسيس كميته‌هاي محلي فرقه دموكرات آذربايجان در شهرهاي ذيل از اولويت نخست خواهد بود. اردبيل، رضائيه، خوي، ميانه، زنجان، مراغه، مرند، مهاباد، ماكو" و چند شهر ديگر "براي سازماندهي كميته‌هاي اين شهرها نمايندگاني را از كميته موسس مركزي اعزام داريد به صورتي منظم واكنش‌هاي مثبت و دعوت به عضويت در فرقه دموكرات آذربايجان را در جرايد دموكراتيك منتشر كنيد."

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

فلاتي متصدي اداره گمرك مهاباد مي‌نويسد "قريب هشت روز مي‌شود كه حزب‌توده در مهاباد تأسيس يافته كه اعضا و حزب يعني كومالا [كومله] و توده با هم بي‌اندازه ضد و نسبت به هم اظهار نفرت و انزجار مي‌نمايند

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

اين تحولات و نابساماني در مهاباد و خصوصاً گسترش بي‌سابقه ارتباط قاضي‌محمد با شوروي‌ها نتوانست موجب قطع رابطه قاضي‌محمد با حكومت گرديده و عليرغم تلاش جناح دولتمردان و نظاميان مخالف قاضي‌محمد حتي حقوق ماهيانه قاضي‌محمد و محمدحسين سيف قاضي و برخي ديگر از نزديكان آنان همچنان از "بودجه ارتش، ژاندارمري يا وزارت دارايي" پرداخت مي‌گرديد

 

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

عزيز لطفي در چند نوبت خطاب به شاه، نخست‌وزير و ساير مقامات گزارشي از وضعيت مهاباد، فعالان كومله همچون قاضي‌محمد، علي ريحاني و ديگران را معرفي و نسبت به تهديدات جاني خود توسط كومله اظهار نگراني مي‌كند

▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪

 

     فهرست دومین ویژه نامه  |  صفحه اول  |  بایگانی سال 84  |  اولین ویژه نامه کردستان  |  

 

 چشم انداز ایران - دومین ویژه نامه کردستان - پاییز 1384

 

 

نگرشي جامعه‌شناختي

 بر شكل‌گيري حزب دموكرات كردستان ايران٭

 

 

احسان هوشمند

 

 

منزلت قاضي‌ها در مهاباد

 

بنابر اسناد، قدمت شهر مهاباد كمتر از چند سده مي‌باشد. مكريان بيش از آن‌كه سكونت‌گاه مردمان يكجانشين در شهرها و يا روستاها باشد. محل زيست‌ و معيشت عشاير مختلفي بوده كه بخشي از آنان در دوره قاجار در محل كنوني مهاباد ساكن بوده‌اند و به اين ترتيب بناي شهر ساوجبلاغ (كه در دوره رضاشاه به مهاباد تغيير نام داد) گذاشته شده است. آن‌گونه كه معمرين مهاباد و خصوصاً‌ خانواده قاضي‌ها مي‌گويند سرسلسله خانواده قاضي نيز از مهاجران گرجي‌اند كه از گرجستان به ايران و منطقه مكريان مهاجرت نموده‌اند. برخي زمان مهاجرت جدقاضي‌ها يعني ميرزامحمد را به زمان حكمراني بداق سلطان مكري نسبت مي‌دهند. از ميان نامدارترين نوادگان ميرزامحمد مي‌توان به ميرزامحمود اشاره داشت كه عهده‌دار حل و فصل مسائل شرعي و قضاوت دعاوي مردم در مهاباد بوده است. شايد تخلص نام قاضي بر فرزندان و نوادگان ميرزامحمود ناشي از اين سابقه باشد. قاضي محمد و صدر قاضي از نوادگان ميرزامحمود و فرزند قاضي علي و محمدحسين سيف قاضي نيز فرزند ابوالحسن سيف‌القضات هستند.

 

 

٭ ـ نگارنده لازم مي‌داند به اطلاع برساند اين مقاله پيش از انتشار در اختيار خانواده محترم قاضي (نوه ايشان) و چندتن از محققان و صاحبنظران قرار گرفته است.

 

 

خانواده قاضي به‌دليل مردم‌داري، داشتن سواد، شعردوستي، خطاطي و ارتباطات گسترده با ديگر مناطق ايران همچون تهران و تبريز داراي احترام ويژه‌اي ميان مردم مهاباد بودند. بخصوص آن‌كه بسياري از قاضي‌ها مردماني ديندار و متشرع بوده و اين بر محبوبيت آنها افزوده و موجب گسترش روابط آنان با مردم منطقه و حتي نمايندگان دولت شده بود. چنان‌كه در هنگام جنگ‌هاي روس و عثماني در منطقه مكريان، ميرزافتاح عموي قاضي علي(پدر قاضي محمد) و سه نفر از فرزندان ميرزا فتاح توسط اشغالگران روس كشته مي‌شوند.

پس از فروكش كردن آتش جنگ اول و استقرار امنيت در منطقه مكريان و مهاباد، دولت پهلوي در تلاش براي استقرار ديوانسالاري جديد در سراسر كشور به اقدامات متعددي ازجمله تأسيس آموزش و پرورش عمومي مي‌پردازد و درسال 1315 با توجه به روابط قاضي‌محمد با دولت و حكومت و نيز احترام وي در شهر مهاباد به رياست اداره معارف برگزيده مي‌شود. ضمن آن‌كه پيش از آن قاضي‌محمد با برقراري ارتباط با ميسيون مذهبي امريكايي ساكن در مهاباد يعني ميلر و نيز دكترشالك كه تبعه آلمان بود بر تجربيات خود مي‌افزود. چنان‌كه از زمان تأسيس جمعيت شيروخورشيد سرخ در ساوجبلاغ تا سال 1321 رياست آن برعهده قاضي‌محمد بود. صدر قاضي نيز به‌عنوان رئيس انجمن شهر در اين سال‌ها در مهاباد به فعاليت اشتغال داشت.

در اين دوران روابط قاضي‌ها و حكومت رضاشاه چنان مستحكم بود كه اقدامات مخالفان قاضي‌محمد در مهاباد براي بدگمان كردن حكومت نسبت به قاضي‌محمد حتي به اتهام تبليغ وهابيت به‌جايي نرسيد. وزيركشور در مورخ 3 مرداد ماه 1319 طي نامه‌اي به شماره 87644 به نخست‌وزير در اين خصوص مي‌نويسد: "استانداري چهارم گزارش داده‌اند كه چندي پيش به استانداري اطلاع رسيد كه در مهاباد بعضي اشخاص درباب مذهب وهابي تبليغاتي مي‌كنند و درضمن گفته مي‌شد قاضي‌‌هاي مهاباد در اين كار بي‌دخالت نيستند... نتيجه اقدام و تحقيقات فرمانداري را كه به وزارت كشور گزارش داده‌اند اين است كه چنين موضوعي در مهاباد وجود خارجي ندارد و اگر اين سابقه از طرف قاضي شيخ محسن يا قاضي ديگري اظهار شده به‌واسطه رقابت و كدورتي است كه بين او و قاضي‌محمد است كه عليه يكديگر و براي تضييع قاضي‌ها از خود ساخته و درست نموده است."(1)

 

فعاليت‌هاي جاسوسي در مهاباد

در اين سال‌ها مناطق كردنشين مكريان و بخصوص مهاباد مورد توجه دولت‌هاي متخاصم جنگ دوم بود و حتي حضور جاسوسان آنها از چشم ناظران محلي دور نماند. در كتاب خاطرات زندگي پرماجراي دكترآسو مي‌خوانيم "در جوار خانه عبدالله درويش يك مهاجر روس با مادرش دو دكان اجاره كرده بود يكي محل فروش بستني بود و در دكان ديگري زندگي مي‌كردند. غافل از اين‌كه اين آقاي بستني‌فروش يك سرهنگ روسي و عضو فعال چكا [پليس مخفي شوروي كه بعدها به ك.گ.ب تبديل شد] است كه بعدها مسئله‌ساز خواهد شد. شوفر سرهنگ رئيس پادگان مهاباد هم يكي ديگراز مهره‌هاي چكا بود كه بعد از اشغال ايران از طرف قواي متفقين و آمدن روس‌ها به مهاباد درجه حقيقي خود را نصب كرد و به ريش مردم خنديد."(2) ضمن آن‌كه آقا بكف جاسوس برجسته روس و رئيس كل سازمان جاسوسي شوروي در ايران كه پس از 1930 به فرانسه پناهنده و خاطرات خود را انتشار داد مي‌نويسد: "من به ميناسيان دستور دادم كه اولين قدم را براي تشكيل شبكه جاسوسي در بين كردها بردارد و شهر ساوجبلاغ (مهاباد كنوني) را نيز به‌عنوان اولين مركز اين عمليات انتخاب نمودم."(3) حضور انگليس و نظاميان آن كشور در خاك عراق، طرح انگليس براي احداث راه‌آهن از عراق تا اروميه و نيز گستره سكونت‌گاه كردها تا مرزهاي شوروي از عواملي بود كه توجه روس‌ها به اين منطقه را در پي داشت.

پس از اشغال ايران در شهريور 1320 (1941 ميلادي) نيروهاي روسي و انگليسي از طريق بمباران هوايي بخش‌هايي از مراكز شهري حضور خويش را در ايران اعلام كردند. تبريز و مهاباد هم ازسوي هواپيماهاي روس به صورت محدودي مورد تعرض قرار گرفتند. پس از بمباران مهاباد كه منجر به كشته‌شدن تعدادي ازجمله رحمت اوطميشي گرديد، بيشتر مردم مهاباد از شهر خارج شدند چرا كه به قول نويسنده كتاب "خاطرات زندگي پرماجراي دكتر آسو" هنوز مردم مهاباد "كشتار روس‌ها در سال‌هاي 95ـ 1294 را فراموش نكرده بودند. چنان مي‌پنداشتند كه اين‌بار هم دست به قتل‌عام مردم بي‌گناه خواهند زد. با ورود نيروهاي روس و انگليس به مناطق كردنشين، سربازان پادگان‌هاي اين مناطق ترخيص شده و افسراني كه احتمالاً حاضر به زير بار افسران بيگانه رفتن نبوده و به ترخيص سربازان و انحلال پادگان معترض بوده‌اند اسير شده و فرصت براي برخي عشاير و نيز محمد رشيد معروف فراهم مي‌شود تا به غارت اسلحه و سپس تعرض به اموال مردم در منطقه بپردازند."(4) مصطفي كاوه در مونوگرافي سقز در همين زمينه اشاره مي‌كند: "محمد رشيدخان مالك روستاي داورخان (در خاك عراق) براي غارت به پادگان بانه مي‌تازد و پس از به دست آوردن سازوبرگ و اسلحه‌هاي پادگان بانه با تعداد زيادي از مردم بي‌خانمان آنجا و روستاهاي اطراف راه سقز را در پيش مي‌گيرد... شرح غارتگري و ظلم محمدرشيد وسپاهش را اگر از زبان 30 يا 40 نفر بشنويم ممكن است حمل بر گزافه و اغراق كنيد."(5) قادر محمودزاده هم چهره مهاباد آن روز را چنين ترسيم مي‌كند: "عشاير اطراف مهاباد مسلح شدند. هر روز يكي دم از خاني و خودكامگي مي‌زد. ناامني شهر را فرا گرفته، دزدان مسلح خانه‌ها و دكان‌ها را به سرقت مي‌بردند. يا با زور اسلحه هر چه لازم داشتند مي‌ربودند. همشهري‌هاي من در فكر فراهم‌كردن اسلحه گرم براي دفاع از جان و مال و ناموس خود برآمدند... حكومت شهر هر روز در دست يكي از رؤساي عشاير بود. بعضاً در هر محله‌اي يك رئيس قبيله حكمراني مي‌كرد."(6)

پس از اشغال ايران فعاليت‌هاي مأموران شوروي، انگليس و امريكا در ايران و بخصوص در اين مناطق ضمن گسترش بي‌‌سابقه، شكل تازه‌اي به خود مي‌گيرد. كريس كوچرا گزارش مي‌كند: "نخستين‌بار در 25 سپتامبر 1941، يعني درست يك ماه پس از اشغال ياران از سوي نيروهاي بريتانيا و شوروي، دو افسر انگليسي و امريكايي در مهاباد با قاضي‌محمد ديدار كردند.(7) نيروهاي شوروي نيز با توجه به حضور قواي ارتش آن كشور در منطقه از آزادي عمل بيشتري برخوردار بوده و ضمن برقراري ارتباط با رؤساي عشاير كرد و حضور در شهر مهاباد و ديگر نقاط زمينه مسافرت آنان به شوروي را فراهم مي‌نمودند و حدود سه ماه پس از اشغال ايران اولين گروه از اكراد منطقه رضائيه و مكريان به بادكوبه عزيمت نمودند. اداره كل شهرباني در آذرماه 1320 طي نامه‌اي به نخست‌وزير گزارش مي‌دهد كه 15نفر ازكردها "از رضائيه به تبريز وارد و در مهمان‌خانه (ايران نو) توقف نموده و روز چهارم با ده‌نفر از همراهان خود به عنوان مهماني به بادكوبه عزيمت نموده و پنج‌نفر ديگر از همراهان مشاراليه در تبريز متوقف مي‌باشند."(8)

در همين دوره زماني شيخ عبدالله گيلاني از اكراد عراق كه پدرش شيخ عبدالقادر را چندي قبل در تركيه اعدام كرده بودند به رضائيه وارد مي‌شود. در گزارش‌هاي دولتي مأموران در منطقه چنين گزارش گرديده كه "تاكنون در مجالس به‌طور علني خود اكراد را به اتحاد يكديگر دعوت و به ايرانيت و اطاعت از دولت و از شرارت و قتل و غارت منع مي‌كند."(9) گزارش‌ها تأكيد دارند "آمدن او با اجازه انگليس‌ها است كه اكراد را از شوروي دور و به انگليس‌ها تمايل ‌نمايد."(10) شيخ عبدالله در هفته‌هاي بعد يعني در مورخ 7/12/20 در "معيت عمرخان بخشدار سوماي برادوست و شيخ محمد قاضي متصدي شهرداري مهاباد و موسي‌بيگ بخشدار اشنويه و قرني‌اقا زرزا و رشيدبيگ اكراد اشنويه و شيخ صديق گيلاني فرزند سيدطه وعده‌اي از اكراد ديگر از رضائيه به‌طرف مهاباد حركت و از قراري‌كه انتشار دارد براي رفع اختلاف اكراد مهاباد و اتحاددادن بين آنها رفته‌اند."(11)

حضور شيخ عبدالله در مهاباد نيز خلاف خوشبيني‌هاي اوليه به‌تدريج زمينه‌ساز نگراني‌هايي مي‌شود. در يكي از اين گزارش‌ها چنين آمده است: "شيخ عبدالله در مهاباد مشغول تبليغات بعد از ورود او به مهاباد نمايشي داده‌اند كه اطفال در گهواره از ورود نظاميان عجم در وحشت بوده. عده ديگر كه مسلح هستند درمقابل آنها حاضر شده و وحشت ‌آنها را مرتفع و قول مي دهند نظاميان عجم ديگر قادر نيستند به آنجا بروند. درضمن عده‌اي به كمك اشرار بانه ـ محمد رشيد ـ روانه نموده است."(12) چهار روز پس از گزارش شهرباني در گزارش ديگري از وضعيت مهاباد در مورخ 21/12/20 تأكيد مي‌شود اظهار خدمتگزاري رؤساي اكراد حقيقت ندارد و مذاكراتي كه آقايان در مهاباد نموده‌اند "محرمانه و سري بوده تا به حال اطلاع به‌دست نيامده است."(13) ‌در گزارش بعدي ضمن اشاره به سفر قاضي‌محمد و شيخ عبدالله گيلاني به تبريز در روز 23 اسفند 1320 مي‌افزايد :"در اين سه روز كه در رضائيه بودند به‌طور محرمانه رؤساي اكراد را تذكر مي‌دهند و تشويق مي‌كردند كه عده(‌اي) به كمك حمه رشيد ‌ (محمد رشيد) بفرستند."(14)

احتمال ارتباط شيخ عبدالله گيلاني با انگليسي‌ها و نيز زمزمه كمك به محمد رشيد در بانه كه مشغول غارت و چپاول منطقه بوده و نيز به كاربردن سمت شهرداري مهاباد براي قاضي‌محمد مقدمات شكل‌گيري اولين سوءظن‌ها به قاضي‌محمد را در ميان يك جناح از مأموران دولتي مهيا مي‌سازد. بر اين اساس وزير كشور در تلگرافي به رضائيه خطاب به استاندار مي‌نويسد در يكي از گزارش‌هاي رسيده قاضي‌محمد مهابادي را به‌نام متصدي شهرداري‌ مهاباد ذكر كرده‌اند قدغن فرماييد اطلاع دهند نامبرده به موجب چه دستور داراي اين شغل شده و سوابق او چيست.

در هنگام سفر شيخ عبدالله گيلاني به مهاباد فرمانداري مهاباد با علي‌آقا دهبكري مشهور به امير اسعد بود كه نامبرده به بهانه مسافرت به تهران با آن اشخاص ملاقات نمي‌كنند "امير اسعد براي اين‌كه با آقايان ملاقات نكنند به‌عنوان مسافرت تهران در خانه خود نماند. به تبريز رفته است."(15) اميراسعد بعدها با دخالت ماژور عبدالله‌اف مسئول امنيت مهاباد ازسوي نيروهاي روس مجبور به خروج مي‌شود. همان‌گونه كه اسناد نشان مي دهد طي شش ماهه دوم سال 1320 يعني پس از اشغال ايران توسط قواي روس و انگليس درحالي‌كه از كومله ژ ـ ك خبري نيست قاضي‌محمد در خلأ قدرت دولت مركزي به واسطه زمين‌گيرشدن قواي ارتش و نيروهاي نظامي ضمن رايزني با كانون‌هاي محلي قدرت يعني رؤساي عشاير و نيز نيروهاي خارجي بخصوص نيروهاي شوروي در حال بسط اقتدار خويش در منطقه مكريان بوده است. مسافرت اولين گروه از كردها به بادكوبه شوروي نيز از ديگر مسائل مهمي است كه تا به حال از سوي پژوهشگران اين مقطع مورد توجه قرار نگرفته بود. سعيد همايون مسافرت قاضي‌محمد را به دعوت ژنرال سليم آتاكشي و جعفراف از اكراد جمهوري آذربايجان شوروي مي‌داند كه در آن هنگام قاضي‌محمد با ميرجعفر باقراف ملاقات مي‌نمايد.

 

دو تلقي حكومتي از قاضي‌ها

در كنار اين تحولات كماكان بخشي از حكومت و دولت و بخصوص كارگزاران محلي حكومت (و درمقابل جناح مخالف قاضي‌محمد) روابط خود و دولت را با قاضي‌ها حفظ كرده و حتي در جهت رفع سوءظن‌هاي جناح مقابل فعاليت مي‌كرد. يكي از مسئولان محلي طي نامه‌اي خطاب به نخست‌وزير و وزير كشور در مورخه 23/1/1321 مي‌نويسد: " بنده اواخر ماه (فروردين 21) تهران شرفياب مي‌شوم آقايان سيدعبدالله و قاضي محمد را هم به مراحم دولت اميدوار نمودم خيال دارم همراه بياورم بديهي است آنها توقعاتي دارند خدمات مهمي هم خواهند كرد كه بايد استفاده نمود اگر مساعدتي مي‌شود اقدام به آوردن آنها نمايم."(16) تكثر در دولت و نيز سابقه نزديكي و دوستي قاضي‌ها و خصومات قاضي‌محمد با مقامات دولتي مانع از آن مي‌شد كه اوضاع عليه قاضي‌ها سمت و سو گيرد و در اين خصوص دو رويه نسبت به قاضي‌ها نمود داشت. بخشي از دولت هوادار آنها و البته بخش كمرنگ‌تر در مقابل آنها.

تقابل دوجناح در رابطه با قاضي‌محمد در ماه بعد يعني ارديبهشت 1321 خود را به گونه ديگري نشان داد. بر اثر درگيري برخي عشاير با باقيمانده پاسگاه‌هاي دولتي در اروميه جناح دولتي نزديك به قاضي‌محمد او را براي رفع غائله دعوت مي‌نمايد و جريان مقابل كه به قاضي‌محمد سوءظن داشته مانع اين كار مي‌شود. وزيركشور در خطاب به استانداري توضيح مي‌دهد "گزارش فرمانداري مهاباد حاكي است سيدعبدالله در زمستان گذشته كه به مهاباد آمده بود با قاضي‌محمد همدست و جمعي از روساي عشاير را اغوا با محمد رشيد هم ارتباط و حاصل مشغول عملياتي برخلاف مصالح بود. اعزام او و قاضي‌محمد كه منتظر آشوب اخير رضائيه بوده‌اند به‌منظور رفع غائله آنجا با سوابق بالا صلاح نبوده و توقف آنها در آن حدود مناسب نمي‌باشد."(17) ادامه درگيري‌هاي پراكنده در اين محدوده تا تابستان 1321 و عدم اجازه نيروهاي شوروي مستقر در منطقه به نيروهاي دولتي ايران براي ايجاد امنيت و آرامش از ديگر مواردي است كه در اين ماه‌ها نشانگر سياست‌هاي مداخله‌جويانه ارتش شوروي در امور داخلي ايران (برخلاف توافقات پيشين) است. سرگرد تيموري از طرف رئيس ناحيه 2 امنيه آذربايجان چنين گزارش مي‌كند كه موضوع از طرف استانداري و تيپ و هنگ كراراً با مقامات شوروي مذاكره و نتيجه به‌دست نيامده و اكراد نامبرده به‌هيچ‌وجه حاضر به دادن تفنگ‌ها و يك كاميون هنگ كه به‌دست آنان افتاده نمي‌باشند. مگر اين‌كه از طرف نيروها به قلع‌وقمع سلاح آنها كه با زدوخورد انجام خواهد يافت اقدام شود و اين موضوع بسته به اجازه مركز و موافقت مقامات شوروي است.

پيگيري مقامات دولتي و رايزني با نيروهاي شوروي هم در اين زمينه به نتيجه نرسيد. استدلال مقامات شوروي اين بود كه با آرامش منطقه لزومي به اعزام قواي ايراني به منطقه نيست. بخصوص كه قواي شوروي هم در صورت احتياج مساعدت خواهند كرد. سفير ايران در شوروي استدلال مي‌كند دولت براي صرفه‌جويي از مخارج هم باشد بدون احتياج مبرم به اعزام قوا مبادرت نمي‌كند چنانچه تاكنون هم خودداري داشته است ولي حالا براي استقرار امنيت اقدام مي‌باشد او اين منظور اگر بدون مدافعه قواي شوروي حاصل شود البته از لحاظ افكار عمومي براي شما هم بهتر است.

 

      صباغیان، سحابی و مرحوم فروهر     

حزب هيوا و كومله ژـ ك

در كنار حضور قواي شوروي در منطقه و بخصوص برخي نيروهاي كردتبار جمهوري آذربايجان شوروي در مهاباد، تحولات سياسي در شمال عراق و مناطق كردنشين آن كشور هم بر اوضاع مهاباد تأثيرات مهمي برجاي مي‌گذارد. نزديكي به مرز عراق موجب سهولت در رفت‌وآمد مردم دوسوي مرز مي‌شود و در اين فضا برخي فعالان حزبي از طرف حزب "هيوا" و "كومله ژينه وي كرد" [كميته تجديدحيات كرد] از سليمانيه عازم مهاباد مي‌شوند. ورود اين اشخاص بعد از حضور شيخ‌عبدالله گيلاني به منطقه روي مي‌دهد. كوچرا در كتاب جنبش ملي كرد در مورد نقش كردهاي عراقي در تشكيل حزب كومله ژـ ك در مهاباد مي‌نويسد: "نقش كردان ملي‌گراي عراق در تأسيس "كومله" يكي از "اسرار" كوچك تاريخ جنبش كرد است. كردهاي ايران در ملي‌گرايي خود چندان پيش مي‌روند كه ـ شايد به خلاف تمامي حقايق تاريخي ـ ادعا مي‌كنند ديني به كردهاي عراق ندارند! اما درواقع همه‌چيز حاكي از اين است كه اين حركت ابتدا با تأسيس كومله در نيروي كرد توسط محمود رجودت از سليمانيه آغاز شد كه بعدها گروه افسران ملي‌گراي هيوا، ازجمله سروان ميرحاج فعاليت‌هاي آن را ادامه دادند." كوچرا در ادامه مي‌پرسد كه "آيا مير حاج در اولين جلسه "كومله" كه در 16 سپتامبر 1942 [25 شهريور 1321] در باغي در اطراف مهاباد برگزار شد شركت داشت؟ آيا او بود كه پيشنهاد كرد حزب جديد براساس تشكيلات مخفي، با حوزه‌هاي سري و مستقل از يكديگر سازمان يابد؟ و آيا باز به اتفاق او بود كه...؟ آيا كومله شاخه‌اي از هيوا بود؟ كردهاي عراق امروزه بر اين باورند."(18) منابع متعدد ديگر حضور اين افسران عراقي در جلسه مذكور را تأييد نموده و حتي برخي منابع كرد و شاهدان عيني تشكيل كومله ژـ ك را با توصيه وي مرتبط دانسته‌اند. ويليام ايگلتون، علاءالدين سجادي، هاشم شيرازي داماد قاضي‌محمد و ملاقادر مدرسي (دو نفر آخر از مؤسسين كومله بوده و خود در اولين جلسه حضور داشته‌اند) ازجمله اين افراد هستند. هاشم شيرازي در اين زمينه مي‌گويد: "در تابستان سال 1321 يازده‌نفر مهابادي كه در گذشته گاه‌گاه در مورد مسائل كردستان بحث و تبادل نظرهايي داشتند با حضور و توصيه يكي از افراد حزب هيواي عراق كه افسر ارتش هم بود به‌نام ميرحاج‌احمد در يكي از باغ‌هاي مهاباد جلسه‌اي تشكيل و پايه و اساس كومله ژيان كرد را پي‌ريزي كردند."(19)

علاءالدين سجادي هم مي‌نويسد: "ميرحاج يكي از افسران و مسئولان فعال حزب هيوا، به‌عنوان ديدار و ملاقات به‌ منطقه موكريان سفر كرد تا شايد بر نفوذ حزب در آن منطقه بيفزايد. وي خود در اين سفر دريافت كه به‌سادگي مي‌توان در منطقه پايگاه مناسبي براي حزب به‌دست آورد."(20) ملا قادر مدرسي كه خود يكي از يازده نفر موسس حزب كومله بوده در كتاب تاريخ مهاباد اثر آقاي صمدي با توجه به حضور مير حاج و مصطفي خوشناو مي‌نويسد " هر سه نفر تحصيل كرده عراق و عضو حزب هيوا بودند و ماموريت داشتند كه شعبه حزب مذكور را در مهاباد به وجود بياورند"(21) به جز مير حاج و مصطفي خوشناو و افراد ديگري چون قدري بيك، ملا وهاب و " حمزه عبدالله از جناح رهبران چپ هيوا [متمايل به شوروي و سوسياليسم] سفرهاي متعددي به مهاباد مي كند." (22)

در ارتباط با تاسيس كومله ژـ ك در شهريور 1321 توجه به نكاتي چند حائز اهميت است : 1ـ عليرغم آنكه عملاً شهرمهاباد در كنترل خانواده قاضي و خصوصاً قاضي محمد است اما در جلسه تاسيس حزب، قاضي محمد به دلايل مبهمي حضور ندارد. 2ـ نقش كردهاي عراقي هم چون مير حاج و مصطفي خوشناو در تاسيس كومله ژـ ك بسيار برجسته است. تا جايي كه حزب به توصيه آنان و حتي به‌عنوان شعبه‌اي از كومله سليمانيه تاسيس مي‌شود. 3ـ به تدريج نقش سوسياليست‌هاي متمايل به شوروي چون حمزه عبدالله در مهاباد برجسته مي‌شود. حضور افسران كرد عراقي در تاسيس كومله ژـ ك از آن روي حائز اهميت است كه اين افراد در سال‌هاي بعد شاكله ارتش جمهوري مهاباد را پي‌ريـزي كرده و به قول محقق كرد مجتبي برزويي "عملاً ارتش جمهوري مهاباد را ايجاد كردنـد."(21)4 ـ همان‌گونه كه پيشتر گفته‌ام همه موسسين كومله ژـ ك اهل مهاباد بوده و عليرغم ادعاي وحدت كردها حتي يك‌نفر از كردهاي كردستان اردلان (سنندج و اطراف آن) و يا كرمانشاهان و گروس در آن نقشي نداشته‌اند. چنان‌كه كردهاي منطقه مكريان همچون سردشت، نقده، تكاب، اشنويه، اروميه و بوكان هم سهمي در تأسيس كومله ژـ ك نداشته‌اند. 5ـ هيچ‌يك از موسسين كومله ژـ ك تحصيلات عاليه نداشتند. يعني بانيان قوم‌گرايي كردي در مهاباد از تحصيلات دانشگاهي بي‌بهره بودند. اين گزاره مورد اعتراض آقاي حسن‌زاده دبيركل سابق حزب دموكرات قرار گرفته و با كشف انگيزه‌ها و نيت‌خواني در اظهارات اينجانب بيان نموده. "اين هم از همان نيت نشأت گرفته كه ضربه‌اي به جنبش كرد و رهبريت اين جنبش زده شود، علاوه بر اين حاوي اين نكته نيز هست كه رويداد تاريخي مربوط به 50 سال پيش و بيشتر از آن را با معيارهاي امروزي مي‌سنجد." دبيركل سابق حزب در ادامه حركت كومله ژـ ك را "حركتي هوشيارانه" دانسته و بيان اين‌كه در آن روز در مهاباد كساني كه تحصيلات ديپلم را داشته‌اند به تعداد انگشتان دست نمي‌رسيد اما در همان زمان در سنندج يا كرمانشاه كسان زيادي بودند كه داراي مدرك ليسانس يا مهندسي يا حتي دكترا نيز بودند و با طعنه به راقم اين سطور مي‌گويد "شايد اين فقط در بين ما كردها اتفاق مي‌افتد كه كسي تنها به خاطر يك "آفرين" مخالفان و يا يك ژست روشنفكري حاضر شود طعنه و ضربه به رهبران جنبش ملت خود بزند."

شهر مهاباد در اوايل دهه 20 حدود 20هزار نفر جمعيت را در خود جاي داده و اين‌كه آقاي حسن‌زاده مي‌گويد تعداد دارندگان ديپلم به تعداد انگشتان دست نمي‌رسيد سخن درستي است. دكتر هاشم شيرازي داماد قاضي‌محمد و يكي از مهابادي‌هاي عضو كومله ژـ ك هم به اين مسئله اشاره نموده و حتي آن را به استهزا گرفته‌اند. دكتر هاشم شيرازي مي‌گويد: "موسسين ژـ ك هيچ‌كدام تحصيلات عاليه نداشتند من كه نفر يازدهم وارد حزب شدم مدرك تحصيلي بالاتري داشتم. تازه اين مدرك دانشسراي مقدماتي بود. يعني ديپلم دبيرستان! نه‌تنها از اوضاع و تاريخ و جغرافياي دنيا خبر نداشتيم تاريخ و جغرافياي كشور خود و مردمانش را هم نمي‌شناختيم. درحقيقت خيلي بي‌سواد و بي‌اطلاع از همه‌جا و همه‌چيز بوديم."(24) با اين وضعيت اول جوانان و مردم منطقه پايدار تئوري سياسي، فكري و ايدئولوژي كساني استقبال نمايند (اگر چنان تئوري سياسي و ايدئولوژيكي وجود داشت) كه واضعان و طراحان آن از اين وضعيت سواد برخوردار بودند. دوم اين همراهان براي آن تئوري بايداز گاه از جان خود بگذرند و ايثارگري كنند و مرگ را پذيرا باشند يا جان طرف مقابل را بستانند. آيا ارزيابي وضعيت گذشته يك حركت و بررسي آن درحالي‌كه به قول آقاي حسن‌زاده "در همان زمان در سنندج و كرمانشاه كسان زيادي بودند كه داراي مدرك ليسانس يا مهندسي يا حتي دكترا بودند." ضربه به رهبران كومله آن هم به خاطر يك آفرين مخالفان يا يك ژست روشنفكري است! اگر آقاي حسن‌زاده آن حركت را "هوشيارانه" مي‌داند براي مخاطبان خود بايد معلوم كنند "هوشياري" به چه معناست؟ آيا در دنياي مدرن بدون تحصيلات آكادميك و بدون اطلاع از تحولات بين‌المللي و داخلي و شناخت جامعه و تاريخ و... مي‌توان به هوشياري مورد نظر رسيد؟ شاخص‌هاي هوشيارانه قلمدادكردن آن حركت چه مي‌باشد؟

6ـ نكته مهم ديگري كه از نكات پيشين منتج مي‌شود و از جهاتي مورد كم‌توجهي قرار گرفته است چرايي ظهور اولين جريان سياسي‌شدن خواسته‌هاي بخشي از كردها در شهر مهاباد در سال 1321 است؟ اگر در مهاباد آن روز به‌قول آقاي حسن‌زاده حتي به تعداد انگشتان دست، فردي داراي ديپلم وجود ندارد اما در سنندج و كرمانشاه كه كسان زيادي بودند كه تحصيلات عاليه داشتند، چرا اين حركت در سنندج و كرمانشاه روي نداد؟

پاسخ به اين سوالات خود محتاج يك پژوهش جدي است كه به يك تئوري و مدل نظري براي تبيين چرايي‌ها در اين خصوص منجر شود. به نظر راقم اين سطور مي‌توان دلايل بي‌ثباتي در مناطق كردستان شمالي (و نه مركزي و جنوبي يعني اردلان و كرمانشاهان) را در دو مرحله قبل و بعد از ظهور دولت مدرن در ايران به‌صورت نظري تبيين كرد كه اميدوارم در اولين فرصت به انتشار آن درقالب كتاب يا مقاله اقدام كنم. اما در اين مختصر تنها به چند متغير (و نه تقليل آن تنها به اين متغيرها) اشاره مي‌شود.

 

عامل خارجي و تأسيس حزب

مناطق كردنشين كشور در هنگام اشغال ايران توسط روس و انگليس به دو بخش تقسيم شده بود. از سقز به سمت شرق و شمال يعني حوزه مكريان در تسلط نيروهاي شوروي و مابقي نقاط يعني سنندج و كرمانشاهان تحت نفوذ انگليسي‌ها قرار داشت و تصادفي نيست كه كل داستان در منطقه تحت نفوذ شوروي‌ها رخ مي‌دهد. كمااين‌كه در كرمانشاهان تحت نفوذ انگليس‌ها هم حركت ديگر ظهور مي‌كند كه بعدها به آن پرداخته مي‌‌شود. در مورد نفوذ نيروهاي شوروي در مهاباد در صفحات پيش مطالبي اشاره شد كه در مابقي مطالب به صورت مبسوط مورد بررسي قرار مي‌گيرد و در اينجا تنها به ذكر يك سند كه يك هفته بعد از تشكيل كومله ژـ ك كه توسط رئيس ستاد ارتش سپهبد يزدان‌پناه خطاب به نخست‌وزير ارسال شده بسنده مي‌شود "رونوشت گزارش تلگرافي فرمانده نيروي اعزامي رضائيه در مورد اقدامات عناصر شوروي كه براي تشكيل يك جمعيت كرد مسلح متحد به‌عمل آمده براي استحضار عالي و هرگونه اقدام مقتضي به پيوست تقديم مي‌گردد."(25)

 

درگيري عشاير مهاباد

البته مهاباد در اين روزها با مسئله درگيري و اختلاف عشاير روبه‌رو بود و هر آن احتمال خونريزي و غارت مي‌رفت و قاضي‌محمد هم در پي اصلاح روابط و رفع اختلافات آنها تلاش مي‌كرد. شهرباني رضائيه تلگراف رمزي به وزارت جنگ گزارش مي‌دهد "شهرباني كل طي گزارش شهرباني مهاباد ساعت 19 روز 10/7/1321 عمرخان رئيس طايفه اكراد مشكاك (شكاك) و زور بيگ رئيس طايفه اكراد هركي و رشدبيگ به اتفاق تقريباً يكصدتن عشاير مسلح وسيله سه اتومبيل باري از راه رضائيه به مهاباد وارد مقصد ملاقات رؤساي طوايف مامش و منگور و گورچ (گورك) و قاضي‌محمد مي‌باشد. فعلاً در مهاباد متوقف هستند.(26) در گزارش ديگر خطاب به وزارت كشور توضيح بيشتري از اختلافات عشاير ارائه مي‌شود. اين گزارش در مورخ 21/7/1321 مخابره گرديده است. "شهرباني كل طبق گزارشات شهرباني مهاباد عمرخان كليه روساي طوايف اكراد و عشاير هركي ايران و عراق و زرزا و منگور و مامش و گورك و پيران و ده‌بكري و اكراد سلدوز درحدود 146 تن مسلح مهاباد احضار سه جلسه در منزل خود و قاضي‌محمد تشكيل اول در مورد اصلاح قتل ابراهيم آقاشيخ آقايي و فتاح ميرمكري و قادر پيروتي و رفع اختلاف بين سه طايفه بالا، دوم تخليه مهاباد را از وجود عشاير منگور و مامش و گورك كه متمركز بوده‌اند و برچيده‌شدن ماليات عشايري كه از اهالي ميگرند سوم اتفاق و اتحاد كليه اكراد با همديگر با صميم قلب مذاكره گرديده روساي طوايف منگور و مامش و گورك و ده‌بكري بيانات عمرخان را قبول نكرد. موضوع قتل سه‌نفر بالا هم فعلاً اصلاح نشده روز 17 ماه، ساعت 12 عمرخان به اتفاق همراهانش از مهاباد خارج به طرف رضائيه مراجعت، ولي طوايف چهارگانه اخيرالذكر كه با هم ميانه خوبي ندارند فعلاً در مهاباد متوقف روي اصل خصومتي كه با هم دارند وضعيت خوب به نظر نرسيده طبق نظريه مأموران محلي احتمال خطر دارد."(27)

هرج‌ومرج ناشي از اختلافات طوايف عشاير در مهاباد موجب مي‌شود نخست‌وزير طي نامه‌اي وزارت جنگ را مأمور اعاده نظم در مهاباد نمايد. وزارت جنگ در پاسخ خود در مورخ 28/8/1321 اذعان دارد كه بدون موافقت نيروهاي شوروي برقراري آرامش و خلع‌سلاح عشاير ميسر نيست. در اين نامه چنين آمده است "در مورد عمليات عمرخان و كليه روسا و طوايف اكراد ستاد ارتش نيز با هرگونه اقدامي در آنجا به‌منظور حفظ آرامش و اعاده امنيت موافق و موكول به موافقت قطعي مقامات شوروي با خلع سلاح اكراد مي‌داند."(28) نيروهاي شوروي نه‌تنها در اين وضعيت خطير شهر مهاباد، بلكه تا سه‌سال بعد يعني تا زمان خروج نظامي‌ها‌شان در ايران هيچ‌گاه اجازه فعاليت به نيروي دولتي ايران در منطقه تحت نفوذ خود را صادر نكردند. در همين حال به انحاي مختلف در تحولات منطقه نيز نقش ايفا مي‌كردند. رئيس ژاندارمري كل كشور در اول دي‌ماه 1321 طي گزارش محرمانه فوري مستقيم خطاب به وزيركشور نمونه‌اي از دخالت‌هاي نيروهاي شوروي در هر‌ج‌ومرج مهاباد را گزارش مي‌دهد "محترماً معروض مي‌دارد طبق گزارش ناحيه 2 ژاندارمري آذربايجان در 19/9/1321 سه نفر افسر روسي به ملاقات عمرخان شكاك رفته پس از مذاكره با نامبرده عمرخان نيز به قوتاش كه آن هم رئيس يكي از طوايف است پيغام داده كه روس‌ها به او تكليف اغتشاش و ناامني نموده‌اند. دستور داده شد با سياست محلي عمرخان را در دست نگه‌داشته و مانع از سوءعمليات آنان بشوند."(29)

فرماندار مهاباد پيش از اين با نگراني از وضعيت پيش آمده و احتمال بروز "جنگ و جدل" با پرداخت مبلغ 1300 تومان به عشاير (اين پول توسط قاضي‌محمد و امير عشاير به رؤساي طوايف پرداخت مي‌شود) سعي در كاهش تشنج دارد كه نتيجه نداده و لذا پس از يك‌ماه يعني در مورخه 24/8/21 تعدادي از افراد سرشناس و معتبر مهاباد ازجمله محموديان، مازوچي، سلطانيان، معيني، جعفري، بلوريان، بلوري، شاطي، ولي‌زاده، شريفي، مشيري و ديگران طي تلگرافي به نخست‌وزير، رئيس مجلس شورا، وزارت كشور، وزارت جنگ، وزارت دادگستري و ستاد كل ارتش، وضعيت متشنج مهاباد را تشريح و تقاضاي تأمين امنيت مي‌نمايند. در اين تلگراف به شماره 1965 چنين آمده است: "از قضاياي شهريور كه اهالي مهاباد به‌طوركلي سخت تحت فشار عشاير اطراف واقع هر روزه به‌عناوين مختلفه (اراده شخصي، ظلم، اجحاف، ماليات خودسرانه، غصب آبادي‌هاي اهل شهر، تصرف حاصل و محصول، راهزني، آدم‌كشي و غيره) قرار گرفته حال نيز به آن قناعت نكرده چند روز قبل آقاياني‌كه به‌عنوان انتظامات اطراف هر ماهه ده‌ها هزارريال حقوق از دولت دريافت و جلو امور در دست گرفته به خيال غارت شهر اقدام به حمله نموده بعد از يك ساعت تيراندازي در مقابل دفاع مهابادي‌ها عقب رفته باز دوباره كسان خود را مسلح در دهات اطراف شهر تمركز داده كه امروز خود شهر را به كلي غارت و از هستي ساقط نمايند. هر چند مراتب به جناب آقاي استاندار و فرماندهي لشكر 3 گزارش داده امر مكتوبي نيز صادر كه از اين اقدام وحشيانه خودداري نمايند ولي... به اتكاي اسلحه كه در دست دارند خيال اطاعت و اجرا و دامر [و اوامر] صادره را در سر نداشته از غارت و تصاحب مردم دست بردار نمي‌شوند. حال جان و مال 15000 نفر اهالي مهاباد در حصر استرحاما تقاضاي جلوگيري و تأمين عاجل داريم."(30) عليرغم تقاضاي اهالي به‌دليل فروپاشي ساختار نيروهاي امنيتي در منطقه و عدم اجازه نيروهاي شوروي باز اقدام خاصي صورت نمي‌گيرد. گزارش‌هاي بعدي از مهاباد مؤيد اين وضعيت است. تا جايي‌كه در دي ماه 21 كه منزل آقاي تقي نمازي رئيس دارايي كه مورد هدف تيراندازي قرار مي‌گيرد امكان مقابله وجود ندارد و به قول كفيل شهرباني استان‌ها "قواي (قوايي) كه درمقابل اشرار اهالي و عشاير مسلح مهاباد بتواند جلوگيري و در موقع وقوع حادثه از مرتكبين سركوبي نمايد غير از عده پاسبان جزيي كه توانايي استقامت را ندارند و تاكنون با هزاران نوع سياست توانسته‌اند خود را حفظ و با مقتضيات محلي انجام وظيفه نمايند وجود نداشته"(31) است.

 

واكنش‌ها به تأسيس كومله ژـ ك

هرج‌ومرج ناشي از حضور عشاير در مهاباد، تأسيس كومله ژـ ك در همين موقعيت و درخواست نيروهاي شوروي (و يا لااقل بازگذاشتن دست عشاير) از عشاير براي بروز درگيري و بي‌نظمي و نيز عدم اجازه نيروهاي شوروي به قواي دولتي براي حضور در منطقه ابهامات و سوالات جديدي را طرح مي‌كند. چرا كومله ژـ ك در اين موقعيت در تأسيس مي‌شود؟ چرا شوروي خواهان اغتشاش به‌وسيله عشاير منطقه است؟ چرا قواي اشغالگر به خود در پي تأمين امنيت برمي‌آيند و نه به نيروهاي دولتي اجازه برقراري امنيت در منطقه را مي‌دهند؟ نقش پشت پرده نيروهاي شوروي در تأسيس كومله ژـ ك چه بوده است؟ آيا وضعيت متشنج مهاباد و عدم‌دخالت نيروهاي شوروي در برقراري آرامش و ناتواني نيروهاي دولتي براي تأمين امنيت موجب شده كه عده‌اي به فكر تأسيس كومله ژـ ك افتاده و آن را تأسيس نمايند؟

عوامل محلي پس از تأسيس حزب به سرعت مقامات كشوري را در جريان تأسيس حزب قرار داده و نخست‌وزير در مورخ 30/6/21 يعني پنج روز پس از گردهمايي موسسين كومله خطاب به دكترحسين مرزبان استاندار استان چهارم مي‌نويسد: "برابر گزارشي كه رسيده در مهاباد حزبي به‌نام آزاديخواه عليه دولت عده‌اي از اشخاص و اسامي آنها به ضميمه فرستاده شود و نمايش‌هايي درباره لشكركشي صلاح‌الدين ايوبي و شعرهاي كردي و كارهاي ديگر داده‌اند و كتابخانه هم به‌نام (ژيان ملي) تأسيس كرده‌اند و حالا تمام عشاير و آزاديخواهان شهر مهاباد داراي تفنگ برنو و تفنگ‌هاي مختلف و تپانچه و خنجر و شمشير مي‌باشد و حتي مأموران غيربومي را آزار و هر شب منزل آنها را غارت مي‌كند قدغن نماييد در اين باب بررسي دقيق نموده اطلاعات را گزارش دهند."(32) فرمانداري مهاباد در پاسخ استانداري ضمن رد تشكيل چنين حزبي استدلال نموده كه مسلح بودن اهالي بخصوص داشتن خنجر نمودي از "اطاعت به مقررات مذهب" است و نيز اجراي نمايش صلاح‌الدين ايوبي جنبه اخلاقي داشته چون در آن موقع عشاير در شهر بوده‌ و لذا "از اقدامات صلاح‌الدين ايوبي در مجازات دزدها نامي برده شده" و "اگر يك دستجاتي كه تشكيل شده و مسلك آنها را مخالف با شئون دولت ديده‌اند فوراً از طرف جناب قاضي‌محمد و جناب صدر قاضي برادر كوچك ايشان جلوگيري و حتي صدر قاضي در يك موقع بعضي‌ها را كتك هم زده است و در ادامه تأكيد كرده "قاضي‌محمد و صدر قاضي ازجمله دولتخواهان صميمي هستند، با وجود ايشان در مهاباد هيچ حزب و مسلك مخالف ارتش و ژاندارم تشكيل نشده و كسي جرأت به ابراز چنين حس مخالف نخواهد داشت."(33)

وزارت جنگ هم در پاسخ نامه نخست‌وزير ضمن تأييد تشكيل حزب در مهاباد مقصود آن را جلوگيري از تجاوزات اشرار مي‌داند. "سپاه باختر نيز به استناد گزارش فرمانده تيپ 11 سقز اشعار داشته كه كميته مزبور در مهاباد تشكيل يافته و مقصود از آن نيز جلوگيري از تجاوزات اشرار بوده است كه چنانچه مورد حمله غارتگران قرار گرفتند از خود دفاع نمايند، ولي چون گزارش دهنده سيف‌الله نانوازاده با محمد نانوازاده دشمني سخت خانوادگي داشته‌اند كه غالباً به نزاع منجر مي‌شده است تشكيل كميته را به‌نام كميته اتحاد اكراد گزارش داده است."(34)

 

قاضي‌ها و مخالفت با ابراهيم آقاي منگور

انتخاب صدر قاضي به‌عنوان نماينده مهاباد در مجلس چهاردهم و نيز مخالفت قاضي‌محمد و صدرقاضي با انتخاب ابراهيم آقاي منگور به رياست چهار طايفه از شش طايفه ايل منگور ازجمله رويدادهاي ماه‌هاي پاياني سال 1322 و اوايل 1323 است. علي نوروزي و تعدادي ديگر از بزرگان ايل منگور از استانداري به‌واسطه واگذاري رياست چهار طايفه از طوايف ايل منگور به ابراهيم آقاي منگور و "اين‌كه نامبرده به‌واسطه جواني شايستگي رجوع خدمت را ندارد."(35) شكايتي تنظيم و به وزارت كشور ارائه كرده بودند. دكتر مرزبان استاندار استان چهارم در مورخه 26/12/22 در پاسخ پيگيري وزارت كشور ماجرا را اين‌گونه تشريح مي‌كند "معروض مي‌دارد كه منگور شش طايفه هستند نماينده و ريش‌سفيدان چهار طايفه از آنها به رضائيه آمده با كمال ميل و رغبت از استانداري تقاضا كردند و رياست چهار دسته به ابراهيم آقا داده شد تا با مساعدت و همكاري آقاي عليار اميراسعد در انتظامات مهاباد كمك نمايد نظر به تقاضاي نمايندگان مذكور و براي اين‌كه زير بار تحكم ديگران نمي‌رفتند رياست چهار طايفه به ابراهيم آقا داده شد و غير از اين استانداري از قبيل حقوق و فو‌ق‌العاده مزيتي به مشاراليه قائل نشده فقط براي جلب اميدواري چهار طايفه حكمي به او داده شده است. چون عموم آقايان مهابادي‌ها با همديگر مخالف و درصدد بهانه‌جويي هستند. آقاي قاضي‌محمد كه منبع تمام اغتشاش و بي‌نظمي در مهاباد است شاكيان را وادار و ترغيب كرده است كه به اين عنوان از استانداري به مقامات مركزي اظهار نارضايتي نمايند."(36)

پيگيري صدر قاضي به‌عنوان نماينده مجلس كه در تهران حضور داشت موجب دخالت نخست‌وزير گرديده و از وزارت كشور درخواست اظهارنظر و بررسي مي‌شود. وزيركشور در پاسخ به يادداشت نخست‌وزير چنين گزارش مي‌دهد "در وزارت كشور جز گزارش استانداري سوابق ديگري نبوده و اخيراً كه آقاي صدر قاضي به نمايندگي مهاباد انتخاب و به مركز آمده‌اند ايشان هم به وزارت كشور مراجعاتي كرده و اظهاراتي مي‌كند. ازجمله اظهارات ايشان و فرماندار سابق مهاباد نيز يكي همين است كه ابراهيم آقا شخص كوچكي است و لياقت ارجاع رياست را نداشته و حتي در قبال پيشنهاد استانداري كه مقرري براي او پيشنهاد كرده‌اند آقاي صدرقاضي نظر مخالف داده‌اند و البته در بين اكراد مهاباد اختلاف‌نظرهايي موجود است و به‌طوري‌كه خاطر عالي مستحضر است قاضي‌محمد هم كه استانداري او را منبع اين قبيل اغتشاشات مي‌داند برادر آقاي صدرقاضي است و به نظر وزارت كشور تا وضعيت مهاباد به‌صورت فعلي است جلوگيري از اين اختلافات كار مشكلي خواهد بود و به فرض اين‌كه نظر استانداري هم در برقراري ابراهيم آقا به رياست ايل منگور رعايت شود ممكن است اگر واقعاً محمدقاضي در اين باب نظر مخالفت داشته باشد با اوصافي كه استانداري براي او ذكر مي‌كند و با وضعيت فعلي مهاباد كه تحت نفوذ و سلطه كامل دولت نيست مشكلات ديگري توليد شود و به هر صورت اصلاح اوضاع مهاباد همان‌طور كه مكرر عرض شده منوط به اتخاذ تصميمات اساسي و بسط قدرت دولت در آن حدود خواهد بود و الا روبه‌روشدن با اين قبيل اختلافات و مشكلات دائمي است."(37)

 

 

اعتراض اهالي تيلكو به صدر قاضي

همان‌گونه كه ملاحظه شد حضور صدرقاضي به‌عنوان نماينده مجلس چهاردهم به اقتدار قاضي‌ها افزوده يعني علاوه بر نفوذ خانواده قاضي در مهاباد، نمايندگي مجلس اين امكان را به صدر قاضي داد تا از نفوذ سياسي خود استفاده و دولت را در برخي موارد با خواسته‌هاي خود هماهنگ كند. اگرچه از همان ابتدا همه‌چيز طبق وفق و مراد قاضي‌ها پيش نرفت. يكي از موارد ناكامي صدر قاضي در هنگام طرح اعتبارنامه محيط، نماينده منتخب سقز در مجلس چهاردهم بروز كرد. ضمن آن‌كه دفاع صدرقاضي از محمد رشيد كه در منطقه مسئول غارت و تجاوز به اموال مردم و نابودي مزارع و آبادي‌هاي منطقه بود نيز انعكاس ناخوشايندي در منطقه بر جاي گذاشت. اهالي تيلكو كه نگران قدرت‌يافتن محمد رشيد به خاطر حمايت صدرقاضي از او بودند طي تلگرافي در مورخ 16/2/1323 خطاب به مجلس شوراي ملي، نخست‌وزير، وزيرجنگ، وزارت كشور و ستاد ارتش و نيز روزنامه‌هاي اطلاعات، كيهان، نهضت‌ملي، يزدان و همچنين تعدادي از نمايندگان ازجمله دكترمحمدمصدق، فرج‌الله آصف و تعداد ديگري از نمايندگان چنين به اظهار نگراني پرداختند. "صدرقاضي هيچ‌گونه سمتي از طرف ما ندارد و ما مردم تيلكو كه به شهادت سوابق و مال خود را در راه نيات دولت فدا كرده و مي‌كنيم از اظهارات اين مرد هرج‌ومرج‌طلب متنفريم. تمام مقصود و منظور اين شخص تقويت اشرار و ضعيف‌كردن نيروي دولت است... اينها مي‌خواهند عملاً به مردم حالي كنند كه شرارت و طغيان بهتر از اطاعت و فرمانبرداري است و دولت از كسي طرفداري مي‌كند كه شرور و دزد و مردم‌آزار باشد... اگر مجلس و دولت گوش به اين لاطائلات بدهند بندگان نيز ناچاريم خود را به صورت محمد رشيد بانه درآوريم تا دولت از ما طرفداري كند از اولياي امور استدعا مي‌شود بيش از اين موجبات تقويت محمدرشيد بانه كه يك‌نفر اجنبي است و حق دخالت در كارهاي اين منطقه را ندارد فراهم ندارد."(38) نزديكي به محمدرشيد زمينه بروز بدگماني به قاضي‌ها را در منطقه تقويت كرده و اعتراضاتي را به همراه داشت. عدم‌تصويب اعتبارنامه محيط نماينده سقز هم دومين عامل ايجاد شكاف مردم منطقه با قاضي‌ها و خصوصاً صدرقاضي مي‌شود. در مورخ 21/2/1323 عده‌اي از اهالي سقز در اعتراض به نطق آصف نماينده سنندج و صدرقاضي نماينده مهاباد شكوائيه‌اي خطاب به نخست‌وزير، مجلس شوراي ملي، وزارت كشور، جنگ و ستاد ارتش و نيز دكترمحمدمصدق و ديگر نمايندگان ارسال مي‌دارند. در اين شكوائيه آمده است: "ما مردم ستم‌ديده سقز تعجب مي‌كنيم كه اين دايه‌هاي از مادر مهربان‌تر مانند آقاي صدر قاضي و آقاي آصف كه در جلسه 24 فروردين مجلس براي ما روضه‌خواني كرده است در حوادث شهريور و قبل از شهريور كجا بودند... اين مرد محترم سال گذشته كه ما از بي‌ناني در مضيقه بوديم خانواده فيض‌الله بيگي به همراهي با آنها مشغول مكيدن خون ما بودند كجا بودند اين آقا خيال مي‌كند با چند كلمه حرف كه سر تا پاي آن به منفعت خودشان به ضرر كردها حاجتي به دلسوزي جنابعالي ندارند... مجلس شوراي ملي و اولياي امور بدانند كه آقاي صدرقاضي و ‌آصف حق دخالت در مسائل مربوط به سقز را ندارند نماينده ما آقاي حبيب‌الله محيط است كه اعتبارنامه از انجمن گرفته و ان‌شاءالله بر كرسي نمايندگي نشسته و خرابي‌هاي گذشته را ترميم خواهد نمود."(39) اين تلگراف با امضاي امام‌جمعه سقز و اسدالله علايي پيشنماز مسجدجامع و ده‌ها تن از بزرگان سقز رسيده بود. به نظر مي‌رسيد انتخاب محيط كه به نمايندگي از مردم سقز، تيلكو و بانه به مجلس راه يافته بود خشم محمد رشيد را برانگيخته و صدرقاضي در حمايت از محمدرشيد در مجلس نطقي ايراد نموده كه نگراني و اعتراض اهالي سقز و تيلكوه را برانگيخته بود.

 

سيف القضات و بهاي غله

در اوايل تابستان 1322 سيف القضات قاضي با شكايتي از نحوه پرداخت بهاي غله مازاد تحويلي به دولت و تبعيضي كه ميان وي و ساير اهالي صورت گرفته، خطاب به نخست وزير تقاضاي رسيدگي مي‌نمايد. نخست وزير در پاسخ نامه سيف القضات قاضي خواهان حل قضيه مي ‌شود. نخست وزير خطاب به وزير دارايي مي‌نويسد" رونوشت نامه مجدد آقاي سيف القضات قاضي به ضميمه فرستاده مي‌شود. به شهادت پرونده علاوه بر مراتب دولتخواهي و خدمات بسياري كه نامبرده همواره در پيشرفت مقاصددولت ابراز داشته و با وصف اينكه سال گذشته مقدار پنجاه خروار گندم مازاد خود را بلادرنگ به دارايي مراغه تسليم كرده سزوار نيست كه بهاي گندم ايشان كمتر از نرخ معمول در محل پرداخته شود و يا در سهميه قند و شكر و قماش كه به ساير ملاكين اينجا داده شد، بي‌نصيب گردد. دستور فرمايند تقاضاياي نامبرده را مورد توجه مخصوص قرار داده و نسبت به انجام آن اقدام لازم به عمل آورند و نتيجه را اطلاع دهند."(40)

 

امتياز نفت شمال براي شوروي!

يكي از اشتباهات فاحش تاريخي در صورت عدم شناخت تحولات سياسي ايران در سال 1323 ( و يا تعمد در عدم بيان تاريخ ‌‌‌آنگونه كه حوادث رخ داده به دليل نگراني از هويدا شدن حقايق) در مصاحبه دبير كل سابق حزب دمكرات مربوط به ماجراي امتياز نفت شمال و حركت دكتر مصدق نمايانگر است مصاحبه‌گر مي‌پرسد" اگر كردها [منظور كومله ژـ ك و حزب دمكرات كردستان] به جاي همكاري با شوروي و توده‌اي ها با جنبش ملي مردم ايران به رهبري دكتر محمد مصدق همكاري مي‌كردند وضعيت كردها به اين گونه نمي‌بود. جنابعالي شرايط سياسي آن دوران را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟" آقاي حسن‌زاده در پاسخ مي‌گويد " اساساً اين موضوع در هم آميختن دو مرحله تاريخي از تاريخ كردستان و ايران است. در دوراني كه جمهوري كردستان تاسيس گرديد و قبل از آن حزب دمكرات كردستان و سازمان " ژ ـ ك " تاسيس شده بودند جنبشي به نام جنبش ملي دكتر مصدق مطرح نبوده است تا آنها با جنبش ملي دكتر مصدق همكاري كنند. در واقع حركت دكتر مصدق در سال1329 شكل گرفت نه در سال 1321 . ژ ـ ك 1321 تاسيس شده است، تاسيس حزب دمكرات نيز سال 1324 مي‌باشد. پس اصولاً چنين موضوعي مطرح نيست كه آنها با هم همكاري كنند. اما نكته قابل توجه آنكه جنبش كرد در ايران هيچ گاه در مقابل حركت دكتر مصدق و تلاش وي در جهت مقابله با شركت‌هاي نفتي و ملي كردن صنعت نفت نه ايستاده است."

اين اظهار نظر شگفت آور دبيركل يك حزب سياسي كه نماينده توان علمي و فكري حزب تلقي مي‌شود و قاعدتاً قبل از مصاحبه مشاوران و همكاران حزبي اطلاعات مورد نياز مصاحبه را برايش مهيا نموده‌اند نشان از بي‌توجهي عميق به تاريخ و نيز توجيه اشتباهات استراتژيك كومله ژ ـ ك دارد. اشتباهي كه پيامدهاي آن را تا سال‌ها بعد شاهد بوديم. در اينجا براي قضاوت منطقي به ماجراي امتيازخواهي شوروي اشغالگر كه خواهان امتياز نفت شمال بود و واكنش كومله ژ ـ ك مي‌پردازيم.

در آبان ماه 1322 مطابق با ژانويه 1944 "دو نفر نماينده شركت انگليسي "شل" از لندن و در اسفند ماه همان سال نماينده ديگري از شركت آمريكايي "استاندارد و اكيوم " از واشنگتن به تهران آمدند تا در خصوص اراضي نفت خيز ايران، خارج از حدود امتياز نفت جنوب، مطالعاتي نموده و درباره گرفتن امتياز آن با دولت مذاكراتي بنمايند و پيشنهاداتي هم نمودند.چند ماه بعد كمپاني ديگرآمريكايي به نام "سينگلر" نماينده به ايران فرستاد و او نيز پيشنهاداتي به دولت در همين خصوص تقديم كرد، براي اين‌كه به اين پيشنهادات از جنبه فني رسيدگي شود دولت دو نفر متخصص آمريكايي به نام "هور" و "كرتيس " استخدام نمود و آنها در اوايل سال 1323 وارد ايران شده و ظاهراً طرحي تهيه و به دولت تسليم نمودند. جريانات فوق تا مدتي در كمال اختفا و استتار صورت مي‌گرفت و در نوزدهم مردادماه 1323 براي اولين بار در اين موضوع مهم در مجلس مذاكراتي شد و پاره‌اي از جريانات پشت پرده آشكار گرديد. با آشكار شدن درخواست امتياز نفت آمريكايي‌ها، شوروي‌ها هم در صدد تحصيل امتياز مشابهي برآمدند در مورخ 5/6/1323 تلگرافي از سفير كبير ايران در مسكو به وزارت امور خارجه واصل و طبق آن به دولت اطلاع مي‌رسد كه دولت شوروي در نظر دارد براي بررسي و مذاكره راجع به " نفت خوريان " كميسيوني از متخصصين و غيره به ايران اعزام دارد. در اواخر شهريور ماه 1323 كميسيوني از طرف دولت شوروي به رياست " س. اي كافتارادزه" معاون كميسارياي ملي امور خارجه شوروي سوسياليستي به ايران آمد و مسافرتي هم به شمال ايران نمود.

تا هنگامي‌كه ماجراي كافتارادزه و درخواست امتياز از سوي شوروي‌ها مطرح نشده بود پيشاهنگ نيروهاي شوروي در ايران يعني حزب توده به عنوان يك حزب سوسياليستي از طريق دكتر رادمنش و از سوي فراكسيون حزب توده در مجلس چنين اعلام نمود: " بنده و رفقايم با دادن امتياز به دولت‌هاي خارجي به طور كلي مخالفيم" ولي به محض اين كه درخواست شوروي تسليم ايران گرديد حزب‌توده ايران و شعبات آن در تمام كشور و نيز ديگر جريانات وابسته به شوروي مخالفت خود را با اعطاي امتيازات پس گرفته و حتي به دفاع گسترده از اعطاي امتياز به شوروي پرداختند. توده‌اي‌ها نوشتند: "نمي‌توان به‌طوركلي با اصل امتيازات مخالفت داشت، بلكه صحبت در شرايط و اوضاع و احوال آنهاست." و در زمان حال چون "منابع ثروت ما خوابيده بنيه اقتصادي ما در كمال ضعف است، فقر و فلاكت دامنگير كشور ما گرديده، خطر عظيم بيكاري روز به روز نزديك‌تر مي‌شود... در چنين اوضاعي، اصولاً صحبت از مخالفت با امتياز نيست، بلكه گفت‌وگو در شرايط آن است" و يكي از رهبران حزب‌توده يعني احسان طبري طرح "موازنه مثبت" را در جهت اعطاي امتياز به شوروي درقبال طرح امريكايي‌ها پيشنهاد مي‌كند، نيروهاي شوروي از همه امكانات خود براي بسيج وابستگان خود در دفاع از اعطاي امتياز نفت شمال ايران به شوروي استفاده مي‌كنند. در پنجم آبان سال 1323 حزب‌توده در تهران و تحت حمايت سربازان ارتش سرخ تظاهراتي در تهران برگزار مي‌كنند. حضور سربازان ارتش سرخ غوغايي در ميان همه ايران‌دوستان برپا مي‌كند. رهبر ارگان حزب‌توده در شماره 427 مي‌نويسد "آنهايي كه در سايه سرنيزة‍ ارتش سرخ آزادي پيدا نموده و از آزادي سوءاستفاده مي‌كنند، از پيداشدن چند سرباز سرخ خيلي به ظاهر رميده‌اند."

دكترمحمدمصدق رهبر فراكسيون اقليت مجلس چهاردهم در چند نوبت نسبت به درخواست امتياز نفت ازسوي دولت‌هاي خارجي موضع‌گيري نموده و مخالفت صريح خود را با اعطاي هرگونه امتياز به خارجي‌ها اين‌گونه تشريح مي‌كند "آقايان نمايندگان! من با دادن هر امتياز از نظر اقتصادي و سياسي مخالفم. چون تفكيك مسائل سياسي از اقتصادي مشكل است و اين دو سياست با هم بستگي تام دارد... پس لزومي ندارد كه ما به شركتي كه تابع يك دولت خارجي است و يا به يك دولت امتياز دهيم تا اين‌كه در مملكت ما احداث اين قبيل موسسات كنند و در خاك ايران موسسات كنند و در خاك ايران دولت‌هاي ديگري تشكيل دهند." در جلسه ديگري دكترمصدق در رد "توازن مثبت" توده‌اي‌ها مي‌گويد: "ملت ايران هيچ‌وقت با "توازن مثبت" موافقت نمي‌كند و از اولين روزي كه من وارد مجلس شدم با قرارداد مالي و هر عملياتي كه دولت‌هاي بعد از شهريور از نظر "توازن مثبت" نموده بودند مخالفت كردم و اعمال خائنانه آنها را به جامعه آشكار نمودم. هيچ‌كس نمي‌تواند قضاوت ملت ايران را انكار كند. ملت ايران به دولت‌هايي‌كه به كشور خيانت نموده‌اند به چشم بد مي‌نگرد و هر وقت بتواند خائنين را به چوبه دار مي‌زند. به عقيده من "توازن سياسي" وقتي در مملكت برقرار مي‌شود كه "انتخابات آزاد" باشد. "توازن منفي" آن نيست كه هر دولتي هواخواهان خود را به مجلس بياورد. "توازن منفي" آن است كه در انتخابات دخالت نكنند. در قانون انتخابات تجديدنظر شود و نمايندگان حقيقي ملت كه به مجلس رفتند "توازن سياسي" برقرار شود."(41) در اين گيرودار و با توجه به حضور نيروهاي شوروي در مهاباد اطلاعيه شماره 312 كومله ژـ ك در دوم آبان 1323 صادر مي‌شود. در بالاي بيانيه به زبان كردي آمده "بژي كورد و كوردستاني گه‌وره" يعني "زنده‌باد كرد و كردستان بزرگ" و در ادامه آمده "حكومت نمك‌نشناس ايران، نيكي‌هاي سه سال اخير اتحاد شوروي را ناديده گرفت و اين درخواست را رد كرده است و "ملت كرد پس از تحمل اين همه ظلم و ستم نمي‌تواند ببيند كه درخواست دولتي همچون دولت اتحاد شوروي كه پيوسته، ارتقاي سطح زندگي و سرافرازي ملت‌هاي كوچك را وجهه همت خود قرار داده است، ازسوي مرد نفهمي چون ساعد، نخست‌وزير ايران رد بشود و زمينه اغتشاش در كشوري كه سه‌ميليون نفر كرد در آن ساكن هستند فراهم گردد. جمعيت ژـ ك به اطلاع حكومت اتحاد شوروي مي‌رساند كه 9 ميليون نفر ملت كرد بالاخص كردهاي ايران مخالف تصميم حكومت ايران داير بر ندادن امتياز نفت شمال هستند و تحت هيچ‌عنواني با اين نظر حكومت موافقت ندارند."(42) پايان اطلاعيه هم نام كميته مركزي كومله ژـ ك يعني "هه يئه تي ناوه ندي كومه‌له ي ژـ ك" قيد شده است.

عليرغم فشار شوروي، توده‌اي‌ها و در مهاباد درخواست كومله ژـ ك با اقدام شجاعانه دكترمصدق و طرح پيشنهادي و اعطاي هرگونه امتياز تا پايان اشغال ايران ممنوع و تخلف از آن جرم قلمداد گرديده بر اثر اين پايمردي دكترمصدق مجلس او را به‌جاي ساعد نامزد پست نخست‌وزيري ايران نمود كه مصدق نپذيرفت. براساس مختصري كه از سياست موازنه منفي دكترمصدق، موضع‌گيري كومله ژـ ك و درخواست امتياز نفت شمال به‌وسيله شوروي ارائه شد مي‌توان به ارزيابي سخنان آقاي حسن‌زاده پرداخت:

1ـ برخلاف نظر آقاي حسن‌زاده كه مي‌گويد "حركت مصدق در سال 1329 شكل گرفت نه در 1321" مي‌بينيم كه از تابستان 1323 و پس از افشاي درخواست امريكا براي دريافت امتياز نفت به‌تدريج حركت مصدق در حال شكل‌گيري است. پس ادعاي دبيركل سابق كه مي‌گويد: "اصولاً چنين موضوعي مطرح نيست كه آنها هم با هم همكاري كنند اما نكته قابل توجه آن‌كه جنبش كرد در ايران هيچ‌گاه در مقابل حركت دكترمصدق نايستاده است" با واقعيات تاريخي منطبق نيست! بلي اگر كومله ژـ ك با سياست موازنه منفي كه وجهي ملي، ايراني و مستقل داشت همكاري و همراهي مي‌كرد واقع‌بينانه بود يا به تأسي از توده‌اي‌ها و سياست‌هاي شووري تهديد به "اغتشاش" در مناطق كردنشين كرد؟ كدام سياست به صلاح و خير همه ايرانيان و كردها بود؟ آيا دبيركل سابق حزب از اين رويداد مهم تاريخي بي‌اطلاع بوده؟ و يا مصلحت را در عدم طرح آن مي‌دانند؟

2ـ اطلاعيه شماره 312 كومله ژـ ك حاوي ابهامات و سوالات ديگري نيز مي‌باشد. اگر بر صدر اطلاعيه شعار "زنده‌باد كرد و كردستان بزرگ" مي‌نشيند و در روح بيانيه تمجيد و همراهي و همسويي با سياست‌هاي شوروي و حزب‌توده موج مي‌زند تا جايي‌كه "اغتشاش" در مناطق كردنشين به‌عنوان ابزار تهديدي عليه حكومت طرح مي‌شود. آيا آن بر صدرنشستن شعار و اين تهديد به اغتشاش تصادفي است؟ و يا برنامه و جريان‌هاي بعدي برآمده از اين سياست است؟ آيا اين سياست و طرح "كردستان بزرگ" و حربه اغتشاش شعاري است كه شوروي‌ها در در دهان كومله ژـ ك گذاشته‌اند و اساساً نسبت كومله ژـ ك و شوروي چه بوده است؟ بخصوص آن‌كه همزمان در ديگر شهرهاي آذربايجان‌غربي هم چون رضائيه و مراغه و خوي و ماكو و حتي تبريز تحركاتي به‌وسيله عمال شوروي و هواداران حزب‌توده عليه ساعد و در تأييد دادن امتياز نفت شمال به شوروي در جريان بود.

3ـ معلوم نيست درحالي‌كه كومله ژـ ك به‌جز منطقه تحت اشغال شوروي يعني موكريان نتوانست گامي فراتر نهاده و به كرمانشاه يعني بزرگترين كانون جمعيتي كردها و يا حتي سنندج بزرگترين كانون جمعيتي كردستان سني نزديك شود چگونه ادعاي همراهي 3 ميليون كرد ايران و 9 ميليون كرد جهان دال بر موافقت با اعطاي امتياز نفت شمال به شوروي‌ها مي‌نمايد؟ اين درحالي است كه از انقلاب مشروطه همواره كرمانشاهان مظهر ايرانيت ودفاع سلحشورانه از ايران بوده است. تشكيل دولت در مهاجرت در كرمانشاه نمودي از اين واقعيت است! جالب آن‌كه در اين دوران كه كومله ژـ ك سنگ اعطاي امتياز نفت شمال را به شوروي‌ها به سينه مي‌زد! در تهران حزب ايران با رهبريت تعدادي از رجال ملي‌گراي ايراني و ازجمله دوتن از كردهاي كرمانشاه يعني دكتر زنگنه (كه بعدها در دولت مصدق به رياست برنامه و بودجه رسيد) و دكتر كريم سنجابي گام‌هاي اوليه در حركت ملي مردم ايران براي ملي‌كردن نفت را سامان مي‌دادند! نيازي به توضيح نيست كه حتي امروز در كرمانشاهان، جبهه‌ملي و دكترمصدق و دكتر كريم سنجابي و... از چه جايگاه و پايگاهي برخودارند! شايد همين واقعيات باشد كه دبيركل سابق حزب دموكرات را وادار مي‌كند كه تأكيد نمايد "حزب دموكرات و جنبش كرد هرگز در مقابل حركت ميهن‌پرستانه جبهه‌ملي قرار نگرفته است." گرچه اين ادعا بايد در عمل به منصه ظهور برسد! اما مردم منطقه در همان زمان براي رفع هر مسئله خود بنا به اسناد كه بخشي از آن در اين يادداشت آمده همواره دكترمصدق را به‌عنوان يك شخصيت مورد وثوق مخاطب قرار مي‌دادند!

 

كومله ژـ ك و سوسياليسم

در ادامه مصاحبه آقاي حسن‌زاده تأكيد مي‌كند: "شايد اين اتهام به حزب دموكرات وارد باشد كه از اتحاد شوروي آن زمان متاثر بوده از تعليمات احزاب كمونيستي متأثر بوده و حتي در فرموله‌كردن برنامه و اساسنامه نيز از آن الهام گرفته است. اينها احتمال دارند، ليكن اين اتهام‌‌ها به هيچ‌وجه به ژـ ك نمي‌چسبد." اگر اين اتهام يعني نفوذ شوروي‌ در كومله ژـ ك واقعي نيست: 1ـ روند تدريجي و رو به افزايش حمايت و تبليغ ماركسيسم، لنينيسم در تبليغات كومله ژـ ك كه قابل كتمان نيست! مطالب متعدد درباره "انقلابي‌ گه‌ وه‌ري اوكتوبر" يعني "انقلاب بزرگ اكتبر" كه توسط كومله ژـ ك منتشر شد چه مناسبتي دارد؟ اطلاعيه 312 كومله براي اعطاي امتياز شمال نشانگر چرخش يك شبه كومله ژـ ك است يا نشان از عمق نفوذ شوروي در آن؟

2ـ اگر به قول آقاي حسن‌زاده اين اتهام به حزب دموكرات وارد است كه از شوروي و كمونيسم متاثر باشد اما اين اتهام به كومله ژـ ك نمي‌چسبد، بايد معلوم شود مگر حزب دموكرات همان حزب كومله ژـ ك نيست كه به درخواست شوروي‌ها نامش از ژـ ك به حزب دموكرات تغيير يافت؟ آيا حزب دموكرات ادامه همان ساختار ژـ ك نيست؟ اگر پاسخ منفي است يعني حزب دموكرات ادامه ژـ ك نيست، پس اولاً چگونه اعضاي ژـ ك تغيير نام ژـ ك به دموكرات را پذيرفتند؟ با زور و فشار قاضي‌‌محمد؟ كه مسلماً اين‌گونه نيست! ثانياً با تأسيس حزب دموكرات واكنش اعضاي ژـ ك چه بود؟

 

ملاقات با شاه

همزمان با ماجراي نفت شمال نماينده مهاباد در مجلس چهاردهم پيگير ملاقات روساي عشاير و خوانين منطقه مكريان با محمدرضاشاه پهلوي (شاه ايران) مي‌شود و روساي عشاير و قاضي‌محمد كه در اين ملاقات حضور داشتند خواسته‌هاي خود را به اطلاع شاه مي‌رسانند و وزارت دربار از نخست‌وزير تقاضاي رسيدگي و اعلام نتيجه به شاه مي‌نمايد. در اين ملاقات ضمن مشخص‌شدن مسئولان امنيت راه‌هاي مواصلاتي مهاباد به اطراف به ترتيب راه مهاباد و مياندوآب سواران ده بكري، مهاباد به مرزي خانه و اشنويه و نقده سواران مامش، مهاباد به وزنه و سردشت سواران منگور، راه بين سردشت و گرگان طايفه گورك "عريضه‌اي هم آقاي محمدقاضي به پيشگاه مبارك عرض كرده‌اند كه عين عريضه به پيوست است به استحضار خاطر شريف مي‌رساند تا قدغن فرماييد ادارات مربوطه مستدعيات آنان را مورد رسيدگي قرار داده و از نتيجه تصميم متخذه دربار شاهنشاهي را هم آگاه نمايند كه گزارش كار از شرف عرض مبارك بگذرد."

ملاقات روساي عشاير و قاضي‌محمد و صدرقاضي با شاه نگراني برخي از رقباي محلي را برانگيخت. علي‌آقا ده‌بكردي مشهور به اميراسعد طي نامه‌اي خطاب به نخست‌وزير، رياست ستاد كل ارتش و رياست كل ژاندارمري چنين مي‌نويسد "طوري‌كه اطلاع حاصل گرديده گويا دولت در نظر گرفته جهت حفظ راه شوسه بين مياندوآب و تيكان سوار محلي تعيين چون راه مزبور از دو كيلومتري به مياندوآب و تا دوكيلومتري تيكان از ميان دهات فدوي و بستگان چاكر رد مي‌شود حاضرم با دادن تعهد امنيت و حفاظت راه مزبور به‌وسيله پنجاه‌نفر سوار محلي كاملاً تأمين نموده با مسئوليت خود عهده‌دار باشم در غير اين دولت در نظر گيرد حفاظت راهي [راه] مذكور، به اشخاص خارج واگذار نمايد منافي رويه معمولي و اصولي عشايري بوده دخالت اشخاص غير در ملك فدوي باعث محروميت چاكر ازمراحم دولت بوده مسلماً فدوي را نيز در نظر دولت بدنام خواهند كرد. معهذا تقاضا دارم با مراجعه به سوابق خدمات شايسته چاكر نسبت به دولت توجه فرماييد در اين خدمات لايقه خود مورد مرحمت دولت واقع شوم"

 

عفو محمد رشيد بانه و حاج بابا شيخ و اعتراض اهالي

در ماه‌هاي پاياني سال 1323 چند رويداد مهم ديگر در سطح منطقه نگراني‌هايي توليد و نشان از تحولات جديد در مهاباد مي‌داد. همزمان با دعوت نخست‌وزير از قاضي‌محمد و ديگر روساي ايلات مهاباد به تهران تعدادي از اهالي مهاباد و نزديكان قاضي‌محمد طي تلگرافي خطاب به نخست‌وزير، وزارت جنگ، كشور و ستاد ارتش و ديگر مسئولان كشوري حمايت خود را از اين سفر ابراز داشتند. در اين تلگراف آمده است "در اين موقع كه از مقام نخست‌وزيري برجسته‌ترين و شريف‌ترين رجال اين شهرستان را كه عبارت از آقايان قاضي‌محمد و عزيزآقاي امير عشاير رئيس ايل مامش و عبدالله‌خان و عليخان و بايرآقا رؤساي ايل منگور و بايزيد آقا رئيس ايل گورك به تهران احضار فرموده‌اند اهالي اين شهرستان از خدمات برجسته و زحمات طاقت‌فرساي آنها كه جبران‌ناپذير است يكي‌يكي به استحضار اولياي امور دولت و روزنامه‌نگاران مي‌رساند از وقوع حادثه شهريور ماه 1320 كه قواي ساخلو ارتش در شهرستان مهاباد پراكنده و نمانده بود و در تمام ايلات ولايات كشور هرج‌ومرج و بي‌نظمي حكمفرما بوده و ميهن‌پرستي كه يگانه صفات كردهاي سلحشور مي‌باشد و شاهد قضايا اين است كه در جنگ بين‌المللي پايه محكم و خلل‌ناپذير اهالي اين منطقه با دادن خون هزاران جوان ميهن‌پرست متانت خود را از دست نداده در اين غائله نيز با فداكاري خارق‌العاده آقاي قاضي‌محمد و آقاي‌ صدرقاضي نماينده محترم مجلس شوراي‌ملي و آقاي قرني آقا نامش [مامش] و آقايان فوق‌الذكر دست‌برداري [برادري] و يگانگي را به همديگر داده راحتي و آسايش را از خود سلب و صرف حفظ حقوق اهالي و امنيت راه‌ها و بخش‌ها و اموال دولتي و مأموريت غيربومي نموده‌ از هيچ‌گونه فداكاري دريغ نكرده‌اند، لذا عموم اهالي اين شهرستان از اولياي امور دولت استدعا مي‌نمايند كه نسبت به تقاضاي آقايان كه وكيل اين شهرستان مي‌باشند هرگونه توجه و لطف مبذول فرمايند. بر تشكر و مباهات اهالي افزوده خواهد شد تنها اين شهرستان بوده در ايران توانسته در اين مدت گرفتاري چهارساله بدون كمك قواي دولتي نظم و آسايش خود را حفظ نمايد."(43) نام عبدالله مدرس مجد رستم بيگ، حسين مجدي مدرس مسجد صديق صديقي، مدرس مسجد عباس‌آقا، عبدالقادر، حسين فروهر و تعدادي ديگر از اهالي در پاي اين تلگراف درج گرديده است. به‌دنبال بازگشت قاضي‌محمد و گروه همراه به مهاباد، فرماندار مهاباد از وزارت كشور خواهان برقراري حقوق درباره آقاي سليم آقا معروف باجاق است ضمن آن‌كه وزرات كشور خطاب به نخست‌وزير در همين مورد مي‌نويسد "در مورد جناب قاضي كه نسبت به حفظ انتظام و آرامش شهر مهاباد علاقه خاصي به خرج داده و موقعي‌كه نامبرده تهران بوده و شرفيابي حاصل نموده از استغنا طبع استدعايي نكرده و چون هميشه دولتخواه بوده فرمانداري درباره نامبرده نيز پيشنهاد نموده‌اند از طرف دولت به هر وسيله كه مقتضي باشد اسباب اطمينان و دلگرمي مشاراليه نيز فراهم گردد."(44) همچنين با پيگيري‌هاي صدرقاضي و دفاع از محمدرشيد بانه دولت فرمان عفو عمومي همكاران محمدرشيد قادرزاده شامل علي جوانمردي و حاج‌بابا شيخ را صادر نمود. (حاج‌بابا شيخ بعدها به نخست‌وزيري قاضي در جمهوري مهاباد رسيد)

در اقدامي ديگر اهالي منطقه در مورخه 26/11/1323 در تلگراف خطاب به نخست‌وزير، رئيس مجلس و دكترمصدق چنين اعتراض خود را به عفو حاج‌بابا شيخ و علي جوانمردي بيان نموده‌اند "تلگراف فرموده‌ايد دولت عفو عمومي به علي جوانمردي [و] حاج‌بابا شيخ رفقاي محمد رشيد داده براي حقوق اختصاصي به دادگستري هدايت فرموده‌اند. مطابق ماده 54 قانون كيفر همگاني دولت عفو عمومي بايد طبق قانون مخصوص اجازه دهد عمل نمايد تمنا داريم آن قانون مخصوص محمدرشيد حاجي بابا شيخ [و] علي جوانمردي جنايتكاران بعد از شهريور را مشمول عفو قرار داده‌ ابلاغ فرمايند اگر با قانون مملكتي توافق كند ما هم از حقوق اختصاصي خود صرف‌نظر مي‌نماييم تا ببينيم كدام قانون مخصوص كدام دولت است كه مي‌تواند برخلاف ماده 54 الي 79 قانون كيفر همگاني مصوب مجلس شوراي ملي عفو عمومي براي اين جنايتكاران قائل شود با اين كيفيت طبق مقررات قانون مملكتي مجازات نامبردگان بر باددهنده حيثيت شئون مادي معنوي ملي ايران را جدا خواستار بوده و هستيم براي مجازات آنها همين قدر كافي است مدت دوسال منطقه حاصلخيز كردستان استيلا و اشغال نموده مردمان اين سامان را قيد اسارت خود درآورده از قتل غارت تعديات به ناموس اهالي دريغ ننموده، قيام مسلحانه عليه حكومت مركزي مقاومت با قواي دولتي... قتل [و] غارت امرا و افسران و سربازان لشكري كشوري را نموده مخصوصاً مجله نيش‌نمان [محله نيشتمان] بزبان كردي [به‌زبان كردي] مرام‌نامه آنها بوده سند قطعي و دليل بر محكوميت و اعدام ايشان است. امضاي ده‌هاتن از اهالي ازجمله امام جمعه انوري فلاحي علي افشاري محمدرشيد دباغي كلاهي عبدالله عزيزي و... در اين تلگراف به چشم مي‌خورد."(45)

نخست‌وزير در پاسخ نامه اهالي و خطاب به رئيس مجلس شوراي ملي ضمن رد درخواست مردم سقز، آن را ناشي از تحريك فرمانده قشون آنجا ارزيابي كرده و تأكيد كرده "بعد از وقايع شهريور اشخاص نامبرده بنابر تصديق مأموران و فرماندهان وقت همواره خدمتگزار و مدافع دولت بوده و خدمات آنها مورد تقدير واقع گرديده و از آن تاريخ به بعد هم مرتكب تقصيري نشده‌اند. بنابراين تصديق خواهند فرمود شكايت اهالي را با اين كيفيت نمي‌‌توان مستند عمليات خلاف و تعديات آنها قرار داد."(46) بر اين اساس عفو عمومي حاج‌بابا شيخ مورد تصديق قرار گرفت و زمينه حضور وي در مهاباد و در كنار قاضي‌ها فراهم شد.

 

حمله به شهرباني

رويداد مشكوك ديگري كه موجب التهاب مهاباد در روزهاي پاياني بهمن 23 در مهاباد گرديد، حمله عده‌اي به شهرباني مهاباد و نابودكردن پرونده‌هاي مربوط به فساد در اداره قندوشكر مهاباد است كه به كشته‌شدن چندتن ازجمله چند مأمور شهرباني منجر مي‌شود. عده‌اي از اهالي مهاباد ازجمله غفور محموديان [كه بعدها به‌طرز مشكوكي ترور شد] حسن محمدي، مصطفي سلطانيان و رحمت شافعي طي تلگرافي به نخست‌وزير ضمن شرح ماجرا كه چگونه "پرونده را كه مورد نظر مفسدين بوده از بين برده" تأكيد نموده "اهل شهر مهاباد كه سه سال‌ونيم است با تحمل مخارج زياد و برقراري كشيك و از جان گذشتگي بدون هيچ‌گونه كمك خود و مأموران دولت را حفظ به مقررات و اوامر دولت مطيع وفاداري خود را ثابت نموده‌اند همچنين [هم به چنين] كاري راضي باشند اينك عموم از اين قضيه متأسف و انقياد را عرض مي‌نمايد مي‌توان عرض كرد كه هرگاه قاضي‌محمد در مهاباد حضور داشت چنين واقعه‌[اي] [رخ] نمي‌داد و بعد از مراجعت و [او] آرامش به‌طور كامل برقرار گرديد نگراني باقي نيست ظاهراً قضايايي بوده به عرض رسيده دست‌هاي مرموزي به قول روزنامه كيوان [كيهان] در كار بوده يا نه هنوز معلوم نشده است"(47) وزارت كشور پيرو اين واقعه از نخست‌وزير درخواست اعزام نيروي نظامي به مهاباد مي‌كند تا از بروز رويدادهاي وخيم‌تر و بروز اغتشاشات بزرگ‌تر جلوگيري شود چرا كه "اشرار تصميم گرفته‌اند كه به دادگاه حمله و كليه پرونده‌هايي كه راجع به شرارت و غيره دارند غارت نموده و از بين ببرند" شرح مفصل ماجرا در كتاب تاريخ مهاباد، آقاي صمدي نيز گزارش شده است.

 

گسترش فعاليت شوروي

در اين اوضاع و احوال آشفته فعاليت نيروهاي شوروي در منطقه شدت گرفته و آمدورفت‌هاي مشكوك آنان به مهاباد گسترش مي‌يابد. در اين مرحله گام مهم و بعدي شوروي‌ها تأسيس انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي در مهاباد است. شهرباني كل كشور در گزارشي به وزيركشور در مورخه 2/12/1323 اعلام مي‌كند "محترماً به استحضار مي‌رساند روز دوم ماه جاري سركنسول شوروي تبريز به اتفاق مترجم خود و يك افسر شوروي به‌منظور تشويق و تشكيل انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي به مهاباد وارد سپس به فرمانداري رفته مدتي با فرماندار در موضوع مزبور مذاكره چون از مركز به فرمانداري دستور نرسيده بود اقدامي نشده سركنسول شب را در منزل معيني نام اهل مهاباد استراحت عصر روز بعد به‌عنوان شكار از نقده عزيمت نموده است."(48)

 

درگذشت سيف‌القضات

در بهمن 1323 سيف‌القضات عموي قاضي‌محمد و پدر محمدحسين سيف قاضي (وزير جنگ جمهوري مهاباد) درگذشت. به‌دنبال فوت سيف‌القضات نخست‌وزير پيام تسليتي خطاب به محمدحسين سيف قاضي صادر نمود. در اين پيام تسليت آمده است "جناب آقاي محمدحسين سيف قاضي از ارتحال مرحوم سيف‌القضات كه هميشه مراتب علم و فضيلت و خدمات شايان آن مرحوم منظور دولت بوده و خواهد بود. تأسف و احساسات خود را بدين‌وسيله به شما و خانواده سيف قاضي اظهار و براي آن مرحوم طلب مغفرت از درگاه خداوندي نموده به شما و ديگر بازماندگان ايشان تسليت مي‌گويم و اميدوارم كه به شيوه و رويه آن مرحوم شما و ديگر بازماندگان همواره در طي طريق نشر و فضيلت و خدمت به دولت و ملت ساعي و جاهد باشيد."(49) در پاسخ تسليت نخست‌وزير در مورخه 20/12/23 محمدحسين سيف قاضي پيام تشكر از نخست‌وزير را چنين ارسال كرد "مقام منيع بندگان حضرت اشرف و جناب آقاي نخست‌وزير دامت عظمته دستخط مطاع مبارك به شماره 20997 به تاريخ 6/12/1323 مملو از بذل مراحم و مكارم ديني بر تأسف و تسليت از فقدان مرحوم ابوي سيف القضات بود زيارت درحقيقت موجب كمال افتخار و سربلندي و مباهات گرديده و خاطري شكسته و جريحه‌دار عموم بازماندگان را تسلي و تسكين بخشد [بخشيد] و بر مراتب فدويت و جانبازي جان‌نثار افزوده و بيش از پيش به مراحم دولت معظم اميدوار و معلوم و مسلم است در تعقيب رويه آن مرحوم داير بر ايفاي وظايف ميهن‌پرستي و شاه‌دوستي جدي و ساعي بوده تا بتواند افتخارات سه صدساله خانوادگي را نگاه‌داشته و بلكه بيشتر توجه اولياي معظم را جلب و شايسته نظر لطف و مراحم دولت قوي‌شوكت بوده باشم. اين است با عرض تشكر و سپاسگزاري فايقانه و فدويت و جان‌نثاري صادقانه بقا، عظمت و ابهت ذات مقدس بندگان حضرت اشرف دامت عظمته را از درگاه حضرت احديت مسئلت مي‌نمايد. چاكر محمدحسين سيف قاضي."(50)

اين پيام نشانگر تحكيم روابط قاضي با مقامات كشوري است كه عليرغم تلاش جناح مخالف قاضي درجهت بدبين نمودن دولت به قاضي‌ها هنوز به قوت خود باقي است. اگرچه اوضاع مهاباد در اين روزها و به‌دنبال ماجراي حمله به شهرباني متشنج بود. اگر اين روابط قاضي‌ها با دولت استمرار مي‌يافت و آن‌گونه كه محمدحسين سيف‌قاضي خود مي‌گويد تأكيد بر "ايفاي وظيفه ميهن‌‌پرستي) نمود عيان‌تري در مناسبات قاضي‌ها و حكومت و نيز قاضي‌ها با ديگر رجال ايراني مي‌يافت مي‌توانست ثمرات عميقي دربرداشته باشد. رويه‌اي كه همواره ازسوي قاضي‌محمد و ديگر قاضي‌ها به جد مورد توجه بود و تنها در اين اواخر تحت‌تأثير اشغال ايران جهت ديگري يافت.

 

مخالفت شوروي با ورود قواي دولتي

وزير كشور در مورخه 28/12/23 طي گزارشي به نخست‌وزير به تشريح اوضاع مهاباد مي‌پردازد و طي آن اعلام مي‌شود ستون اعزامي ارتش كه به مياندوآب آمده ازسوي مقامات شوروي به سقز مراجعت داده شده و با فرماندهي سرتيپ هوشمند و سرهنگ مختاري مخالفت شده است. همچنين در شب 23/12/23 دو نفر افسر شوروي به مهاباد وارد و به منزل قاضي محمود [قاضي محمد] رفته‌اند. البته قبلاً نيروهاي شوروي با ورود قواي ارتش به آذربايجان و تبريز نيز در اقدامي مشابه، مخالفت كرده بودند و اين نشان از سياست شوروي‌ها در اين مناطق بود.

اسناد نشان مي‌دهد نفوذ نيروهاي شوروي و هواداران آنان در كومله ژـ ك در اواخر سال 1322 و سال 1323 گسترش زيادي يافته و تجليل از لنين و استالين در برنامه‌هاي تبليغي و در نيشتمان (نشريه وابسته به كومله ژـ ك) جايگاه ويژه‌اي مي‌يابد. ضمن آن‌كه فعاليت كومله هم در شهر مهاباد توسعه يافته و همين مسائل نگراني مقامات ارتش را برانگيخته و جناح مقابل و مخالف قاضي‌محمد در ارتش فعاليت خود را عليه او تقويت مي‌نمايند. در همين زمينه وزارت جنگ طي نامه‌اي در تاريخ 7/1/24 به نخست‌وزير گزارش مي‌كند "به‌طوري‌كه خاطر عالي از اوضاع مهاباد و حدود آن مستحضر است عده‌اي از اشخاص مانند قاضي‌محمد كه از متنفذين محلي آنجا مي‌باشند از نبودن قواي تأمينيه و مجريه در مهاباد و اين‌كه مطلع است مقامات خارجي با رفتن هرگونه نيرويي به مهاباد مخالفت مي‌نمايند... براي پيشرفت مقاصد خود از هيچ‌گونه اقداماتي‌كه برخلاف امنيت و به ضرر كشور باشد فروگذار نمي‌نمايند ـ قاضي‌محمد با دست‌هايي كه در مركز دارد نفوذ و قدرت خود را در مهاباد توسعه داده به‌طوري‌كه كليه امورات دولتي و غيره يا به‌دست او يا به ميل او بايد انجام شود. نامبرده كليه كالاهاي انحصاري مهاباد را به خود تخصيص داده و در اين مدت استفاده‌هاي سرشاري برده است. قاضي‌محمد براي كوتاه‌نمودن دست مأمورين دولت از مهاباد به عناوين مختلف متشبث و مدتي را هم كه در مركز بود با رؤسا و اكراد در رفت‌وآمد و با تشكيل جلسات محرمانه اطلاعاتي را كسب و به ساير روساي عشاير در مهاباد اعلام مي‌داشت ـ مشاراليه مظنون به تحريك اشخاص در مورد چندين قتل در مهاباد مي‌باشد ـ دست ياران او در مهاباد فعال مايشاء بوده و به‌عنوان قاضيانه از قندوشكر و قماش مبلغي دريافت... مي‌توان عرض نمود كه پيشامد اخير مهاباد (غارت شهرباني) هم به دستور مشاراليه بوده ـ قاضي‌محمد در ظاهر خود را خدمتگزار و در باطن به علت نفوذي كه در مركز دارد از هيچ‌گونه عمل برخلافي فروگذار نمي‌نمايند... چنانچه دولت فكر عاجلي براي اوضاع آنجا و رفتن نيرو به مهاباد ننمايد بايد انتظار روزهاي تاريكي را داشت." (51) گزارش مجدد وزارت جنگ خطاب به نخست‌وزير در چهار روز بعد (يعني 11/1/24) مي‌نويسد كه قاضي محمد شهرت داده كه در اثر تلگراف آنها دولت را از اعزام نيرو به مهاباد صرف‌نظر كرده و حتي خطاب به رؤساي عشاير كه عده‌اي به دستور لشكر و عده‌اي از نقطه‌نظر دولتخواهي پس از واقعه غارت شهرباني مهاباد به آنجا رفته ابلاغ كرده كه مقامات شوروي با توقف شماها در مهاباد ناراضي و اگر باز هم بمانيد نتيجه خوبي نخواهد داشت در اثر همين تبليغات كذب روساي عشاير متفرق شده‌اند دونفر افسر شوروي نيز نزد قاضي‌محمد رفته‌اند ابلاغ كرده‌اند عشاير مامش و منگور و گورك دهبكري بايد از مهاباد بروند" در پاسخ نامه نخست‌وزير آن را به وزير مشاور آقاي فهيمي (كه از جناح موافق و نزديك قاضي‌محمد بوده است) ارجاع مي‌دهد. فهيمي در "هامش نامه" مي‌نويسد اين گزارش نظير گزارش‌هاي پيشين است كه برخلاف حقيقت بود "با سوابقي كه در دست است گزارش‌هاي لشكر چهار راجع به قاضي‌محمد چندان مورد اعتماد نيست... فرمانده لشكر چهار بدون اطلاع از جريان امر اين نسبت را به قاضي‌محمد مي‌دهد. فهيمي در پايان توضيح خود با خوشبيني زايدالوصفي چنين مي‌نويسد "خوب است به آقاي فرمانده لشكر چهار دستور دهند چندي از مهاباد و قاضي‌محمد صرف‌نظر كنند و مطمئن باشند هيچ اتفاق سويي رخ نخواهد داد" قدرتمندبودن جناح حامي قاضي‌محمد در دولت، عدم اجازه شوروي به ورود نيروهاي ارتش به مهاباد قدرت مانور قاضي‌محمد را در مهاباد دوچندان كرده بود. كمااين‌كه حضور صدرقاضي در تهران، ديدارهاي متعدد قاضي با شاه و نخست‌وزير و ساير مقامات كشوري اعتماد به او را نيز تقويت كرده بود قدرت روزافزون قاضي‌محمد همراه با حضور آشكارتر نيروهاي شوروي در مهاباد نشان از رويدادهاي تازه‌اي بود كه به‌تدريج نمود خود را نشان مي‌داد.

 

انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي

كومله ژـ ك تا اوايل سال 1324 تقريباً به صورت مخفي و غيرعلني فعاليت مي‌كرد و تأسيس "انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي" و يا به قول آرچي روزولت "انجمن روابط فرهنگي كردستان و شوروي" اين امكان را به كومله داد كه فعاليت خود را علني كند. انجمن مذكور با ورود كنسول شوروي به مهاباد تشكيل شد. "كنسول روس از رضائيه به مهاباد رفته و كليه خوانين و روساي عشاير طايفه دهبكري و منگور و مامش و گورك را احضار و به انتظار ورود آنان چندنفر از اشرار را تحت تعليمات نظامي قرار داده و خودش منتظر يكي از اكراد مي‌باشد كه بناست از قفقاز بيايد و مجمعي نيز در مهاباد از ‌كليه خوانين و عشاير تشكيل گرديده ولي مقصد و مرام آنان هنوز معلوم نيست"(52) وزارت جنگ در گزارش ديگري مي‌نويسد "قونسول رضائيه در معيت شريف‌اف و يك‌نفر افسر ديگر وارد مهاباد شد. انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي را در منزل قاضي‌محمد افتتاح و از ده‌نفر هيئت‌مديره و صدويك‌نفر موسسين اسم‌نويسي گرديد ولي پرچم ايران و تمثال اعليحضرت همايون شاهنشاهي زيب مجلس نبوده و عكس صلاح‌الدين ايوبي را نصب نموده بودند و اشعار مهيجي هم در مورد استقلال كردستان به‌وسيله چند نفر خوانده شد."(53) در گزارش تكميلي وزارت جنگ به نخست‌وزير آمده قونسول شوروي در مهاباد "در حضور عده‌اي از اهالي و اشرار نطقي ايراد و اظهار داشته ما به كردها استقلال خواهيم داد و هيچ دولتي نمي‌تواند مانع مقصود ما گردد آن كردي هم كه از قفقاز بايد بيايد موسوم به صمداف مي‌باشد."(54) آرچي روزولت كه خود يكي از شاهدان عيني تحولات مهاباد در آن سال‌هاست مي‌نويسد كه وكس voks، سازمان بين‌المللي تبليغات شوروي، دست‌اندركار تأسيس تعدادي "انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي" در مناطق ايران بود و تأسيس اين انجمن در مهاباد نه با نام "انجمن روابط فرهنگي ايران و شوروي" بلكه باعنوان مداخله‌جويانه و نافي تماميت ارضي ايران يعني "انجمن روابط فرهنگي كردستان و شوروي" تأسيس گرديد در مراسم افتتاح انجمن نمايشي به‌نام مام ميهن " دايك نيشتمان" به نمايش درآمد كه در آن زني (مام ميهن) مورد تجاوز سه اوباش گردن‌كلفت واقع مي‌شود. سپس دستي حامل داس و چكش و پرچمي سرخ [نمادهاي شوروي] از پس پرده به در آمد زنجير را از دست و پاي زن گشود و چادر از پيكرش فرو افتاد و بر سينه‌اش پرچمي سرخ پديدار شد كه اين كلمات بر آن نقش بسته بودند. "زنده‌باد استالين، رهاننده ملل كوچك" روزولت ارزيابي مي‌كند "ورود قاضي به كومله به شوروي‌ها امكان داد كردها را در خط سياست خويش بشكند ـ سياستي كه در تابستان 1945، در ديگر جاها، كم‌كم نشان‌هايي از تهاجم بروز داده بود."(55) ديويد مك‌داول ارزيابي خود از ورود قاضي‌محمد به كومله و سياست شوروي درباره كردها را چنين بيان مي‌كند: "ورود قاضي به كومله" حاكي از فعل و انفعالات شوروي‌ها نيز بود. تا سال 1944 شوروي‌ها براي تأمين حسن‌نيت كردها آنها را از دست‌اندازي‌هاي تهران حفظ كرده بودند. اما روس‌ها در عين حال روي خوشي با جدايي‌خواهي نشان نداده بودند... اما در 1944 همين‌كه پايان جنگ در افق پديدار شد روس‌ها كم‌كم آذربايجان را كه در آنجا حزب‌توده بويژه نيرومند بود، تشويق به جدايي از ايران كردند. در ضمن كردستان را هم با تمايلات آشكار خودمختاري طلبانه‌اش تشويق كردند كه خواستار جدايي از ايران گردد. يعني مقدمه‌اي براي انضمام به اتحاد شوروي... اتحاد شوروي انگيزه ديگري هم داشت كه در آن هم آذربايجان و هم كردستان در واقع "ژتون"‌هاي بازي بودند. در 1944 به ايران فشار آورد كه به او امتياز نفت بدهد چون تهران مقاومت كرد، شوروي‌ها شروع به تشويق اين دو جنبش جدايي‌خواه كردند."(56)

تعليمات نظامي اعضاي كومله گام بعدي تحول اخير مهاباد گرديد. به گزارش رئيس شهرباني كل كشور ضرابي خطاب به وزارت كشور قاضي‌محمد مهابادي براي تقويت حزب مزبور عده‌‌[اي] از جوانان كرد و اكرادي كه دوره نظام وظيفه را طي نموده‌اند به تعليمات نظامي وادار كه به‌وسيله يك نفر سرگروهبان كرد اخذ تعليمات نظامي مي‌نمايند و مقداري لباس فرم نظامي در تبريز تهيه وجه آن را از محل شيروخورشيد سرخ تأمين و به نظاميان مزبور داده است.

 

    اسناد مربوط به نقش استالین و باقروف   

 برای بزرگتر دیدن روی سند کلیک کنید

 

 

   

 

  

 

 

اسنادي تازه از نقش استالين و باقراوف

اوضاع و شرايط تازه مهاباد خصوصاً پس از علني‌شدن درخواست شوروي براي دستيابي به امتياز نفت شمال نشانگر سياست‌هاي تازه اتحاد شوروي در ايران و استفاده از تمامي فرصت‌ها و امكانات براي دستيابي به اهداف استراتژيك خود در عرصه‌‌هاي سياسي و اقتصادي است. به نظر مي‌رسد پس از حضور سه ساله شوروي‌ها در مناطق اشغال‌شده شمال ايران و جمع‌بندي تجربيات خود در مناطق مختلف كشور خصوصاً آذربايجان و مهاباد و نيز اهداف مهم‌تر خود در زمينه نفت شمال ايران و نيز برخي نگراني‌هاي منطقه‌اي شوروي خصوصاً در ارتباط با تركيه و "فعاليت‌هاي نظامي در مرز تركيه ـ بلغارستان و مبارزه تبليغاتي گسترده براي بازگرداندن قارص واردهان به شوروي و اعمال كنترل شوروي بر داردانل" اين احساس نياز در مقامات شوروي را تقويت كرد كه استراتژي خود در ايران را براساس شرايط جديد تنظيم كند اسنادي كه به واسطه فعاليت‌هاي "طرح تاريخ بين‌المللي جنگ سرد"(Cold War International History Project) (CWIHP) مستقر در مركز بين‌المللي وودرو ويلسون واقع در واشنگتن به‌تازگي ارائه شده است نشان از برنامه‌هاي دقيق شوروي در اين خصوص است. در ميان اسناد ارائه شده در نشستCWIHP در 9و8 ژوئيه 2002 در تسيناندلالي واقع در كاختي برگزار شد سه سند با ارزش در زمينه سياست‌هاي تازه شوروي در ايران ارائه شد سند اول فرمان كميته دفاع دولتي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي در مورد اقدامات اكتشافات زمين‌شناسي براي نفت در شمال ايران به امضاي استالين است و سند شماره 2 فرمان دفتر سياسي كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي به مير [جعفر] باقراوف صدر كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان در مورد "اقداماتي جهت سازماندهي يك جنبش جدايي‌طلب در آذربايجان جنوبي و ديگر ايالات‌ايران به تاريخ 6 ژوئيه 1945 / 15 تير 1324 است. در اين سند "فوق محرمانه" خطاب به "رفيق باقراوف" اقداماتي جهت سازماندهي يك جنبش جدايي‌طلب در آذربايجان جنوبي و ديگر ايالات شمال ايران طراحي شده و در مورد كردهاي ايران نيز برنامه‌ريزي گرديده است: "در ميان كردهاي ساكن شمال ايران براي جذب آنها در يك جنبش جدايي‌طلب كه يك ناحيه خودمختار ملي كرد را تشكيل ‌دهد اقدامات مناسب صورت دهيد." و نيز " افتتاح مدارس و انتشار كتب و روزنامه‌ به زبان‌‌هاي آذربايجاني، كردي، ارمني و آشوري سير مراحل دادرسي و مكاتبات رسمي در نهادهاي محلي به زبان‌‌هاي بومي به تأسيس نظام اداري محلي ازجمله ژاندارمري و پليس با استفاده از عناصر ملي محلي، تشكيل انجمن‌هاي منطقه‌اي، محلي و شهري [و] نهادهاي خودگردان محلي و "تأسيس گروه‌هاي رزمي مسلح به سلاح‌هاي ساخت خارج جهت حوايج دفاعي اهالي هوادار شوروي [و] فعالين تشكيلات دموكراتيك و حزبي جنبش جدايي‌طلب" و همچنين "يك انجمن براي مناسبات فرهنگي ميان ايران و جمهوري شوروي آذربايجان با هدف تقويت اقدامات فرهنگي و تبليغاتي در آذربايجان جنوبي تأسيس كنيد." اين برنامه‌ريزي دقيق امور مهم ديگر همچون تشكيل يك حزب دموكراتيك ملي [حزب دموكرات] "بهبود موسسات رفاه عمومي" تأمين، "دستگاه چاپ"، "يك صندوق ويژه به اعتبار يك ميليون روبل ارز خارجي براي تبديل به تومان" براي "تأمين مالي نهضت جدايي‌طلب در آذربايجان جنوبي" را شامل مي‌شود.

به‌دنبال فرمان دفتر سياسي كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي به ميرجعفر باقراوف صدر كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان شوروي و دستورالعمل‌هاي تازه‌اي در 14 ژوئيه 1945 برابر با 23 تير 1324 صادر گرديد. در اين سند باعنوان "دستورالعمل‌هاي محرمانه در مورد اقداماتي كه بايد جهت اجراي مأموريت ويژه در سراسر آذربايجان جنوبي و ايالات شمالي ايران اعمال شود و با موضوع "تأسيس فرقه دموكرات آذربايجان" مأموريت اجرايي براي تأسيس فرقه دموكرات تشريح شده و ابلاغ شده "پس از استقرار كميته‌هاي موسس فرقه دموكرات آذربايجان در تبريز، تأسيس كميته‌هاي محلي فرقه دموكرات آذربايجان در شهرهاي ذيل از اولويت نخست خواهد بود. اردبيل، رضائيه، خوي، ميانه، زنجان، مراغه، مرند، مهاباد، ماكو" و چند شهر ديگر "براي سازماندهي كميته‌هاي اين شهرها نمايندگاني را از كميته موسس مركزي اعزام داريد به صورتي منظم واكنش‌هاي مثبت و دعوت به عضويت در فرقه دموكرات آذربايجان را در جرايد دموكراتيك منتشر كنيد." در مورد تأسيس "انجمن دوستان آذربايجان شوروي دستور داده شده" از كارمندان كنسولگري‌هاي ما، فرماندهي نظامي و اعضا فعال [حزبي] براي تشكيل انجمن استفاده شود." همچنين در اين دستورالعمل "سازماندهي جنبش جدايي‌طلب پيش‌بيني شده" و با صراحت و به روشني خواسته‌ شده براي شكل‌دادن به يك جنبش جدايي‌طلب در جهت تأسيس يك منطقه خودمختار آذربايجاني [و] يك منطقه خودمختار كرد با اختيارات گسترده اقدام شود؟" "سازماندهي ارگان‌هاي مطبوعاتي" از ديگر اجزاي اين دستور‌العمل‌ است و در آن چنين پيش‌بيني شده براي سازماندهي اقدامات تبليغاتي از طريق مطبوعات، علاوه بر روزنامه‌هاي موجود چاپخانه‌هايي در شهرهاي رشت، رضائيه و مهاباد براي نشريات جديد تأسيس شود؟ اين اسناد كه بخشي از برنامه‌هاي مورد نظر آن از ماه‌ها قبل اجرايي شده و بخشي از آن همچون تأسيس فرقه دموكرات و حزب دموكرات بعد از يكي دوماه اجرايي مي‌شود جنبه‌هاي عملي‌تر برنامه شوروي درقبال نفت شمال ايران و استفاده ابزاري از وابستگان خود در مناطق كردنشين و آذري‌نشين براي اخذ امتياز نفت را به تصوير مي‌كشد.(57) اين اسناد نشان مي‌دهد كه چگونه حتي ريزترين و جزيي‌ترين برنامه‌هاي احزاب در مهاباد و آذربايجان توسط شوروي تدوين و اجرايي شده است!

به‌دنبال صدور دستورالعمل‌هاي فوق‌الذكر ازسوي مقامات شوروي مشورت و ارائه طريق مقامات شوروي با رهبران جريان كومله ژـ ك در مهاباد و مسئولان حزب‌توده در تبريز شروع مي‌شود. طبق گزارش استاندار استان چهار سرهنگ ستاد زنگنه قاضي‌محمد در اواخر تيرماه با كنسول شوروي ديدار نموده است. "وزارت كشور، براي استحضار معروض مي‌دارد آقاي قاضي‌محمد مهابادي 28 تيرماه به اتفاق يك‌نفر نوكرش به‌وسيله ماشين سواري به رضائيه وارد به استانداري آمده با اينجانب ملاقات و بعد به كنسولگري شوروي هم رفته با آقاي كنسول ملاقات كرده و سي‌ماه به‌ مهاباد مراجعت نمود."(58) حزب دموكرات كردستان ايران در ارگان خود "كوردستان" با استقبال از نزديكي قاضي‌محمد و شوروي مي‌نويسد "سال 1944 قاضي‌محمد در يك مصاحبه مطبوعاتي كه در تهران برگزار شد اظهار داشت: خلق كرد براي كسب آزادي در هيچ قرني بويژه در قرن بيستم اسلحه به زمين نگذاشته است. پس از پيروزي انقلاب بزرگ اكتبر در روسيه و تأسيس نخستين كشور سوسياليستي، در مبارزه خلق كرد نيز تحول عميق و اساسي روي داد. پرتو انقلاب اكتبر آسمان كردستان را نيز روشن ساخت. استعمار تلاش فراواني كرده است كه خلق ما را از اين فروغ بي‌بهره سازد، ولي نتوانسته است كاري از پيش ببرد."(59) از نظر حزب دموكرات كردستان ورود قاضي‌محمد به كومله موجب نفوذ ايدئولوژي سوسياليستي و گرايش مثبت به شوروي در حزب كومله گرديده و از آن تمجيد شده است. به قول "كوردستان" "ارگان كميته مركزي حزب دموكرات كردستان" ورود قاضي به صفوف كومله تنها در بسط و توسعه كومله موثر واقع نشده بلكه از نظر ايدئولوژي كومله نيز تحول چشمگيري به‌وجود آورد. قاضي به‌مثابه يك روشنفكر مترقي كه شرايط آن زمان ايران و جهان را بهتر از ديگران تشخيص مي‌داد بر آن بود كه كومله تنها با برافراشتن پرچم مبارزه ملي موفق نخواهد شد همه طبقات جامعه كردستان را به‌سوي خود جلب نمايد و نمي‌تواند به پشتيباني و همدردي خلق‌هاي ايران و جنبش رهايي‌بخش جهاني اميدوار باشد."(60)

ارگان حزب دموكرات كردستان و همچنين دكتر عبدالرحمن قاسملو 25 مرداد 1324 يعني سومين سالگرد تأسيس كومله را روز تغيير نام "كومله ژـ ك" به "حزب دموكرات كردستان" اعلام نموده‌اند. درحالي‌كه ايگلتن و آرچي روزولت تاريخ تأسيس حزب را در نوامبر 1945 پس از دومين سفر رسمي قاضي‌محمد به باكو قرار مي‌دهند. اسنادي از ماه‌هاي پاياني سال 1324 كه حاوي اطلاعيه و نشريات حزبي است نشان مي‌دهد موسسين حزب تاريخ تأسيس حزب را آبان ماه 1324 اعلام كرده‌اند "تا آن‌كه بمب ارتش سرخ در آذربايجان و كردستان (مهاباد) فرود آمد و جوانان كرد چشم باز كردند و دور هم جمع شدند و براي ميهن خود شروع به اقدام نموده و در تاريخ آبانماه 24 حزب دموكرات مشغول كار شده."

سعيد همايون از شاهدان تأسيس حزب دموكرات هم تأسيس حزب دموكرات را 2 آبان 1324 مي‌داند. عه‌لائه دين سه جادي (علاءالدين سجادي) نويسنده "مه‌يژوي رايه ريني كورد" (تاريخ حركت‌هاي كرد) مسئله نفت را عامل اصلي علاقه‌مندي شوروي در شعله‌ورشدن بحران و تأسيس حزب دموكرات كردستان و فرقه دموكرات آذربايجان مي‌داند.

به‌دنبال شكل‌گيري فرقه دموكرات آذربايجان نمايندگاني از مهاباد براي شركت در جشن ادغام "حزب‌توده منطقه آذربايجان" با فرقه دموكرات آذربايجان اعزام شد. به قول ايگلتون "هيئت‌هاي كرد با ناراحتي دريافتند كه با آنان همچون نمايندگان اعزامي يكي از مناطق آذربايجان و نه چون هيئت‌هايي از ايالت دوست و همسايه برخورد شده است." به‌دنبال بازگشت قاضي‌محمد از باكو و پس از تشكيل فرقه دموكرات آذربايجان در آبان‌ماه 1324 حزب دموكرات كردستان تأسيس مي‌شود، نقش اصلي در تغيير نام حزب كومله به دموكرات را قاضي‌محمد برمبناي نظريه شوروي و نيز تحولات آذربايجان برعهده داشت. مجتبي برزويي محقق كرد و نويسنده كتاب پژوهشي "اوضاع سياسي كردستان" مي‌نويسد "بنابراين بايد دانست كه افتادن قاضي‌محمد به آغوش اتحاد جماهير شوروي نه تصادفي بود نه ناگهاني، بلكه اين رويداد نتيجه شرايط مناطق اشغالي سياست انگلستان و شوروي و بيش از هر چيز پيامد تندروي شخص قاضي بود و به جرأت مي‌توان گفت كه حتي او از اعضاي كومله ژـ ك هم تندروتر بود و هر چند آنان استقلال كردستان را به‌عنوان آخرين مرحله دستيابي به حقوقشان در صورت فراهم‌آمدن همه شرايط نفي نمي‌كردند، اما تنها كسي كه مي‌خواست با سرعت و با تكيه بر يك قدرت خارجي، خواه انگليس و خواه شوروي يا ايالات‌متحده امريكا كردستان را به خودمختاري مطلق برساند شخص قاضي‌محمد بود، وي در اين راه حتي از كردهاي عراق هم كه خواستار نوعي خودمختاري معتدل و ملايم بودند خط‌مشي تندروانه‌تري داشت. قاضي پس از عضويت در كومله ژـ ك توانست اين ديد افراطي خود را به اعضاي حزب مذكور (كه بيشتر مخالف مبارزه مسلحانه و خواستار خودمختاري معتدلي در چارچوب ايران بودند) بقبولاند. درواقع قاضي پيرو اصل استفاده از "فرصت تاريخي" بدون توجه به اوضاع منطقه و دنياي آن روز بود و سير حوادث نشان داد كه او حتي شرايط كردستان را هم ناديده گرفته و به‌دليل آرمانگرايي شديدش در تكيه بر اتحاد شوروي نيز دچار اشتباهي بزرگ شده است."(61)

در اين اوضاع و احوال خصوصاً از خرداد 24 مهاباد به‌تدريج وضعيت ويژه‌اي پيدا كرده و آن نفوذ حداقلي ارگان‌هاي دولتي هم ديگر نمودي نداشت. اگرچه جناح موافق قاضي‌محمد در دولت همچنان از او در برابر جناح مخالف به‌شدت دفاع مي‌نمود و همچون گذشته قاضي‌محمد را دولتخواه و حافظ نظم در مهاباد مي‌دانستند. اما در مهاباد شرايط به‌گونه ديگري رقم مي‌خورد. يكي از موارد كه مي‌تواند معرف شرايط تازه مهاباد باشد، ماجراي مربوط به غارت و خلع سلاح شهرباني مهاباد و قتل چندنفر پاسبان و اتهام تخلف در پرونده قندوشكر به حسين فروهر و قادر شيوايي مبني بر "فروش ده‌تن (10هزاركيلوگرم) قند و مقدار زيادي كالاي انحصاري" است كه هيچ‌يك از ارگان‌هاي دولتي موفق به رسيدگي نشده و عليرغم نظر دادسراي ديوان كيفري مخالفت نيروهاي شوروي و عدم همكاري قاضي‌محمد" موجب شد تا در اين خصوص اقدامي صورت نگيرد. ماجراي مهاباد "علي ابراهيمي و خديجه همسرش كه به جرم كردبودن و باقي‌ماندن در شهرباني و عدم ترك شغل مورد تعرض تعدادي قرار گرفته و به‌دليل ضرب و جرح شديد موفق به انتقال اثاث و وسيله منزل به رضائيه نشده حتي طلاآلات و دوهزارريال پول نقد كه در مهاباد جبراً گرفته و فعلاً در نزد قاضي محمد است." نيز بنا به گزارش استانداري‌ها فعلاً "قاضي‌محمد ياغي دولت و مشغول اجراي مقاصد خود بوده و در فكر استقلال است هيچ‌گونه وسيله براي بررسي و تعقيب موضوع موجود نيست." در اين شرايط تلاش مجدد دولت و وزارت‌خارجه براي اعزام قوا به مهاباد در مرداد 1324 و جلب موافقت مقامات شوروي به جايي نرسيد. جانشين كميسر خارجه شوروي "اقدام ديگري را در اعزام قوا به مهاباد لازم نمي‌دانستند" ضمن آن‌كه شوروي‌ها مدعي‌اند "اطلاع اداره مربوطه هم اين است كه قواي لازم به مهاباد وارد شده امنيت كامل برقرار است."(62) در همين روزها طبق گزارش ناحيه ژاندارمري آذربايجان "تعداد هفت كاميون محمولات از طرف مقامات شوروي تحويل قاضي‌محمد شده كه سه دستگاه آن ماشين چايي [چاپي] و مقداري كاغذ سفيد و علاوه بر مطبعه ضمن محمولات مقدار زيادي هم اسلحه بوده است."(63)

 

حزب‌توده و كومله ژـ ك در مهاباد

تأسيس شاخه حزب‌توده در مهاباد و رقابت آنان با كومله از ديگر رويدادهاي اواخر مرداد 24 است كه موجب نگراني در بين اهالي و كارگزاران حكومتي گرديد. فلاتي متصدي اداره گمرك مهاباد مي‌نويسد "قريب هشت روز مي‌شود كه حزب‌توده در مهاباد تأسيس يافته كه اعضا و حزب يعني كومالا [كومله] و توده با هم بي‌اندازه ضد و نسبت به هم اظهار نفرت و انزجار مي‌نمايند بر اثر اين تشنج فرماندار (سريع‌القلم) دادستان و روساي ديگر ادارات هريك به بهانه مرخصي و مأموريت در عرض دو روز اخير محل خدمت خود را ترك نموده و رفته‌اند."(64) بدون اطلاع و موافقت قاضي‌محمد امكان فعاليت حزب مذكور در مهاباد غيرممكن به نظر مي‌رسد. هر چند به قول كوچرا: "حضور جناحي انگليسي در آن (كه كردهاي عراق كساني چون سيدعبدالله آل‌گيلاني و پسرش عبدالعزيز شهديني و محمدصديق پسر طه... نمايندگان آن بودند) طبعاً موجب اختلافات و افتراقاتي شده بود"(65) و شايد حضور اين جناح اگرچه ضعيف متمايل به انگليس زمينه اين تنش را فراهم نموده باشد. نمونه رقابت ميان توده و كومله هم در تبريز ميان توده‌اي‌ها و اعضاي فرقه دموكرات آذربايجان بروز كرده و خود را نشان داده است.

 

حقوق ماهانه قاضي‌ها و مخالفت‌ها

اين تحولات و نابساماني در مهاباد و خصوصاً گسترش بي‌سابقه ارتباط قاضي‌محمد با شوروي‌ها نتوانست موجب قطع رابطه قاضي‌محمد با حكومت گرديده و عليرغم تلاش جناح دولتمردان و نظاميان مخالف قاضي‌محمد حتي حقوق ماهيانه قاضي‌محمد و محمدحسين سيف قاضي و برخي ديگر از نزديكان آنان همچنان از "بودجه ارتش، ژاندارمري يا وزارت دارايي" پرداخت مي‌گرديد. بنابر گزارش وزارت جنگ به نخست‌وزير در تاريخ 25/6/24 عشاير حقوق‌بگير لشكر 3 آذربايجان "عبدالله ايلخاني‌زاده، محمدحسين سيف‌قاضي (13 پياده و 12 سوار براي امنيت منطقه مهاباد و مياندوآب) علي آقا پيروتي، عمر شريفي، عبدالله منگور، حاجي قرني آقا مامش، علي آقا اميراسعد و قاضي‌محمد و تعدادي ديگر از عشاير ماهانه مبلغي دريافت مي‌داشتند. قاضي‌محمد ماهيانه دوهزار و پانصدريال حقوق دريافت مي‌نمود اين حقوق درحالي به قاضي‌محمد پرداخت مي‌گرديد كه هيچ نيروي پياده يا سواري براي حفظ امنيت منطقه در استخدام ژاندارمري نداشت، درحالي‌كه كريم آقا بايزيدي با 25 پياده و 25 سوار (50 نفر نيرو) 400 تومان حقوق ماهيانه خود و 50 سوارش بود.(66) هرچند وزير جنگ در مورخه 21/9/24 طي درخواستي از نخست‌وزير خواهان قطع حقوق ماهانه محمدحسين سيف‌قاضي شده كه توسط ژاندارمري پرداخت مي‌شد. گزارش وزيرجنگ به شرح زير است: "گزارش واصله از تبريز حاكي است محمدحسين سيف‌قاضي خواهرزاده احمد فاروقي همدست محمدرشيد بانه عموزاده آقاي قاضي‌محمد مهابادي به نمايندگي حزب دموكرات كردستن [كردستان] دعوتي از اهالي به عمل آورده و شخصاً مجلس را افتتاح در طي نطق خود بدگويي‌هاي زيادي به دولت مخصوصاً به اعليحضرت فقيد [رضاشاه] و سرتيپ هوشمند افشار ايراد و آخر ميتينگ خود را با جمله‌هاي زنده‌باد استالين و حزب دموكرات خاتمه داده است اين شخص كه با سايرين به بادكوبه هم رفته بود اينك علاوه بر اين‌كه خيانت خود را ثابت نموده همه ماهه مبلغي به‌عنوان داشتن سوار محلي از ژاندارمري حقوق دريافت مي‌دارد و چون با اين وضعيت صلاحيت ندارد حقوقي دريافت كند و سواران او هم بنا به گزارش ژاندارمري مورد استفاده نيست لذا فرمانده لشكر 3 آذربايجان استدعا نموده مقرر فرماييد به خدمت ژاندارم‌هاي محلي او خاتمه داده شود(67) اين نامه پس از اعلام موجوديت حزب دموكرات كردستان صادر گرديده است. شايد اين گزارش يكي ديگر از تلاش‌هاي مخالفان قاضي‌محمد و صدرقاضي براي قطع ارتباطشان با حكومت بوده است.

 

سهميه قندوشكر و نقش قاضي‌محمد

افزون بر اين حقوق ماهانه و استفاده از سهميه قندوشكر و قماش دولتي در منطقه توسط قاضي‌محمد و اطرافيان او و محروم‌نمودن رقبا با بهانه نزديكي به دولت نشانگر عمق نفوذ قاضي‌محمد در حكومت و قدرت جناح حامي او در دولت ايران دارد. وزيركشور در مورخه 13/8/24 در همين زمينه به وزارت دارايي مي‌نويسد "طبق گزارش واصل از ژاندارمري كل كشور مستند به گزارش هنگ ژاندارمري رضائيه قاضي‌محمد و اتباع او از سهميه قندوشكر و قماش استفاده مي‌كنند، ولي برعكس عشاير دولتخواه مقيم اطراف مهاباد ازقبيل حاج‌قرني مامش و طايفه منگور و گورك از دريافت كالاهاي مذكور محروم و اين امر موجب يأس و نااميدي آنها از مراحم دولت گرديده است."(68)

گزارش فوق و ساير اسناد نشان مي‌‌دهد امور اقتصادي، سياسي و قضايي مهاباد حتي آن بخشي كه در انحصار دولت است در دست قاضي‌محمد متمركز گرديده بود. يكي از گزارش‌هاي ارسالي كه در تاريخ 7 آذر ماه 24 ثبت شد مي‌نويسد "گزارش رسيده بود كه محمدآقا نام قاچاق نوكر سعيد قولي نام در قريه درگه سنگ سلدوز مقتول شده است. در اين مورد به استانداري چهارم جهت تعقيب و دستگيري قائل نوشته شد گزارش داده‌اند كه نامبرده به‌دست چاي‌پز ارباب خود به قتل رسيده و قاتل كه در نزد قاضي‌محمد توقيف شده بوده است به وساطت سعيد قولي آزاد و فعلاً در مهاباد مشغول كسب شده است و چون اوضاع آنجا با وجود نفوذ قاضي‌محمد و اتباع او اجازه تعقيب اين قبيل كارها را نمي‌دهد موضوع موكول به ايجاد امنيت در آن حدود و رفع موانع فعلي است." برخي از شهروندان مهاباد خطاب به مقامات كشور گزارش‌هايي ارسال داشته و ابراز نگراني كردند. به‌عنوان نمونه عزيز لطفي در چند نوبت خطاب به شاه، نخست‌وزير و ساير مقامات گزارشي از وضعيت مهاباد، فعالان كومله همچون قاضي‌محمد، علي ريحاني و ديگران را معرفي و نسبت به تهديدات جاني خود توسط كومله اظهار نگراني مي‌كند."(69)

 

 

واكنش نمايندگان كرد مجلس چهاردهم به تأسيس حزب دموكرات

ماجراي تغييرنام كومله ژـ ك به حزب دموكرات و بيانيه صادره موجب اعتراضاتي در تهران مي‌شود. نمايندگان مهاباد، سنندج و كرمانشاه در مجلس شوراي‌ملي سعي در آرام‌كردن التهاب به‌وجود آمده مي‌نمايند. 24 آبان‌ماه مجلس شوراي‌ملي واكنش نمايندگان كرد را اين‌گونه ثبت مي‌كند. صدرقاضي مي‌گويد: "اين تهمت‌هاي ناروايي كه نسبت به يك عده ايرانيان پاك‌روي اغراض زده مي‌شود... هيچ كردي ماجراجو نيست و صحبت تجزيه ابداً نيست. امروز بنده شنيدم كه يك بيانيه از طرف حزب دموكرات كردستان منتشر شده است كه به زبان تركي و فارسي است... اما در هر صورت صحبت تجزيه نيست. نماينده سنندج آقاي اردلان هم مي‌گويد: اين قضيه سرچشمه‌اش از خاك ايران نبوده و از خاك عراق است كه چند نفري در سرحدات جمع شده و سروصداهايي مي‌كنند و اصلاً اينها ايراني‌الاصل هم نيستند. كرد ايراني است و ابداً خودش را از ايران سوا نمي‌داند كرد وقتي حاضر است زنده باشد كه با ايران باشد و بدون ايران حاضر به زندگي نيست. ما كردها شرافت و افتخارمان در اين است كه عضو لاينفك ايران باشيم."

دكتر زنگنه نماينده كرمانشاه در مجلس چهاردهم نيز چنين واكنشي نشان داد: بنده از طرف كرمانشاه كه قسمت مهم كردستان است عرض مي‌كنم كه ابداً در كله يك نفر كرمانشاهي چنين افكاري نيست."(70)

 

"لورنس"‌هاي روسي در مهاباد

در 10 دسامبر برابر با 19 آذر 24 دموكرات‌هاي تبريز به پادگان تبريز حمله كردند و پس از تسخير پادگان تمام آذربايجان شرقي تحت اختيار "فرقه دموكرات" به رهبري "پيشه‌وري" قرار گرفت كه به‌تازگي تأسيس شده بود. به تأسي از اقدام فرقه دموكرات تبريز "روز 26 آذر 1324 برابر با 17 دسامبر 1945 پس از انجام يك راهپيمايي اهالي مهاباد به‌سوي اداره دادگستري مهاباد كه از آخرين نشانه‌هاي دولت مركزي در آن شهر به‌شمار مي‌رفت به دستور قاضي‌محمد پرچم سه رنگ با آرم شيروخورشيد دولتي را از فراز عمارات دولتي پايين مي‌كشند و پرچمي با سه رنگ تغيير محل يافته (قرمز در سمت بالا) و در وسط رنگ سفيد و به‌جاي شيروخورشيد، نيمه خورشيدي كه در طرفينش دو خوشه گندم و دو شمشير ( به سبك آرم پرچم جمهوري‌هاي شوروي) قرار داشت."(71) به‌نام پرچم كردستان برافراشته گرديده تشكيل رسمي نيروي نظامي حزب يعني پيشمرگه نيز در اين روز اعلام گرديد. گذشته از حضور گسترده نيروهاي شوروي، توزيع اسلحه در ميان كردها، دخالت روس‌ها در منطقه تا جايي شدت مي‌يابد كه بنا به گزارش بخشداري شاهپور "طبق اطلاع واصله، از طرف مأمورين نيروي شوروي به اكراد قدغن گرديده كه به‌هيچ‌وجه مجاز نيستند با بخشداري و رئيس ژاندارمري ملاقات و مذاكره نمايند "حضور سروان جعفراف در آبان‌ماه و بعد از آن در منطقه شدت مي‌يابد. روزولت جعفراف را با توجه به نقشش در رويدادهاي منطقه و تأثيرگذاشتن چنين توصيف مي‌كند "يك مأمور كرد نژاد تبعه شوروي به اسم كاپيتان "جعفراف" هم بود كه در بين قبايل كردي مي‌پلكيد. او در نوع خودش يك "تي. اي. لورنس" كردي بود كه لباس محلي كردي مي‌پوشيد و با تمام رهبران ايلات كرد مناطق شمالي ارتباط برقرار كرده بود."(72) يكي ديگر از افسران شوروي كه نقش مهمي در تشكيل نيروي پيشمرگه و ساختار نظامي آن داشت سروان صلاح‌الدين كاظم‌اف است. قاضي‌محمد "افسري از ارتش شوروي را به‌نام سروان صلاح‌الدين كاظم‌اف با نام مستعار كاك‌آقا و درجه سرهنگ دومي به‌عنوان مشاور عالي نظامي مأمور آموزش ارتش مي‌كند."(73) كاك‌آقا يا همان كاظم‌اف با تهيه مقداري "اونيفورم روسي به تشكيل ارتشي پرداخت كه داراي چهار سرهنگ بود، خود كاك آقا و سه تن از برجسته‌ترين روساي قبايل يعني ملامصطفي، حمه رشيد و عمرخان رئيس ايل شكاك در اين روزها عبدالله يف روسي نيز فعاليت‌هاي زيادي در منطقه داشت. لازم به يادآوري است كه ورود ملامصطفي به منطقه همزمان با سفر قاضي‌محمد به آذربايجان شوروي بود." ملامصطفي چندي پس از ورود به ايران با شماري از افسران شوروي ازجمله فرمانده نيروهاي شوروي در آذربايجان غربي ديدار كرد. شوروي‌ها به او گفتند كه خود را در اختيار قاضي‌محمد بگذارد."(74)

اوضاع متشنج آذربايجان و مهاباد موجب اعتراض رجال سياسي كشور و بخصوص برخي نمايندگان مجلس خصوصاً دكترمحمدمصدق مي‌شود. نخست‌وزير به مجلس احضار و به سوال نمايندگان پاسخ مي‌دهد. دكترمصدق از پاسخ نخست‌وزير برآشفته شده و مي‌گويد "آقاي نخست‌وزير غير اين چه فرمودند و چه راه‌حلي پيشنهاد كردند كه نمايندگان به‌جاي اين‌كه از قرائت گزارش ايشان گريه كنند، اكثريت مجلس براي ايشان دست زدند."(75) در همين حال ارگان‌هاي تبليغاتي حزب‌توده با استقبال از تحولات منطقه خصوصاً مهاباد با ارائه خبر و گزارش و مصاحبه تصوير مثبتي از اوضاع و احوال منطقه انتشار دادند. شهباز، نامه مردم و رهبر ازجمله نشرياتي وابسته به حزب‌توده است كه با انتقال اخبار و رويدادهاي مهاباد همدلي خود را با آن نشان مي‌داد. در يكي از مصاحبه‌هاي اين نشريات با قاضي‌محمد پس از اعلام مرامنامه حزب دموكرات كردستان مبني بر خودمختاري كردها، استفاده از زبان كردي، تشكيل انجمن ولايتي و انتخاب مأمورين دولتي از ميان اهالي محل، سازش ارباب و رعيت و نيز ايجاد وحدت و برادري مردم آذربايجان و اقوامي كه در آذربايجان زندگي مي‌كنند (آسوري، ارمني و غيره) و نيز استفاده از منابع طبيعي منطقه و ترقي كشاورزي و بازرگاني قاضي‌محمد در مورد خودمختاري چهارساله مهاباد [پس از اشغال ايران در شهريور 1320] مي‌گويد "موقعي‌كه خواستيم خودمختاري را در كردستان عملي كنيم انتخاباتي نموديم و از نواحي كردستان نمايندگاني به مهاباد آمدند. نمايندگان مذكور هيئتي را براي اداره امور كردستان و ايجاد ارتباط با دولت مركزي ايران انتخاب نمودند كه اين هيئت به‌نام "هيئت رئيسه ملي" مرسوم گرديد. فعلاً اين هيئت كه رياست آن با خود اينجانب است امور كردستان را اداره مي‌كند." البته در مناطق كردنشين ايران اعم از كرمانشاه، سنندج و حتي خود مهاباد هيچ‌گاه انتخاباتي برگزار نشد تا نمايندگان مردم انتخاب شوند. دوم آن‌كه از كدام نواحي كردستان نمايندگان فوق به مهاباد آمدند؟ سنندج، گروس،‌ كرمانشاه يا مريوان معلوم نيست!

قاضي‌محمد در ادامه مي‌گويد "سه سال پيش من به حضور شاه رسيدم اعليحضرت شاه از رفتار كردهاي اطراف رضائيه گله كردند. عرض نمودم كه اين گله به دولت راجع است چه براي تربيت آنها قدمي برنداشته ملت جاهل مانند بچه‌اي است كه نفع و ضرر خود را نمي‌داند بايد در فرهنگ و پرورش آن جديت و حسن‌نيت به خرج داد."

در ادامه مصاحبه سوال مي‌شود "فرموديد شما خواهان خودمختاري كردستان مي‌باشيد با اين وصف اعزام نماينده به مجلس شوراي آذربايجان از چه نظر بوده است؟" و قاضي‌محمد پاسخ مي‌دهد چون مرام و مقصود فرقه دموكرات آذربايجان با فرقه دموكرات كردستان نزديك است تقريباً‌ يكي است و در اين مبارزه وحدت بين اين دو فرقه بر قرار و موجود است اعزام نماينده به مجلس ملي آذربايجان هم فقط براي اين است كه همكاري بيشتري كرده باشيم و الا منظور از اين كار ضميمه‌كردن اين دو قسمت به همديگر نيست.

 

قاضي محمد و حذف لباس كردي

قاضي‌محمد در ادامه مي‌گويد "گفته‌ام الفباي لاتين را چاپ كرده و كتاب‌ها را به حروف لاتيني بنويسند. دستور خواهم داد در مساجد مردم را به اين الفبا آشنا بكنند و به آنها تدريس نمايند و اين كار به همين زودي و خيلي هم زود انجام خواهد شد."

قاضي‌محمد در پايان مصاحبه در يك اظهارنظر شگفت‌انگيز در مورد نفي لباس كردي و جايگزيني لباس بين‌المللي مي‌گويد: "همچنين لباس بين‌المللي را جانشين لباس كردي خواهم نمود. ما از چند جهت به لباس و تغيير آن اهميت مي‌دهيم يكي از اين نظر كه لباس بين‌المللي ظاهر آراسته‌اي دارد و امروز كه دنيا دنياي مادي است جهانيان به ظاهر خيلي اهميت مي‌دهند. ديگر اين‌كه لباس فعلي در موقع كار و زمان جنگ باعث زحمت كردهاست. هيچ‌وقت به دشمن نمي‌توان گفت كه صبر كنيد من ريشه شلمه‌ام (عمامه كردي را شلمه مي‌گويند) را از جلو چشم‌‌وصورتم رد كنم و نشانه‌روي نمايم."(76) معلوم نيست آيا امروز از ميان رهبران احزاب سياسي كردگرا كسي جسارت قاضي‌محمد در 60 سال پيش را داشته باشد!

مصاحبه‌گرها در پايان مصاحبه مي‌نويسند: "موقعي‌كه مي‌خواستيم سوار اتومبيل شده از مهاباد حركت كنيم يك دسته از جوانان و محصليني را ديديم كه دسته‌جمعي در شهر گردش كرده و سرود كردستان را كه به آهنگ معروف "آذربايجان" تنظيم گرديده بود مي‌خواندند...

در ماه بعد يعني در دوم بهمن 24 (بنا بر قول روزولت يك ماه و اندي قبل يعني در روزهاي پاياني آذر24) در يك گردهمايي با حضور سران عشاير و اعضاي حزب دموكرات و ملامصطفي بارزاني به همراه افسران مسلح روسي قاضي‌محمد تأسيس دولت خلق كرد را اعلام كرد. قاضي‌محمد در اين جريان به "حكم موقعيت جديد و مصالح سياسي‌اش لباسي شيبه اونيفورم‌هاي ارتش شوروي در بر داشت." عنوان رئيس‌جمهور كردستان را براي خود برگزيد. "در پايان فوريه (اوايل بهمن ماه 24) سال 1946 دو محموله سلاح روسي كه شامل 5000 تفنگ و هفت‌تير و چند مسلسل و تعدادي مهمات و بمب‌هاي بنزيني (كوكتل مولوتوف) بود در مهاباد تحويل گرفته شد اما شوروي برخلاف قولي كه داده بود تانك و توپخانه تحويل نداد و فقط چند كاميون روسي و جيپ امريكايي را به جمهوري مهاباد تحويل داد." همچنين پس از اين "افسران و اعضاي كابينه و مقامات دولتي لباس متحدالشكلي شبيه به اونيفورم اتحاد شوروي مي‌پوشيدند."

همچون تبريز، مهاباد هم به كانوني براي تبليغات استالين و شوروي تبديل شده بود. خليل ملكي از فعالان حزب‌توده (بعدها از حزب كناره‌گيري و رويه مستقلي در پيش گرفت و همراه با دكترمصدق در جريان ملي‌شدن نفت نقش مهمي ايفا كرد) كه براي اختلافات فرقه دموكرات به تبريز سفر كرده بود مي‌نويسد: "در كميته شهرستان تبريز ديدم كه شش عكس استالين را با هم به ديوار نصب كرده‌اند. من پنج عكس را با دست خود كندم و گفتم: اين يكي باشد كافي است، مشروط بر اين كه عكس [شيخ محمد] خياباني و [تقي] اراني و ستارخان و باقرخان و ساير انقلابيون ايراني را نيز در پهلوي عكس استالين نصب نماييد. متوجه شدم كه در كارخانه‌ها عكس‌هاي متعددي از افسران و ژنرال‌هاي شورشي بر ديوارها كوبيده شده است."(77) يكي از شاهدان عيني در مهاباد هم اين‌گونه گزارش مي‌دهد "ديوارهاي ساختماني كه مقر حكومت قاضي بود پوشيده از پوستر تبليغاتي شوروي بود، روزنامه و مجلاتش حاوي مقادير زيادي از مطالب شوروي بود كه لفظ به لفظ به كردي ترجمه كرده بودند و شاعرانش در مدح استالين و ستايش از ارتش سرخ شعر مي‌سرودند."(78)

با توجه به رقابت شووري و انگليس در گوشه ديگري از كردستان حركت قباديان رخ داد. به قول يكي از منابع وابسته به حزب‌توده توطئه استعمارگران به همين‌جا خاتمه نپذيرفت. در كرمانشاه نيز قباديان، نوكر سرشناس انگلستان، "نهضتي" علم كرد. خواستار اختياراتي شبيه احتيارات آذربايجان شد و راديوي لندن، حتي قبل از آن‌كه خود قباديان تقاضاهايش را به اطلاع دولت برساند، خبر تشكيل "اتحاديه كرمانشاه و ايلات غرب" به پيشوايي قباديان را انتشار داد."(79) اگرچه اين موضع‌گيري توده‌اي‌ها درباره قباديان هيچ‌گونه مستنداتي را به همراه نداشت.

همان‌گونه كه ايگلتون از مهاباد گزارش مي‌كند "روس‌ها براي اين‌‌كه بر اوضاع تسلط كافي و كامل داشته باشند دسته‌اي از افراد زبده نظامي و غيرنظامي خود را فرستادند تا در تمام امور نظارت و شركت داشته باشند." اما با وجود نظارت روس‌ها و اشراف قاضي محمد بر اوضاع يكي از شهروندان صاحب‌نام مهابادي كه با حزب دموكرات مخالفت داشت. پس از تقاضاي "سروان نمازعلي‌اف از قاضي دستگير شده در مسير شهرباني توسط سه نفر مأمور پليس كشته شد."(80) اگرچه معلوم نيست كه قاضي‌محمد دستور ترور او را صادر كرده يا خير، اما پس از ترور غنورمحموديان از سوي قاضي‌محمد هيچ‌گونه تلاشي براي معرفي و دستگيري عاملان و آمران اين ترور سياسي صورت نگرفت و اين گمان را در اذهان تقويت كرد كه يا اين ترور به دستور قاضي و يا حداقل ترور انجام شده رضايت او برانگيخته است! ترور غفور محموديان هنوز يكي از نقاط تاريك ماجراي مهاباد در آن سال‌هاست كه درباره آن در منابع طرفين، اطلاعات مستند كمي منتشر گرديده است.

 

روابط تبريز ـ مهاباد

به‌دنبال تشكيل جمهوري مهاباد در شهر مهاباد كه آن روز حدود 20هزارنفر جمعيت داشت آمدورفت قاضي‌محمد به تبريز شدت يافت. درپايان بهمن 1324 قاضي‌محمد به تبريز سفر كرد. آيت‌الله ميرزا عبدالله مجتهدي از قول برادرش دكترمجتهدي كه با قاضي‌محمد ملاقات كرده مي‌نويسد "همان‌طور كه قرار بود دكتر ساعت نه صبح [سه‌شنبه 30 بهمن 1324] به ديدن آقاي قاضي‌محمد كه در گراندهوتل [تبريز] منزل نموده است،‌ رفته است. صحبت‌هاي متفرقه شده و قاضي به‌طور نيمه‌شوخي نيمه‌‌جدي گفته است كه ما به كلي از ايران جدا شده‌ايم. دكتر پرسيده است كه مياندوآب به كدام طرف رسيده است؟ قاضي جواب گنگي داده است."(81) در بهمن ماه 24 ضمن آن‌كه جمهوري تشكيل مي‌شود "آقاي محمدحسين سيف قاضي عموزاده قاضي‌محمد بوكان آمده به‌عنوان اين‌كه در كميسيون اخير مهاباد قاضي‌محمد رئيس و حاجي ‌بابا شيخ نخست‌وزير دموكرات مهاباد شده، به نفرات دموكرات مسحفظين بوكان هريك پانصد‌ريال انعام داده دوم نامبرده محمدرشيد بانه در نزديكي بوكان ملاقات پيغام قاضي‌ را كه قريباً تكليف او تعيين مي‌شود و به او ابلاغ براي رفتن مهاباد دعوت نموده است."

در اوايل اسفند 24 در ازاي آزادي 3 نفر از وابستگان كومله كه قبلاً‌ توسط دولت زنداني شده فرقه دموكرات آذربايجان كه اروميه را در اختيار گرفته و سرهنگ نوربخش فرمانده هنگ ژاندارمري رضائيه و سرهنگ زنگنه را در بازداشت داشتند آزاد نمود و بدين‌ترتيب روابط فرقه آذربايجان و قاضي‌محمد بيش از گذشته تعميق گرديد. هر چند در همين ماه بين دموكرات‌هاي آذربايجان و نيروهاي قاضي‌محمد نزاع محدود رخ داده و حدود 3 نفر تلفات بر جاي گذاشت."(82)

عليرغم خلأ اقتدار دولت در مناطق كردنشين كشور، فضاي باز و آزاد سياسي كشور،‌ حضور صدرقاضي در مجلس شوراي‌ملي و حتي حضور يك جناح موافق قاضي‌محمد در ميان مسئولين محلي و مقامات كشوري شركت قاضي‌محمد هيچ‌گاه در كردستان مركزي (اردلان) به مركزيت سنندج و كردستان جنوبي (كرمانشاه) به‌عنوان مهم‌ترين كانون‌هاي شهري و پرجمعيت كردنشين در كردستان سني (سنندج) و كردستان شيعه (كرمانشاه) نتوانست همراهي و همدلي مردم آن مناطق را برانگيزد و حوزه فعاليت جمهوري مهاباد تنها در بخش كوچكي از كردستان يعني منطقه مكريان محدود ماند. در اين منطقه نيز با توجه به ويژگي‌هاي خاص عشاير (مانند همه نقاط كشور) همراهي‌ها و رقابت‌ها و به‌دنبال آن دشمني‌ها بر حركت قاضي‌محمد تأثيرات مهمي برجاي گذاشت كه در ادامه بدان پرداخته مي‌شود.

روزولت پس از ديداري با قاضي‌، سفري به اين مناطق داشته و برداشت خود را چنين تشريح مي‌كند "مردم آن منطقه [سنندج ‌به سمت كرمانشاه] از نظر نژادي كرد بودند ولي برخلاف كردهاي مناطق شمالي شيعه بودند و ظاهراً‌ بيش از آن با محيط سازگار شده بودند كه بتوانند علاقه‌اي به ناسيوناليسم كردي نشان دهند."(83)

 

تخليه ايران از نيروهاي خارجي

يك ماه از تأسيس جمهوري مهاباد نگذشته بود كه معلوم شد رويدادها طبق مراد نمي‌چرخد. در 11 اسفند 24 نيروهاي انگليسي ايران را تخليه كردند. در بخش گسترده‌‌اي از ايران اقتدار دولت اعاده و اعتراضات گسترده به عدم تخليه ايران ازسوي نيروهاي شوروي بالا گرفت. قوام در 6 بهمن 24 در جلسه خصوصي مجلس به‌عنوان نخست‌وزير معرفي و در 7 بهمن اين پست را پذيرفت. وي به‌عنوان يك بازيگر باهوش و عمل‌گرا كه داراي تجربيات زيادي در حوزه مسائل سياسي و اجرايي بود به‌سرعت بازي سياسي گسترده‌اي آغاز كرد. ابتدا در 29 بهمن 24 به همراهي هيئتي به شوروي سفر و با استالين به گفت‌وگو پرداخت. اين مذاكرات مدت زيادي طول كشيد و بعدها به توافقات مهمي انجاميد. اين توافقات تأثيرات مهمي در آينده جمهوري مهاباد برجاي گذاشت. توافق نهايي كه ميان قوام نخست‌وزير و سادچيكف سفير شووري در ايران به تصويب رسيد شامل توافق بر سر تخليه ايران از 4 فروردين 25 ظرف يك‌ماه‌ونيم آينده، ايجاد شركت مختلط نفت ايران و شوروي با تصويب مجلس پانزدهم و حل قضيه آذربايجان به‌عنوان يك امر داخلي به شيوه مسالمت‌آميز و طبق قوانين موجوده، بود.

 

عزيمت رزم‌آرا به كردستان

قرارداد ايران و شوروي موجب بروز نگراني شديد در ميان رهبران فرقه دموكرات آذربايجان و حزب دموكرات كردستان گرديد و به سرعت عهدنامه اتحاد پيشه‌وري و قاضي‌محمد عقد گرديد و به‌دنبال آن پيشه‌وري به همراه صدرقاضي و محمدحسين سيف‌‌قاضي براي مذاكره با قوام به تهران عزيمت و پيشه‌وري در هنگام عزيمت به تهران "اظهار نمود كه آقاي شبستري و قاضي‌محمد امورات را اداره خواهند نمود."(84) همگام با مذاكرات قوام با پيشه‌وري و قاضي‌‌ها و نيز توافقات قاضي‌محمد و پيشه‌وري، سرلشكر رزم‌آرا با اختيارات تام عازم غرب كشور و مناطق كردنشين گرديد.

نخست‌وزير در حكمي به وزارت جنگ در تاريخ 1/3/25 مأموريت رزم‌آرا را اين‌چنين تعريف مي‌كند "در اين موقع كه تيمسار سرلشكر رزم‌آرا عازم غرب مي‌باشد مقتضي است مقرر فرماييد در امور نظامي حوزه مأموريت اختيارات تام ايشان محول شود ضمن مذاكرات حضوري سياست دولت كه عبارت از روش مسالمت‌آميز و عدم تعرض مي‌باشد به ايشان ابلاغ گرديده است."

در مورخ 21 خرداد 1325 هيئت ده‌نفري سياسي ـ نظامي به رياست مظفر فيروز معاون سياسي نخست‌وزير وارد تبريز شد و ادامه مذاكرات تهران پيگري شد. قاضي‌محمد در مذاكرات شركت كرد و اولين نشانه‌هاي فشار بر قاضي‌محمد و كوتاه‌آمدن او در اين مذاكرات بود كه هويدا شد. چرا كه در توافق صورت گرفته موضوع مهاباد نه به صورت مستقل بلكه درقالب آذربايجان مورد بحث قرار گرفت. در ماده 13 توافق فيروز ـ پيشه‌وري چينن آمد "دولت موافقت دارد كه اكراد مقيم آذربايجان از مزاياي موافقت‌نامه برخوردار" باشد و "اكراد خارج از آذربايجان كه اكثريت كردها را تشكيل مي‌دهند از اين امتياز محروم مي‌گرديدند" ضمن آن‌كه قول "انضمام تكاب و سردشت به آذربايجان" داده شد. راديو تهران خبر ملاقات قاضي‌محمد و مظفر فيروز را طبق بيان خاطرات يكي از شخصيت‌هاي تبريزي چنين گزارش داد "راديو از مراحم آقاي قوام مبلغي بيان نموده، اظهار نمود كه آقاي قاضي‌محمد در مقابل اين مراحم جناب آقاي نخست‌وزير به قواي كرد دستور داد عقب‌نشيني نمايند تا ستادي مابين آنها و قواي دولتي پيش نيايد. از اين وطن‌پرستي و حسن‌نيت آقاي قاضي‌محمد، راديوي طهران خيلي تمجيد و تعريف نمود."(85) اما ساير نشانه‌ها خبر از حكايت ديگري داشت. وزارت جنگ در گزارشي به نخست‌وزير به تشريح وضعيت منطقه مي‌پردازد. "گزارشات متوالي اخير سرلشكر رزم‌‌آرا رئيس بازرسي ناحيه 2 كه عين اغلب آنها حضوراً به استحضار رسيده مشعرند كه اكراد برخلاف مذاكرات و تعهدات خود را به عدم تجاوز از حدود مناطق مربوطه كماكان دامنه تمركزات و اجتماعات خود را وسيع‌تر ساخته و با تقويت محسوس و پي‌درپي خود مراكز نظامي و پادگان‌هاي ارتشي را مورد تجاوز و تعرض قرار داده و صراحتاً عمليات خود را به‌منظور قطع خطوط ارتباطي منطقه كردستان مخصوصاً راه سنندج ـ سقز تعقيب و سعي مي‌نمايند پادگان‌هاي مختلف و مهم اين ناحيه را كه باشدت روزافزون حملات و تجاوزات اكراد بانهايت شهامت ايستادگي مي‌نمايند محاصره و قطع نمايند. اينك چون ادامه اين رويه توسط اكراد و اتخاذ وضعيت دفاعي از طرف پادگان‌هاي نظامي كه در اجراي اوامر و نظريات دولت داير به اجتناب از تعرض و خونريزي انجام گرفته و مي‌گيرد موجب تجري و آزادي عمل اكراد بوده و بالنتيجه ممكن است جريانات ناگوار و جبران‌ناپذيري را پيش آورد لذا با توجه به مراتب بالا ممتني است مقرر فرماييد از طرق و مجاري سياسي اقدامات مؤثري مبني بر تثبيت وضعيت و جلوگيري از تجاوزات اكراد معمول گردد." چند روز بعد يعني در مورخه 28/3/25 دو كاميون حامل شكر در نزديكي [روستاي] صاحب سقز توسط نيروهاي قاضي‌محمد مصادره و موجب درگيري نيروهاي ژاندارمري و آنها مي‌شود كه درنتيجه يك سرباز كشته مي‌شود.

 

قاضي‌محمد و قوام‌السلطنه

قاضي‌محمد مجدداً‌ در نيمه‌اول تيرماه 1325 براي مذاكره با قوام و دولت عازم تهران مي‌شود. در جريان اين سفر در ‌مصاحبه با نامه رهبر ارگان حزب‌توده ايران به نظر مي‌رسد قاضي‌محمد متوجه تغيير اوضاع گشته و با گفتاري ايران‌گراتر از سابق به پرسش‌ها پاسخ مي‌دهد. درا ين مصاحبه،‌ قاضي‌محمد نه باعنوان رئيس‌جمهور مهاباد، بلكه باعنوان رهبر حزب دموكرات كردستان مخاطب قرار گرفته است. قاضي‌محمد در اين مصاحبه مي‌گويد "هدف عمومي نهضت ما آزادي و استقلال ايران و منظور خصوصي ما اختياراتي نظير انجمن ايالتي آذربايجان است. اگر به‌جاي آقاي قوام‌السلطنه نخست‌وزير مرتجعين به سر كار مي‌آمد و مي‌خواست كه با نهضت ما از طريق غيرمسالمت‌آميز وارد مبارزه شود ما تا آخرين نفس به كمك كليه آزاديخواهان كشور از آزادي ايران دفاع مي‌كرديم... ما از آزاديخواهان تهران براي مبارزه دموكراتيك الهام گرفتيم و آينده را بسيار درخشان حس مي‌كنيم."

قاضي‌محمد در پاسخ به سؤال "چه اقداماتي تاكنون در آن قلمرو به عمل آمده است"‌ مي‌گويد "بزرگترين عملي كه نهضت ما در قلمرو خود انجام داده ايجاد يك روح صميميت و وحدت بي‌نظيري بين صدها هزارنفر برادران ايراني شما بود. امنيتي كه اكنون در آن قلمرو وجود دارد هرگز سابقه نداشته و مردم ما خود در ايجاد و ابداع و دفاع شرافتمندانه از حيثيت ملت ايران شاهكارهايي به خرج داده‌اند." او در ادامه مصاحبه مي‌گويد "نهضت ما از آزاديخواهان تهران الهام گرفت. ما يك شاعر ملي معروف داريم به‌نام هژار كه يكي از قصايدش در روزنامه رهبر هم به چاپ رسيد. در اين قصيده گفته است كه "ما با شمشير و آنها با قلم"‌ ولي من اين گفته را به اين ترتيب بيان مي‌كنم كه قلم شما در تهران كار صدشمشير ما را در مناطق خودمان نمود. مردم ما به نهضت‌هاي آزاديخواهي ايران دلبستگي خاصي دارند، جرايد آزاديخواهان‌ تهران را با شوق مي‌خوانند و تف‌ لعنت بـه روزنامه‌هاي ارتجاعي مي‌‌افكند."(86) اوضاع منطقه در اين ايام از زواياي ديگري نيز قابل توجه است.

 

وضعيت بهداشت در منطقه

شرايط اجتماعي مناطق مكريان بخصوص از حيث دارو و درمان و بهداشت وضعيت وخيمي يافته و بنا به گزارش وزارت جنگ به نخست‌وزير در 19/5/25 "در منطقه سردشت و بانه و دهات اطراف آن بيماري‌هاي مختلف بروز كرده و با نبودن پزشك و دارو اهالي فوق‌العاده در مضيقه و در زحمت‌اند."

 

بروز نگراني‌هاي تازه

اوضاع اقتصادي منطقه خصوصاً نابساماني ناشي از جبران آسيب‌هاي وارده به تجارت توتون و تنباكو كه يكي از راه‌هاي اصلي كسب معيشت اهالي منطقه بود شرايط را بيش از پيش براي قاضي‌محمد سخت نمود. ضمن آن‌كه برخي درگيري‌هاي عشايري در منطقه عرصه را براي قاضي‌محمد تنگ‌تر نموده بود. قاضي‌محمد در 19/5/25 تلگرافي خطاب به نخست‌وزير قوام‌السلطنه و سرلشكر رزم‌آرا با توجه به عدم درگيري مستقيم ارتش با نيروهاي خود مي‌نويسد "فرماندهان سقز و بانه اكنون كه خودشان راه برادركشي ندارند كردان را تحريك و تشويق به برادركشي مي‌كنند و اسلحه مي‌دهند من‌جمله كردهاي بانه را تحريك كرده هشت پارچه آبادي گورك را غارت و ضبط نموده‌اند. اينك كسب تكليف مي‌كنم. محمدقاضي"(87) بلاتكليفي و استيصال قاضي‌محمد در اين بحبوحه چنان بارز گرديده كه ديگر حتي براي خود از به‌كاربردن عنوان رئيس‌جمهوري پرهيز مي‌كند. گو اين‌كه پس از خروج ارتش وشوروي از منطقه عملاً بعد از 4 ماه، جمهوري مهاباد رسماً به پايان عمر خويش رسيده و قاضي محمد به پيشواز شرايط جديد رفته بود. قاضي‌محمد تازه متوجه تهران شده بود و نژاد ايراني كردها را برجسته مي‌كرد. اگرچه بازي سياست قوام وارد مرحله ديگري شده بود. قاضي‌محمد در ملاقات با ميهمانان "آشكارا مي‌گفت كه وي نيز در اين نظر كردان سهيم است كه معتقدند از آنجا كه از لحاظ نژادي عضو ‌همان شاخه ايراني‌اي هستند كه فارس نيز عضو آنند لذا وي دليل و موجبي نمي‌بيند كه نتوانند همان اتحادي را با هم داشته باشند كه مادها و پارس‌هاي باستان داشته بودند. قاضي‌محمد خود معتقد بود كه كردها اعقاب مادها هستند و خوش داشت نظر و عقيده شخصي خود را درباره منشأ "مهاباد" بيان كند. "سرزمين مادها"(88) اما مسير تحولات به‌سويي مي‌رفت كه خوشايند قاضي‌محمد نبود و تنها از روي ناچاري با آن همراه گشته بود.

قوام‌السلطنه با هوشياري متوجه درخواست شوروي براي دريافت امتياز نفت شمال بوده و آگاه بود كه شوروي در اين راه حاضر است مهره‌ها و نيروهاي خود را قرباني كند. پس بازي خود را در چند جبهه سامان داد. اول قرارداد با شوروي كه براساس آن يك پاداش نقدي گرفت و يك وعده نسيه داد. پاداش نقدي خروج شوروي از ايران و وعده نسيه او دادن امتياز نفت شمال به شوروي با تصويب مجلس پانزدهم كه هنوز انتخابات آن برگزار نشده! ازسوي ديگر جبهه ديگر بازي او تشكيل حزب دموكرات ايران بود و آن‌گونه كه علاءالدين سجادي مي‌گويد "تأسيس اين حزب به منظور نابودي "حزب دموكرات آذربايجان" و "حزب دموكرات كردستان" بود."(89) قاضي‌محمد همچون پيشه‌وري به ائتلاف حزب دموكرات ايران آ‌مد. تا نزديكي به جناب اشرف قوام‌السلطنه مانع از فروپاشي شود. غافل از آن‌كه بازي تنها در جبهه قوام جريان ندارد.

 

نارضايتي‌ها زمينه ابراز مي‌يابد

اهالي منطقه كه متوجه تغيير شرايط كشور گرديده و خروج نيروهاي شوروي را زمينه ضعف قاضي‌محمد و حضور نيروهاي ارتش را عامل دلگرم‌كننده‌‌اي براي خود مي‌دانستند به‌تدريج با مقامات تهران ارتباط برقرار كرده و اعتراض خود به شرايط منطقه و همراهي خود با دولت را اعلام مي‌داشتند. به‌عنوان نمونه در مورخه 2 مهرماه هاشم حيدريان يكي از مالكين اطراف سقز به نخست‌وزير شكايت مي‌برد "از تعديات بي‌حد عشاير بارزاني فدوي و رعايا شديداً‌ تحت فشار و مضيقه هستيم عايدات مالكانه برده و نيز 50 باب خانه سكني رعيتي سوزانيده استدعاي عطف توجه و دادرسي داريم." همچنين در واقعه ديگري "عده از بارزاني‌ها براي جمع‌آوري گندم به قريه (جوش) 6 فرسنگي شهر رفته چون حسن نام شريفي كه خداي آبادي مزبور و محمدامين تبعه دولت عراق مستخدم عبدالله بيگ (مقيم قريه ميران‌بند) كه در قريه نامبرده ساكن است از عمل آنها جلوگيري و درنتيجه زدوخوردي بين آنها واقع محمدامين نامبرده مقتول و كدخدا دستگير و به پاسگاه بارزاني‌ها واقع در قريه (قباغلو) اعزام گرديده است."

در ماجراي ديگري كه پيرمرد خاركني كشته مي‌شود و عده‌اي از شخصيت‌هاي سقز به نخست‌وزير و رياست ستاد ارتش تلگرافي مخابره و اعتراض خود را چنين بيان مي‌دارند "اهالي سقز امروز نمونه از شقاوت و وحشي‌گري اشخاصي كه با ماسك دموكراسي مي‌خواهند ملت ايران را فريب دهند به رأي‌العين مشاهده نمودند يك‌نفر پيرمرد فقير خاركني كه براي تلاش معاش روزانه به تپه‌هاي بيرون سقز رفته مورد شليك اشرار بي‌سروپايي كه اخيراً از آذربايجان به اين منطقه آمده‌اند واقع به دختر معصوم كوچك او نيز كه با مشاهده حال پدر خود فرار مي‌نمود تيراندازي كردند... تمام مردم سقز ناظر اين فاجعه دلخراش بودند. ما مردم كردستان تنفر و انزجار خود را از اين كردارهاي وحشيانه ابراز، اميدواريم نيروي دولتي و تصميمات راسخ آن جناب به اين شقاوت‌ها خاتمه دهد." نام امام‌جمعه مظهرالاسلام، ملا اسدالله علايي، حاجي قاضي ملا ابوهاب امامزاده، قادر انوشيرواني، رشيد فاتح ابراهيم كيخسروي، حسن فيض‌الله بيگي خانگه، اردلان محمد فكري، عزيز‌الله اميري، فيض‌الله بيگي، حاج طباطبايي حاج حسن اخوان و جمعي ديگر در پاي اين تلگراف به چشم مي‌خورد."(90) در برخي نقاط همچون سردشت جمع چند صدنفري اهالي به همراهي عشاير عليه دموكرات‌ها وارد عمل مي‌شوند. قاضي در تلگرافي به قوام نخست‌وزير چنين مي‌نويسد "جناب اشرف نخست‌وزير... آقاي سرهنگ پزشكيان عده را از عشاير مهاباد كه براي برادركشي به امر مقامات غيرمسئول تهران حاضر كرده بود و ايشان را با عراق و غيره نيز مرتبط كردند اخيراً‌ از طرف سرهنگ ايرم (بايرم) به سردشت دعوت شده براي اين‌كه راه را براي ايشان باز كنند چهارصدنفر از عده‌ سردشت با تانك و توپ به عده بيست‌نفري از نگهباني محلي دموكرات سردشت حمله كرده‌اند و ممكن است فتنه بزرگي برپا كنند. اينك مجدداً‌ كسب تكليف مي‌كنم" چند روز بعد قاضي‌محمد خطاب به جناب اشرف آقاي نخست‌وزير تلگرافي مخابره و چنين گزارش مي‌دهد "در سردشت سرهنگ ايرام با تانك و توپ وعده زيادي سرباز به پست‌هاي دموكرات حمله كرده و دو روز است جنگ ادامه تكليف چيست" مجدداً‌ در 9/9/25 قاضي‌محمد طي تلگرافي از وضعيت منطقه اظهار نارضايتي مي‌كند. "مستقيم جناب اشرف آقاي نخست‌وزير كميته ستاد ارتش پيرو شماره 4204 تا حال مكرراً از تجاوزات لشكر چهار و تاخت‌وتاز سواره نظام شكايت به عمل آمده با وصف اين ظاهراً از طرف ستاد ارتش امر اكيد داده شده از عمليات دست‌ بردارند به‌جاي خود برگردند اطاعت نكرده‌اند گويا اخيراً‌ به پست نگهباني كردستان نزديك شده‌اند اين‌‌كه حس مي‌كنم لشكر چهار درصدد ايجاد جنگ و جدال است در اين صورت بودن نمايندگان حزب دموكرات كردستان در سقز موجبي ندارد استدعا دارم اجازه بدهيد ايشان را به مهاباد برگردانيد. براي رفع مسئوليت از خود عرض گرديد 4234 محمدقاضي" برخي عشاير بر فشار خود افزوده و حتي آماده حمله به مهاباد براي نابودي دموكرات‌ها مي‌شوند. عبدالله ايلخاني زاده طي تلگرافي آمادگي خود را اعلام مي‌دارد "جناب اشرف آقاي نخست‌وزير فتح آذربايجان كه آمال تمام ايرانيان وطن‌پرست بود و به دست سربازان نيرو و تدبير نخست‌وزير شرافتمند ايران خاتمه يافت به آن ذات باشهامت تبريك عرض به‌طوري‌كه كراراً به عرض رسيد ما براي هرگونه جانباري در راه ميهن عزيز حاضر بوده و هستيم الان با عده خود با ستون اعزامي از سقز ملحق و به سمت مهاباد حركت اين مدت نيز حسب‌الامر فرمانده ستون اعزامي در پشت جبهه عده فدائيان را شكست داده و قسمتي را خلع‌سلاح كرده‌ايم. تمام عشاير غيور كردستان وطن‌پرست ايران عزيز را در ته قلب خود نگاه‌داشته از ابراز فداكاري قصوري نخواهند كرد."(91)

 

  دورنمای نظامیه فوج مظفر   

 

 

   یادگارجشن سومین سال تأسیس فوج مظفر 1307     

 

 

        معاینه طبی درمریضخانه فوج مظفر        

 

قاضي‌محمد تسليم مي‌شود

سير تحولات و خصوصاً‌ اوضاع اخير قاضي‌محمد را در شرايط دشوارتري نسبت به ماه‌هاي پيش قرارداد ازسويي اميدواري به حمايت‌هاي شوروي، قوام‌السلطنه و برخي عشاير همراه و بخصوص ملامصطفي بارزاني و همراهانش او را به‌سوي روددررويي با ارتش سوق مي‌داد. اما ازسوي ديگر همراهي گروهي از عشاير و اهالي با ارتش و قواي دولتي، قيام مردم تبريز عليه فرقه دموكرات و نشانه‌هاي دال بر عزم جدي قواي دولتي در ورود به منطقه او را در اين رويارويي در ترديد قرار داده بود. يكي از شاهدان عيني مي‌گويد "روز پنجم دسامبر (17 آذر 25) قاضي‌محمد ياران برجسته‌اش با هم ملاقات كردند و تصميم به مقاومت مسلحانه گرفتند، ولي روز بعد، برادر قاضي‌محمد، صدرقاضي نتوانست حزب و رؤساي قبايل را متقاعد كند كه ارتش ايران حقيقتاً‌ مستحق همان اهانت و تحقيري است‌ كه كردها به آن نسبت مي‌دادند. ظاهراً كردها از تحولات آذربايجان درس‌ عبرتي گرفته ‌بودند." (92)

با پيشروي ارتش ايران از تنگه‌هاي قافلان كوه، قواي و دموكرات ساختار دولت آذربايجان، در زماني بسيار كوتاه فرو پاشيد قاضي‌محمد و پيروانش دانستند كه بازي تمام شده است. ايلات شكاك و هر كي به طوع و رغبت براي حمله به دموكرات‌هاي غرب درياچه رضائيه به قواي مركزي پيوستند. بارزاني‌ها بوكان را ترك كردند و كوتاه زماني بعد سرلشكر همايوني مشغول رهبري عمليات از مياندوآب شد. مك داول هم ماجرا را اين‌گونه مي‌نويسد "پنج‌روز پيش از صدور فرمان تعرض به آذربايجان و كردستان شوراي جنگ قاضي‌محمد اكنون تنها مانده بود اعلام كرد كه در برابر تعرض ارتش ايران خواهد ايستاد. اين جريان هنوز رازي است و معلوم نيست كه چرا چنين كرده شايد علت اين بود كه هنوز معتقد بود كه اتحاد شوروي ممكن است به حمايت از وي اقدام به مداخله كند. اما هنوز هفته به سر نرسيده بود كه شكاك و هركي‌ها در مناطق روستايي اطراف اروميه و تبريز در تصرف مجدد مناطق روستايي با واحدهاي ارتش تشريك مساعي مي‌كردند." (93)

در هرحال چاره‌اي جز تسليم براي قاضي‌محمد نمي‌ماند. عدم همراهي شوروي، قدرت برتر نظامي نيروهاي ارتش، عدم همراهي عشاير و ساير عوامل قاضي‌محمد را به تسليم واداشت و بدين‌ترتيب ماجراي مهاباد به مراحل پاياني خود نزديك شد. قاضي‌محمد نخست‌وزير را اين‌‌گونه در جريان امر قرار مي‌دهد. مستقيم جناب اشرف آقاي نخست‌وزير كپيه ستاد ارتش همين كه حس كردند واقعاً اين دفعه سياست باز رفع شده و ارتش شاهنشاهي با قوه قدرت كامل تصميم به حركت دارد دستور داده شد كه هر عده از اكراد در جلو ايشان هست فوري برگردند و اخوي صدرقاضي را نيز بيستم از طهران حركت دادم و آقاي فرماندار نيز بعداً‌ براي دعوت ارتش با عده محترمين بالا حركت بالاخره به تيمسار سرتيپ همايوني رسيده و مستدعيات عموم را به عرض و همين كه خود تيمسار به مياندوآب رسيدند با تلفن مكالمه فرداي آن روز خودم با حاجي بابا شيخ و جمعي از محترمين مياندوآب رفته شرفيابي حاصل كرديم امروز دوم است اما فرماندار براي دعوت تيمسار به مياندوآب رفته امروز نيز به مهاباد وارد مي‌شود. محمدقاضي" ‌تاريخ تلگراف 26/9/25 ثبت شده است.(94)

البته يكي از مقامات نظامي كه در هنگام بازگشت نيروهاي دولتي به مهاباد حضور داشته و بعدها در دادگاه برادران قاضي به‌عنوان دادستان به ايفاي نقش پرداخته ماجراي "تسليم قاضي‌ها" را بخشي از يك توطئه تلقي مي‌كند براساس گفته سرلشكر فيوضي "پس از استقرار كامل نيرو در مواضع دفاعي مهاباد قاضي و سيف‌قاضي به‌منظور تسليم كامل و تحويل اسلحه و مهمات قواي تحت امرش چندين بار به ستاد نيرو احضار شدند و هر بار به‌عنوان اين‌كه افراد قواي او مسلحانه به كوهستان‌هاي اطراف مهاباد فراري شده‌اند و يا آن‌كه قسمتي از اسلحه و مهمات او را بارزاني‌ها با خود برده‌اند از تحويل اسلحه خودداري و به طفره و تعلل مي‌گذرانيد. در خلال اين اوقات براساس اطلاعات و مدارك به‌دست آمده از منابع مختلف و دفتر پيشوا توطئه‌اي از طرف قاضي و سيف‌قاضي و بارزاني‌ها و سران بعضي از محله‌هاي شهر مهاباد كشف مي‌گردد. شب قبل از ورود نيرو در مياندوآب كليه دفاتر اسلحه و مهمات موجود و در دست افراد به دستور قاضي توسط عوامل سيف‌قاضي سوزانيده و نابود مي‌شود. سپس اسلحه موجود در مخازن اسلحه و مهمات به شرح زير بين چهار سر محله شهر مهاباد تقسيم مي‌گردد به هر سر محله به شرح زير:

ـ تفنگ برنوي كوتاه: 500 قبضه ـ كلت (اسلحه كمري): 150 قبضه ـ نارنجك دستي: 100 عدد

ـ فشنگ برنو: 50000 عدد (هر قبضه يكصدتير)

ـ نفت و بنزين: 200 حلب.

درضمن از بارزاني‌ها خواسته مي‌شود شهر را قبلاً‌ تخليه و به آبادي محمدشاه 11 كيلومتري مهاباد رفته و براي انجام يك شبيخون با پشتيباني از سر محله‌ها كه قرار بود با توزيع اسلحه و مهمات بين افراد مورد اعتماد خود و آتش‌زدن بعضي از نقاط احساس وحشت و اضطرابي به‌وجود آورند، نيروي دولتي را غافلگير و خلع‌سلاح و نابود بسازند. پس از بهر‌ه‌برداري فوري از اطلاعات فوق سر محله‌ها دستگير و مورد بازجويي واقع و به اعتراف آنها(95)..." البته ملامصطفي بارزاني بعدها قاضي‌محمد را به اين علت كه بي‌هيچ جنگي 10000 قبضه تفنگ را تحويل داده به خيانت متهم مي‌كرد"(96) كيانوري دبيركل سابق حزب‌توده ايران هم نقل مي‌كند "ديدار من با ملامصطفي در سال 1336 انجام گرفت و براي اداي احترام بود ملامصطفي نسبت به قاضي محمد نظر خوبي نداشت و ادعا مي‌كرد كه او با انگليسي‌ها در رابط بوده است. علت اين دشمني را نمي‌دانم و ملامصطفي هم كسي نبود كه بشود از او دليل و برهان خواست."(97)

 

اظهارات حاج بابا شيخ

چند روز پس از ورود نيروهاي ارتش به مهاباد قاضي‌محمد و سيف‌قاضي دستگير و صدرقاضي نيز از تهران به مهاباد منتقل مي‌شود. عليرغم دستگيري قاضي‌محمد، نخست‌وزير منصوب قاضي‌محمد يعني حاج‌بابا شيخ دستگير نمي‌شود. حاج‌بابا شيخ در حالي براي دومين‌بار از بند دادگاه و دستگيري مي‌رهد كه دو سال گذشته نيز عليرغم همراهي محمدرشيد بانه و غارت و چپاول بانه و سقز توسط محمدرشيد با عفو روبه‌رو مي‌شود. حاج‌بابا شيخ در مصاحبه با نشريات در دي ماه 1325 مي‌گويد: "در گذشته از روي اجبار راه غلطي مي‌رفتم. نخست‌وزير دولت پوشالي كرد مدعي‌ است محمدقاضي ديوانه شده بود. حاجي‌باباي شيخ گفته "ارتش ايران ما را از فقر و كفر نجات داد. ارتش ايران حافظ اسلام است." وي راجع به گذشته گفت "راه غلطي از روي اجبار مي‌رفتم. نخست‌وزير دولت پوشالي محمدقاضي عقيده دارد كه محمدقاضي ديوانه شده بود."(98)

 

دادگاه قاضي‌ها

دادگاه قاضي‌ها به سرعت در مهاباد تشكيل و براي متهمين يعني قاضي‌ها و صدر قاضي و محمدحسين سيف قاضي حكم اعدام صادر مي‌شود. تلاش خانواده قاضي‌ها براي برگزاري دادگاه در تهران به‌جايي نمي‌رسد. برگزاري دادگاه در تهران مي‌توانست توجه افكار عمومي و بخصوص روشفكران را به دادگاه و احكام صادره جلب نمايد. متأسفانه چون قاضي‌محمد در اين سال‌ها تلاشي جهت برقراري ارتباط با روشنفكران مستقل و ملي ايران به عمل نياورده بود و زمينه تعامل و همفكري با آنان را مهيا ننموده و تنها به ارتباط با توده‌‌اي‌ها و مصاحبه با نشريات وابسته به شوروي و حزب‌توده پرداخته بود. لذا با توجه به حساسيت منفي ايجاد شده نسبت به شوروي و نيروهاي وابسته به شوروي در تهران به‌دليل اشغال شمال ايران و عدم‌تخليه ايران و درخواست نفت شمال و نيز ماجراي فرقه دموكرات در تبريز در تهران حساسيت خاصي نسبت به دادگاه قاضي‌ها ابراز نشد. هرچند برخي، از تلاش عده‌اي از نخبگان مستقر در تهران براي رهايي قاضي‌ها از اعدام خبر مي‌دهند، اما برخلاف تهران در منطقه مكريان و خصوصاً مهاباد نامه‌نگاري‌ها و تلگراف‌هاي متعددي به تهران ارسال و درخواست اعدام قاضي‌ها مي‌شد. برخي شكايات مرتبط به خسارات شخصي وارده به آنها بود. حمزه، حسين، محمد و رحمان قهرماني و سيدجامي جعفري ازجمله اشخاصي بودند كه نسبت به غارت و خسارات وارده شاكي بوده و يكي از آنها مدعي دريافت "سي‌وسه‌هزارتومان وجه نقد" و "متجاوز از ده‌هزارتومان هم خسارت" وارده بوده و از شاه كشور تقاضاي "بذل توجه" داشتند.(99)

برخي ديگر از اهالي مهاباد خصوصاً‌ افراد صاحب نام و بعضاً همراهان و نزديكان سابق قاضي‌محمد از منظري ديگر با ارسال تلگراف و نامه خواهان مجازات قاضي‌ها بودند. شمار زياد امضاكنندگان نامه‌ها و نيز موقعيت اجتماعي و اقتصادي خاص آنان به‌عنوان افراد صاحب نفوذ اعم از روحانيون، كاسب‌ها، رؤساي عشاير و... مانع از آن مي‌شود كه ارسال اين نامه‌ها عليه قاضي‌‌ها را ناشي از فشار مقامات حكومتي قلمداد كرد. خصوصاً‌ آن‌كه تا سال 1332 (كودتاي 28 مرداد) اساساً هيچ‌گاه براي عرض اندام حكومت شاه جوان يعني محمدرضا پهلوي فرصتي مهيا نشد. شايد تنفر از كمونيسم و يا خاطرات ناخوشايند مردم مهاباد از شوروي‌ها و البته نفوذ گسترده نيروهاي شوروي و افكار آنها در كارگزاران و اركان اداري دستگاه قاضي‌محمد عامل اين حركت باشد. هرچند ممكن است جناح مخالف قاضي‌محمد كه در حاكميت حضور داشته و در اين روزها جناح موافق او ديگر انگيزه‌اي براي حمايت از قاضي نداشتند،‌ سعي و تلاشي در جهت تحريك مردم براي اعمال فشار به دادگاه قاضي و مقامات كشوري داشته باشد. ازجمله امضاكنندگان اين نامه‌ها و تلگراف‌ها مي‌توان به عزيز امير عشايري، علي، پروتي [پيروتي]، حسين و عباس اميرعشايري، قادر و رحمان ‌اميرعشايري، حسن بايرندي، بايرند بايرندي، كريم و عبدالله بايرندي، سليم آقا جاق شكوري،‌ ابراهيم سالار، عبدالرحمان تيموري، محمد نادري،‌ رسول نيكور، عزيزي كريم بايرندي، محمد، امين، عباس عزيز و رضا نادري، محمدمظفر، محمد كلابي،‌ رسول ابراهيمي،‌ عبدالله ايلخاني‌زاده،‌ قادر شيخ‌آقايي،‌ قهرمان، عبدالرحمن (وزيرخارجه قاضي‌محمد) ايلخاني‌زاده،‌اسمعيل شيخ‌آقايي، سليمان معروفي،‌ حاجي صالح عثماني، قاسم پنجري، ‌عزيز مشيري، عبدالله كريمي،‌ سيدحاجي جعفري، رحمت شافعي، حاج‌عبدالخالق حسن‌زاده، سعيد ولي‌زاده، مصطفي بلوري،‌ سيدمعتمد جعفري، صالح فرازي، سعيد كرباسيان، محمدصالح‌زاده، حسن نانوازاده، مصطفي كرباسيان، حاجي عبدالله چلبي، فتح‌الله ناصري، محمد سوركي،‌ حاجي رحمن شيربيگي،‌ ابراهيم كريمي،‌ احمد داودي، سيدعلي حسيني، قاسم اوطميئي، سعيد خرازي،‌ ملاسعيد عبدالله، حسن مسعود،‌ عبدالرحمن شمس‌الدين ملا‌خليل، شيخ حسن مشتي، شيخ حسين شمس‌آقا،‌ صديق صديقي، شيخ عثمان شمس‌الدين، ابراهيم علي‌يار رئيس ايل منگور، عبدالله بايزيدي منگور، بايزيد عزيزي گورك،‌ پرويز گورك و ده‌ها شخصشيت ديگر نام برد. در اين نامه‌ها اصطلاحاتي چون "باعث ريختن خون جوانان ما" "ملت را دچار بدبختي نموده" "جباران ميهن فروش و خائن"... "دار و ندار ملت را از دستمان گرفته" "استدعا مي‌نماييم اين.... درنده جاني را در پيش چشم ما مظلومان ستمديده تنبيه مجازات نمايند كه جراحات ما ملت مظلوم التيام پذيرد"... "جوانان ما كه خون آنها به‌ناحق ريخته.... انتظار تسكين است." "تعدي به جان و مال و... مردم" "براي اين‌كه اين عمل بار ديگر در تاريخ ايران تكرار نشود و استدعا و تقاضاي مجازات و اعداام خائنين را خواستار" ... از آذرماه 1324 به منتهاي زجر و شكنجه گرفتار و روز و شب در دست يك مشت خائنين بي‌‌وطن "ريشه فساد به‌كلي از اين سامان قطع و كنده شده به كرات به كار برده شده" و خواهان اعدام قاضي‌ها بوده‌اند البته خانواده قاضي‌ها هم بيكار ننشسته و به ارسال تلگراف و عريضه براي نخست‌وزير يعني قوام‌السلطنه تلاشي را براي خنثي‌كردن سيل درخواست‌هاي مخالفين قاضي مبني بر اعدام آنها آغاز كردند. هر چند اين درخواست‌ها به‌جايي نرسيد. در يكي از نامه‌هاي خانواده قاضي‌ها خطاب به قوام‌السلطنه نخست‌وزير وقت مي‌خوانيم "جناب اشرف آقاي قوام‌السلطنه نخست‌وزير محبوب ايران با نهايت احترام در پيرو معروضه‌هاي قبلي به عرض آنجناب مي‌رساند گرچه تاكنون در هر موقع كه جهت عرض بيچارگي و درماندگي يك مشت خانواده بي‌گناه و بي‌سرپرست به آستان مبارك پناه برده‌ايم جناب اشرف هميشه با كرامت و عطوفت تامي با حسن‌نيتي كه دارند ما را به عنايات و توجهات مخصوصه خود اميدوار ساخته‌اند، ولي از آنجايي‌كه روح آزرده و قلب تيرخورده هميشه آماج تهاجمات افكار گوناگون است به‌طوري‌كه اطلاع به دست آورده‌ايم مدعيان باسابقه خانواده صدرقاضي و سيف‌قاضي كه در مهاباد از هرگونه دسيسه‌بازي و پرونده‌سازي كوتاهي نكردند اكنون با نقشه‌هاي تازه‌اي به تهران آمده و شب و روز مشغول تحريكات و انتريك مي‌باشند و از قرار معلوم مقامات و اشخاص مختلفي نيز آنها را هدايت و راهنمايي مي‌كنند چون تنها ملجأ و پناهگاه ما آستان جناب اشرف مي‌باشد. از اين جهت خواستيم نخست‌وزير محبوب خود را از تحريكات ناجوانمردانه مدعيان و دشمنان خانواده خود كه در تهران ادامه دارد مستحضر ساخته و استدعا نماييم كه امر و مقرر فرماييد هر چه زودتر تكليف يك مشت خانواده افتاده و بي‌سرپرست را تعيين فرمايند در خاتمه بقاي عمر جناب اشرف و موفقيت دولت ايشان ‌را از درگاه خداوند متعال مسئلت مي‌نمايند."(100)

اين خوشبيني به قوام‌السلطنه تا اين اواخر ادامه داشت و در اين سال‌ها (1379) داماد قاضي‌محمد يعني هاشم شيرازي مدعي مي‌شود كه "تلاش قوام‌السلطنه براي عدم اجراي حكم ابتدا اميدبخش بوده و از اعدام آنها در بهمن و اسفند 1325 جلوگيري شده ولي روز دهم فروردين 1326 رزم‌آرا حكم محكوميت آنان را به مرحله اجرا گذارد و قوام سخت ناراحت شد و روابط خود را با رزم‌آرا قطع نمود. رزم‌آرا هم با حمايت شاه در سلك مخالفين قوام درآمد. قوام با صدرقاضي روابط نزديكي داشت و از اعدام وي سخت ناراحت شد."(101) هاشم شيرازي مدعي است "تيمسار مقبلي رئيس دادگاهي بود كه دكترمصدق را محاكمه كرد. آن زمان ارتش ايران به چهار سپاه تقسيم مي‌شد. تيمسار مقبلي،‌ فرمانده سپاه اول در مهاباد شد به آقاي علي قاضي (پسر قاضي‌محمد) پيشنهاد كردم قبل از عزيمت تيمسار مقبلي به مهاباد در تهران با او ملاقات و عرض تبريك بگوييم. .. [تيمسار مقبلي به علي قاضي پسر قاضي‌محمد] گفت من از طرف اعليحضرت مأموريت دارم بي‌عدالتي‌هايي را كه نسبت به خانواده شما شده است جبران كنم. از گفته تيمسار مقبلي استنباط مي‌شود كه شايعه اين‌كه رزم‌آرا به توصيه روس‌ها اقدام به اعدام قاضي‌ها آن هم با آن عجله كرده است تا حدي درست به نظر مي‌رسد."(102) بعدها هاشم شيرازي سازمان نظامي حزب‌توده را متهم مي‌كند كه در اعدام قاضي‌ها نقش داشته است. تا از اين طريق زمينه نارضايتي از شاه را در منطقه تقويت كند. ساير اسناد نيز در اين مورد بر ابهامات مي‌افزايد. ازسويي نفوذ حزب‌توده در دادستاني ارتش در آن سال‌ها ازسوي مقامات حزب‌توده تصريح و تأييد شده است. اردشير آوانسيان به‌عنوان يكي از كمونيست‌هاي قديمي ايران و رهبران حزب‌توده در خاطرات خود در اين‌باره مي‌گويد "ما در دادستاني ارتش يا بهتر بگويم در محاكمات ارتش نفوذ داشتيم. اين خود بد نبود چرا كه در سال‌هاي بعد كه حزب را غير قانوني اعلام كردند اين رفقاي محاكمات ارتش خيلي از رفقاي ما را نجات دادند بدين معني كه دوسيه‌ها در دست آنها بود، هر طوري‌كه مي‌خواستند رفقاي ما را محاكمه مي‌كردند،‌ يا آنها را به حبس‌هاي كمي محكوم مي‌كردند يا آنها را آزاد مي‌كردند."(103)

اما از ديگر سو پس از تسليم قاضي‌محمد تعدادي از اعضاي سازمان نظاميان حزب‌توده همچون سروان ظهيري،‌ سروان خاكزادي و سروان شعاري دستگير و اگرچه پس از محاكمه به 10 و 15 سال زندان محكوم شدند اما آنان به همراه ده‌نفر از درجه‌داران ارتش در صبح 25 دي‌ماه 1325 اعدام شدند.(104) البته اين ادعا در شماره پيشين چشم‌انداز (كردستان هميشه قابل كشف) توسط ابراهيم يونسي كه اتفاقاً خود در جواني عضو سازمان نظامي حزب‌توده بوده به‌شدت رد گرديد. اگرچه آن‌گونه كه محمدرضا سيف‌قاضي در كتاب "اسرار محاكمه قاضي‌محمد و يارانش" مي‌گويد قاضي حتي در زندان و در روزهاي پيش از زندان اعتماد خود را به شوروي از دست نداده بود. او مي‌نويسد كه قاضي‌محمد مي‌گويد "من و ملتم دست برادري و دوستي شوروي را گرفته‌ايم و از كمك‌ها و حمايت‌هاي آنان استقبال مي‌كنيم."(105)

ايرج اسكندري يكي از برجستگان حزب‌توده هم مي‌گويد در جريان ملاقات اواخر ژانويه يا اوايل فوريه 1950 با قوام در پاريس قوام در مورد اعدام قاضي‌ها به اسكندري گفته است "حتي راجع به اعدام برادران قاضي من به هيچ‌وجه مستحضر نبودم و وقتي اطلاع حاصل كردم،‌ نزد شاه رفته جداً‌ اعتراض كردم او خنديـد و گفت من هم با اين كار موافق نبودم. فرماندهان نظامي اين كار را كرده‌اند."(106) دانا آدامزاد شمدت هم از قول سفير امريكا در ايران مي‌نويسد كه شاه گفته قاضي‌ها را اعدام نمي‌كند. اما رزم‌آرا بالاخره قاضي‌ها را اعدام نمود.(107) روزولت هم مي‌گويد قبل از رفتن من از تهران،‌ رزم‌آرا به مهاباد رفت و من دلايل داشتم كه يقين كنم مأموريت نظارت بر اعدام برادران قاضي به او سپرده شده است.(108)

 

چرايي شكست

عبدالله اوجالان و آرچي روزولت علت اصلي فروپاشي ساختار حركت قاضي‌محمد را عدم مساعدت شوروي‌ها مي‌دانند و عبدالله اوجالان مي‌گويد "درپايان جنگ جهاني دوم با مساعدت ارتش سرخ روسيه، جمهوري‌هاي آذربايجان و مهاباد ايجاد شدند و به‌دنبال آن با قطع مساعدت‌هاي ارتش سرخ و نيز همكاري و كمك دولت‌هاي امپرياليست به ايران، دولت توانست اين جمهوري‌ها ‌را سركوب نمايد."(109) روزولت‌ هم مي‌گويد علت مستقيم و عمده فروپاشي جمهوري، محقق‌نشدن پشتيباني اتحاد شوروي از آن بود. در سال 1357 صالح نيكبخت نيز فروپاشي دولت قاضي‌محمد را به عوامل داخلي در مهاباد ارجاع مي‌دهد و مي‌گويد "دولت خودمختار كرد با مقاومت ارتجاع داخلي روبه‌رو شد و عدم همكاري اكثريت عشاير با حكومت خودمختار، نفوذ فئودال‌ها در رهبري و همچنين عنايت‌نكردن به مسئله اصلاح ارضي و نكشيدن دهقان به داخل جنبش موجب شكست حكومت خودمختار قاضي‌محمد شد."(110) ريچارد كاتم هم معتقد است "رؤساي قبايل كرد نسبت به روس‌ها تنفر تاريخي داشتند و جمهوري مهاباد را دست‌نشانده شوروي‌ها مي‌دانستند. به علاوه تسليم‌شدن به يك قدرت شهري ولو اين قدرت از آنِ‌ كردها باشد،‌ جاذبه‌اي براي اين رؤساي ايل نداشت و درنتيجه وقتي قاضي‌محمد خواهان حمايت مسلحانه قبايل كرد باشد جواب مساعدي دريافت نكرد."(111) روزولت همچنين مدعي است "افزون بر علل و موجبات تاريخي و اجتماعي و مذهبي‌اي كه عشاير را به مخالفت با حكومت مورد حمايت شوروي برمي‌انگيخت. علل و جهات اقتصادي نيرومندي هم موجود بود. مايه معاش بخش بزرگي از مردم قبايل كرد محصول توتون بود و اين مردم اكنون با جداماندن از بقيه بازار ايران سخت در مضيقه بودند."(112)

هرچند حزب دموكرات كردستان به دبيركلي دكتر قاسملو در سي‌امين سال تأسيس جمهوري مهاباد علت شكست را متوجه قاضي‌محمد و رهبري حزب دموكرات در آن سال‌ها مي‌داند حزب دموكرات كردستان چنين تحليل مي‌كند "علت اصلي وضعي كه پيش آمد و منجر به پيروزي بسيار آسان ارتجاع ايران شد، ضعف رهبري احزاب مترقي ايران بويژه حزب توده ايران، فرقه دموكرات آذربايجان و حزب دموكرات بود... رهبري جمهوري كردستان كه از پشتيباني بي‌شائبه مردم كردستان برخوردار بود،‌ مي‌بايست به مقاومت همه‌‌جانبه‌اي دست مي‌زد. حتي اگر شانس پيروزي هم زياد نبود اين ضرورت داشت. تسليم بي‌قيدوشرط در مقابل دشمني كه بارها درندگي و حيوان صفتي خود را نسبت به خلق كرد ثابت كرده بود، جز اين عواقب وخيم نتيجه‌گيري نمي‌توانست باشد."(113)

عدم انتشار كامل اسناد مربوط به جمهوري مهاباد، علل تسليم قاضي‌محمد و نيز محاكمه و اعدام قاضي‌ها موجب بروز ابهامات زياد شده و گاه مبالغه جانشين واقعيات گرديده است. اميد است با انتشار مجموعه اسناد دولتي، بازماندگان آن دوران، اسناد حزبي و حتي اسناد خارجي در اين خصوص زمينه‌ ارزيابي واقع‌بينانه‌اي از قضايا فراهم شود. برخي منابع با توجه به فقر اسناد اقدام به انتشار غيرمستند و مبالغه‌آميز مطالبي مي‌كنند كه با واقعيات آن روزگار تناسبي ندارد. به‌عنوان نمونه مارف گولي در كتاب ژينوسايد ملت كرد مدعي است "باسرنگوني جمهوري كردستان علاوه بر اعدام رهبران، 15000 كرد ديگر جان باختند."(114) اين‌گونه ارقام بسيار مبالغه‌آميز گاه بر ابهامات موجود خواهد افزود. برخي محققان معتقدند در اسناد امروزي معلوم شده كل كساني‌كه توسط رژيم شاهنشاهي به جوخه مرگ سپرده شده‌اند و يا در جريان مقابله با حكومت شاه كشته در كل كشور به 5000 نفر نمي‌رسد! حال چگونه 15 هزار كرد پس از اين ماجرا كشته شده و در هيچ سندي هم به نام و نشان اين افراد ارجاعي صورت نگرفته خود داستان ديگري است! مبالغه‌آميزبودن اين رقم هنگامي برجسته‌تر مي‌شود كه آن را با جمعيت شهر مهاباد در آن روزگار مقايسه نماييم. در مهاباد دهه 20 حداكثر 20هزارنفر سكونت داشتند!

باري اعدام قاضي‌‌ها پاياني بر اين بخش از تحولات منطقه مكريان بود. اما اشتباه فاحشي كه ازسوي رژيم شاه و نيروهايش در اعدام قاضي‌ها صورت گرفت منشأ تأثيرات دنباله‌داري تا سال‌هاي بعد گرديد. فهم تاريخي آن‌گونه كه هست نه آن‌گونه كه ما مي‌خواهيم در ذات خود يك ارزش است. ممكن است با باورهاي سياسي و ايدئولوژيك بتوان پندارهاي خود را بر تاريخ تحميل كرد و ماركس‌گونه قالب بخشيد و با اين قالب‌هاي ذهنيِ تحميلي با جان و پوست و گوشت و خون جوانان و مردمان حيات بخشيد تا دمي در اين وهم بياساييم و بر خود بباليم كه خلقي را با همه هستي‌شان يعني با جان و فرزندان و كسانشان در قربانگاه همراه خود به ناكجاآباد روان كرده‌ايم! اين هستي‌سوزي و آدم‌سوزي را كدام كسان بايد داور باشند؟ داوري بايد به كجا برود؟! و چه كسي را بايد به داوري برگزيد؟

گزارش صفحات پيش مربوط به مهاباد نشان مي‌دهد كه مكريان چه اندازه از اين پيچيدگي اوضاع سودوزيان ديده است و لذا نوع كنش‌گري سياسي بدون فهم اين پيچيدگي‌ها چه زيان‌ها كه بر مردم تحميل نخواهد كرد! ضميمه ديگر اين روايت تاريخي دغدغه‌هاي انساني است. فهم مكانيكي و قالبي از تاريخ،‌ فرهنگ و كنش‌گري سياسي چه پيامدي براي منطقه داشته و دارد؟ آيا جان و سرنوشت هزاران انسان و خصوصاً‌ مردمان نيك‌سرشت كردستان ارزش آن را ندارد تا "گذشته را چراغ راه آينده بدانيم؟" آيا هر نوع تحليل و يا كنش‌گري سياسي نبايد معطوف به جان و سرنوشت و حتي توسعه مادي منطقه باشد؟ نمي‌توان تحليل كرد، به كنش‌گري سياسي پرداخت، قالب و چارچوب ساخت و بر آن تعصب ورزيد و مردم را به همراهي خواست اما براي جان آنها، و براي هستي‌ آنها ارزشي قائل نبود؟ چه كسي يا كساني مسئوليت جان صدها قرباني شش دهه اخير اين مناطق را بايد بپذيرد؟ تنها يك طرف اين كارزار يا هر دو بخش هر يك بايد سهمي را به اندازه مسئوليتشان بپردازند.

 

     دورنمای شهر سنندج     

 

يك نظريه پيشنهادي و ارزيابي واقع‌بينانه

پايان سخن در اين بخش به ارزيابي اهداف قاضي‌‌ها و خصوصاً‌ قاضي‌محمد در اين تحولات مي‌پردازد و در نظر برخي محققين قاضي‌محمد سهم مهمي در تكوين و تعيين مسير تحولات سياسي دهه 20 در منطقه مكريان ايفا نمود و حتي سهم وي از كومله ژـ ك در پيدايش قوم‌گرايي سياسي كرد بيشتر است. مجتبي برزويي نويسنده كرد در كتاب "اوضاع سياسي كردستان" در اين زمينه مي‌گويد برخلاف نظر معمول بيشتر مورخان و محققان تاريخ كردستان، سهم قاضي‌محمد در ايجاد تحولاتي كه به پيدايش ناسيوناليسم سياسي كرد انجاميد بسيار بيشتر از فعاليت كومله ژـ ك است. اقدامات قاضي‌محمد از زمان سقوط رضاشاه تا هنگام عضويتش در كومله‌ي ژـ ك است. يعني از شهريور ماه 1320 تا تابستان 1324 عبارت هستند از:

1ـ تلاش براي كسب حمايت يكي از دو قدرت اتحاد شووري و انگلستان براي تجزيه كردستان و ايجاد كشور مستقل كرد.

2ـ تلاش براي مهار قدرت عشاير و رفع اختلافات ميان طوايف گوناگون كرد و دادن نوعي جهت سياسي به اعتراضات و نارضايي‌هاي عشاير و هدايت آن بر ضددولت مركزي.

3ـ تلاش براي ايجاد مانع بر سر راه ترميم و اعاده نفوذ اداري و نظامي دولت مركزي در غرب و جنوب آذربايجان.

4ـ قاضي‌محمد از همان سفر اول به اتحاد شوروي دريافت كه روس‌ها طرح‌هايي براي آينده منطقه در دست اجرا دارند، بنابراين كوشيد رهبري جناح هوادار شوروي را دست بگيرد و به اين منظور نقش رابط ميان مردم خود و شوروي‌ها را به عهده گرفت. درمجموع بايد گفت او توانست موقتاً‌ عشاير را از دولت مركزي دور كند،‌ ولي با تشكيل جمهوري مهاباد و پررنگ‌ترشدن نفوذ شوروي‌ها در رويدادهاي منطقه جريان عشايري سرانجام جانب دولت ايران را گرفت."(115) برمبناي نظر اين دسته از محققان قاضي‌محمد به همراهي برادرش صدرقاضي و عموزاده‌اش محمدحسين سيف‌قاضي در پي ايجاد كردستاني مستقل از ايران بود. اين فرضيه البته با شواهد و مستندات متعددي براي تأييد و پذيرش برخوردار است. شواهدي چون عضويت در كومله،‌ ارتباط نزديك با شوروي‌ها تغيير نام كومله ژـ ك به حزب دموكرات كردستان به توصيه شوروي‌ها، حمايت از درخواست امتياز نفت شمال توسط شوروي‌ها، اعلام جمهوري مهاباد و... اما براي رد اين فرضيه يا لااقل برخورد احتياط‌آميز با آن، شواهد و مستندات فراوان ديگري نيز وجود دارد. ارتباط مستحكم و ديرين قاضي‌محمد و بقيه قاضي‌ها با حكومت در ساليان متمادي ازجمله پذيرش مسئوليت‌هاي اداري، عضويت در مجلس شورا (صدرقاضي)، ملاقات متعدد با شاه (قاضي‌محمد) و دريافت هديه از او، حقوق ماهانه قاضي‌ها از منابع دولتي و نظامي ايران و ائتلاف حزب دموكرات كردستان با قوام و حزب دموكرات ايران و نهايتاً تسليم مهاباد به قواي دولتي بدون جنگ و درگيري به‌علاوه ده‌هاسال رويه ايران‌دوستي و ايران‌گرايانه قاضي‌ها كه تاكنون چندان مورد مطالعه قرار نگرفته است.

ازسوي ديگر مي‌توان فرضيه ديگري براي نقش قاضي‌ها در تحولات مهاباد و اهداف آنان قائل شد. اين فرضيه نيز از جهاتي حائز اهميت است. بنابراين فرض "حفظ ثبات مهاباد و امنيت شهروندان در برابر هجوم عشاير و هرگونه ناامني ديگر دليل اساسي و اصلي قاضي‌ها براي ايفاي نقش در تحولات سال‌هاي 1320 تا 1325 مهاباد مي‌باشد." و "تشكيل حزب و نزديكي همزمان به شوروي و مقامات دولتي و نظامي در تهران و ساير رويدادهاي سياسي عرضي هدف اصلي يعني فرع بر حفظ امنيت مهاباد بوده است" چرا كه قاضي‌ها از ماجراجويي عشاير، انگيزه‌هاي شوروي، نبود نيروهاي دولتي در منطقه و ناامني ناشي از آن بيش از ديگران آگاه بوده‌اند. به‌عنوان نمونه‌اي از مستندات اين فرضيه مي‌توان علاوه بر اسناد متعددي كه در صفحات پيش ارائه شد به اسناد ديگري نيز اشاره داشت. همچون تعهد روساي عشاير منطقه مكريان به همراه صدرقاضي به نمايندگي از قاضي‌محمد در مورخه 31/6/21 براي حفظ "انتظامات آن صفحات جديت به خرج داده خصوصاً از حمل گندم، خواربار قاچاق، به‌طوركلي جلوگيري نمايند "تا جايي‌كه سريع‌القلم فرماندار مهاباد گزارش مي‌‌‌دهد. چنانچه تلگرافاً هم عرض الحق آقاي صدرقاضي زحمات بسيار در تأمين اين حوزه متحمل شده و در راه خدمت دولت خدمات برجسته انجام داده و در اين مدت داراي امتيازي نشده كه اسباب اميدواري دلگرمي‌شان باشد لهذا در ضمن برقراري سوار استدعا كردم كه علاوه بر دويست و ده سوار بيست سوار هم به‌نام طايفه قضات به اسم مشاراليه پذيرفته شود خيلي به‌موقع خواهد بود." ضمن آن‌كه در تمام تحولات سال 20تا25 قاضي‌محمد عشاير را به همراهي گرفته و حتي روساي عشاير را به‌عنوان ژنرال‌هاي خويش در هنگام تأسيس جمهوري برگزيد. سرلشكر فيوضي دادستان دادگاهي كه قاضي‌ها را محاكمه و محكوم نمود در خاطرات خود نيز اشاره به دفاعيات قاضي‌محمد دارد كه در آن قاضي محمد دولت را به‌دليل ناتواني در اعمال حاكميت و تسلط بر اوضاع داخلي سرزنش مي‌كند. فيوضي نقل مي‌كند "قاضي در دفاعيات خود نسبت به رفتار دولت مركزي اعتراض كرده و مي‌گفت من از اين گوشه دادگاه عليه مقامات دولت مركزي اعلام جرم مي‌نمايم زيرا دولت در سال‌هاي 1325ـ1320 قدرت اداره كشور را نداشت و نتوانست به منطقه ما نيرو اعزام دارد تا بدين‌ترتيب حاكميت خود را تأمين و بر اوضاع مسلط باشد. همان‌طور كه در ظرف چندسال اخير با وجود سفارتخانه‌هاي متعددي در تهران دولت در برابر روس‌ها تسليم و نتوانسته است ارتش خود را به استان‌هاي شمالي بفرستد چنان‌كه چند بار روس‌ها جلوي ستون‌هاي اعزامي را در ميانه و مياندوآب گرفته و بدين‌ترتيب ناگزير به پيروي از دستورات روس‌ها بوده است. به خدا من هم مجبور بوده‌ام. مجبور بوده‌ام!"(116) البته براي رد اين فرضيه و يا برخورد احتياط‌آميز با آن هم دلايل و شواهد بسياري وجود دارد. لذا با جمع دو فرضيه فوق مي‌توان به فرضيه سومي رسيد كه تا حدي بيش از دو فرضيه فوق قابل دفاع (مبتني بر شواهد و مستندات) باشد.

قاضي‌ها ازجمله خانواده‌هاي سرشناس، معتبر خوشنام مهاباد بوده كه هم ازسوي مردم مورد توجه و احترام بوده و هم حكومت به‌دليل نفوذ اجتماعي قاضي‌ها برايشان شأن و منزلت ويژه‌اي قائل بود. عضويت قاضي‌ها در نظام اداري منطقه و مناسبات حسنه با دولتمردان نمودي از اين جايگاه آنان بود. اين نزديكي به دولت به حدي ريشه‌دار بود كه حتي تا سال 1324 و عليرغم درخواست مقامات لشكري و نظامي از دولت براي قطع حقوق ماهانه قاضي‌ها كه از منبع دارايي، ارتش و ژاندارمري تأمين مي‌شد باز مقامات دولتي بر دوستي قاضي‌ها تأكيد داشتند و رفتار و نظر برخي مقامات ارتش را نه مبتني بر وقايع مهاباد بلكه مبتني بر سوءنيت آنان ارزيابي مي‌نمودند. از ديگرسو قاضي‌ها براي جلب نظر مقامات دولتي ضمن حفظ روابط حتي سعي در تحكيم موقعيت خود داشتند. عضويت صدرقاضي در مجلس چهاردهم، ديدارهاي متعدد قاضي‌محمد با شاه و نخست‌وزيران و وزرا و استانداران ازجمله شواهد اين تلاش‌هاست. در اين فرايند حتي قاضي‌ها در مخالفت با انتصاب برخي رقباي محلي از دربار و حكومت هم همراهي مي‌طلبيدند.

از ديگرسو قاضي‌ها در كانون تحولات داخلي مهاباد قرار داشتند. تأسيس دو حزب كومله ژـ ك و دموكرات تلاش در رفع اختلاف عشاير، تأسيس بي‌سروصداي جمهوري و سپس بعد از كمتر از چهارماه تلاش در جهت ائتلاف با قوام در حزب دموكرات ايران و فراموشي عنوان رئيس‌جمهوري مهاباد و نهايتاً تصميم بر عدم مقاومت در برابر ارتش در هنگام عزم نظاميان براي ورود به مهاباد نمودي از اقتدار بي‌چون و چراي قاضي‌ها در مهاباد است. حتي انحصار توزيع كالاهاي ارسالي از مركز چون قندوشكر مهاباد با قاضي‌ها است و اين اقتدار تا جايي است كه عشاير "دولتخواه" از سهميه كمتري برخوردار مي‌شوند.

همزمان قاضي‌ها در سمت‌وسوي ديگري ايفاگر نقش‌هاي حساسي بودند. كنترل چگونگي رابطه "مهاباد" با شوروي و "باقراف" ، "پيشه‌وري" و "فرقه دموكرات آذربايجان" از ديگر ابعاد اين نقش حساس بود.

اما در كنار اين رهبري بلامنازع قاضي‌ها بر مهاباد در هنگامه خلأ قدرت دولت در منطقه روي ديگر سكه يعني وضعيت اجتماعي، فرهنگي و سياسي مهاباد در ايران آن روز با توجه به حضور نيروهاي شوروي بسيار مهم و لذا قابل بررسي است. امري كه گوشه‌اي از آن در خلال اسناد ارائه شده در صفحات قبل مورد اشاره قرار گرفت.

اتحاد جماهير شوروي از ساليان پيش از 1320 فعاليت‌هاي خود را در ايران و خصوصاً در منطقه مكريان و مهاباد شروع كرده و جاسوسان اين رژيم در حال پيگيري مطامع كرملين در منطقه بودند و با اشغال ايران اين فعاليت‌ها در منطقه مكريان و آذربايجان سمت و سوي ويژه‌اي مي‌يابد. درخواست نفت شمال ازسوي شوروي‌ها و مقاومت مليون ايراني خصوصاً دكترمصدق كه با طرح موازنه منفي در مجلس چهاردهم موجب ناكامي شوروي‌ها در دست‌يابي به اين امتياز مي‌شود موجب گسترش تلاش دستگاه رهبري شوروي و ارائه استراتژي تازه آنان در منطقه تحت نفوذ آنها خصوصاً تبريز و مهاباد مي‌گردد. اين تحولات در راهبرد شوروي در ارتباط با آذري‌ها و كردها داراي ابعاد متعدد فرهنگي، سياسي و اجتماعي و حتي نظامي بود و بايد دقت كرد كه به فرض اگر قاضي‌محمد و ساير قاضي‌ها (صدر و محمدحسين سيف قاضي) هم نبودند به‌هرحال توسط شوروي‌ها اين سياست جاري مي‌شد و طراحي و تدوين اين راهبردها و اجراي آن نه توسط قاضي‌ها و يا به واسطه قاضي‌ها بلكه توسط شوروي‌ها و به واسطه منافعي چون دريافت امتياز نفت شمال، فشار بر تركيه و تقويت كمونيست‌هاي ايراني صورت مي‌گرفت. لذا شوروي مستقل از بود و نبود قاضي‌ها سياست‌هاي برتري‌طلبانه خود را سامان داده بود و اين سياست‌ها لزوماً‌ قائم به وجود قاضي‌ها نبود.

همچنين مهاباد يعني شهري با حدود 20000 جمعيت در موقعيت ويژه‌اي قرار داشت. ايلات و عشاير كرد هم چون ايلات ده‌بكري، بيك‌زاده‌ها، منگور، شكاك، زرزار و مامش و... دور و نزديك آن پراكنده و البته از ناحيه اين ساختار ايلي گذشته از روابط بازرگاني و اجتماعي، خطراتي هم مهاباد را تهديد مي‌كرد. رقابت ايلات با يكديگر هم بر اين فضاي ملتهب سنگيني مي‌كرد. اين ويژگي ساختي هم نمي‌تواند به وجود قاضي‌ها نسبت داده شود، يعني مهاباد با قاضي‌ها يا بدون قاضي‌ها در هر حال با واقعيتي باعنوان عشاير و ايلات و رقابت‌هاي آنان روبه‌رو بود و هر آن امكان قتل و غارت و نابساماني مهاباد امكان‌پذير بود. كما اين‌كه تنها شرط قاضي براي تسليم در برابر سرتيپ همايوني ورود قواي ارتش به مهاباد قبل از عشاير منطقه است!

حضور تعدادي از فعالان سياسي كرد عراقي در مهاباد و شكل‌گيري تدريجي گفتمان قوم‌گرا در ميان عده‌اي از شهروندان مهاباد به تأسي از كردهاي عراقي پديده ديگري است كه در سال‌هاي 21 به بعد خود را نشان مي‌دهد. نزديكي مهاباد به مرز، خلأ قدرت ناشي از فروپاشي رژيم رضاشاه و بازوي نظامي آن يعني ارتش در منطقه ازجمله دلايل اين امر است. كما اين‌كه در خاك عراق به‌دنبال شيخ‌احمد بارزاني و تأسيس حزب كومله و حزب هيوا بخشي از فعالان سياسي كرد عراقي نظري هم به ايران و كردهاي ايراني داشتند. حضور انگليسي‌ها و منافع آنها در شمال عراق نبايد از نظر دور بماند. آيا اين رويدادها قائم به قاضي‌ها است؟ به نظر مي‌رسد بديهي‌ترين پاسخ اين سوال اين باشد كه اين ويژگي ساختاري نمي‌تواند زاييده وجود و حضور قاضي‌ها باشد.

ويژگي منحصر به فرد و تاريخي ديگري كه ظهور و حدوث آن فارغ از وابستگي به نقش قاضي‌ها است، فروپاشي رژيم رضاشاه، اشغال ايران توسط روس و انگليس و حضور شوروي‌ها در مناطق شمالي ايران است. اين ازهم‌پاشيدگي و خلأ قدرت زمينه‌ساز بروز ناآرامي‌ها در هر منطقه‌اي است! زمين‌گيرشدن قواي دولتي و ازهم‌پاشيدگي ساختار ارتش حتي درهنگام يك سيل و زلزله هم ناامني به‌دنبال دارد!

ملاحظه مي‌شود ويژگي‌هاي ساختي روابط اجتماعي در منطقه مكريان و ايران و حتي در عرصه‌هاي بين‌المللي آن روز خود را بر آحاد جامعه تحميل مي‌كند و البته نخبگان جامعه (به‌معناي جامعه‌شناسي آن) در اين شرايط ايفاگر نقش تاريخي خود مي‌باشند. رابطه تحولات فوق و قاضي‌ها رابطه دوسويه است. تحولات و ويژگي فوق حادث مي‌شود و قاضي‌ها در كنار تحولات به ايفاي نقش مي‌پردازند و حتي سعي در مهار برخي بحران‌ها يا جهت‌دادن به برخي تحولات دارند. اين رابطه دوسويه فرد و جامعه و در اينجا رابطه دوسويه قاضي‌ها و مهاباد (با آن ويژگي‌ها) نمود خود را در جريان تحولات 25ـ20 مهاباد نشان مي‌دهد. هرچند قاضي‌ها سعي در اثرگذاري داشتند و تا حدي هم در برخي زمينه‌ها در دستيابي به اهداف خود موفق بوده‌اند اما در نهايت جان خود را بر سر اين رابطه دوسويه فرد و جامعه از دست دادند. مهاباد و ساختار عشيره‌اي آن قاضي‌ها را به صدر نشانيد و همين ساختار به همراه تحولات داخلي و خارجي، آنها را بر پاي چوبه دار كشانيد. قاضي‌محمد، صدرقاضي و محمدحسين سيف‌قاضي هرچند دوراني طولاني از عمر خويش را با رويكردي ايران‌گرايانه سپري كرده و حتي ساليان دراز در مشاغل دولتي به‌عنوان معتمدين حكومت در منطقه ايفاي نقش كردند اما در جريان حوادث مهاباد درنهايت، اعدام شدند. شايد نتوان دلايلي براي تغيير نگرش قاضي‌ها نسبت به ايران و ضديت با ايران يافت اما سير تحولات و نيز عدم‌درك صحيح نخبگان مستقر در تهران از اوضاع منطقه و حضور قدرتمند نيروهاي شوروي در شمال كشور و ديگر عوامل موجب شد حوادثي در منطقه بروز و نمود يابد كه اثرات ديرپايي داشت.

حكومت با استفاده از خروج ارتش شوروي از منطقه و فشار افكارعمومي به‌سرعت در پي بازگرداندن اقتدار خويش در تبريز و سپس مهاباد برآمد. نبود ارتباط ارگانيك قاضي‌ها با نخبگان ايراني (به‌جز توده‌اي‌ها) و نيز تكيه حاكميت به ارتش براي اعاده نظم و ثبات موجب شد تا كمترين اعتراضي به محاكمه و دستگيري و نهايتاً اعدام قاضي‌ها در تهران صورت نگيرد. كما اين‌كه برخي از رقباي محلي و نيز ناراضيان مهاباد به‌عنوان كانون فشار در جهت اعدام قاضي‌ها عمل نمودند و اين‌گونه است كه پرونده تحولات مهاباد با استقرار قواي دولتي ورق مي‌خورد. اگرچه اين پرونده در سال‌هاي بعد باز به جريان افتاده و بر حجم اوراق آن افزوده گرديد. اين تحليل نافي اين فرض نيست كه بخش ديگري از مردم مهاباد مخالف دستگيري، محاكمه و اعدام قاضي‌ها بودند اما مخالفت آنان زمينه بروز نيافت. اميد است در كنار روايت تاريخي ارائه شده در اين صفحات از اين تحولات، صاحبان انديشه و ساير محققان روايات انتقادي خود را نسبت به اين گفتار ارائه نمايند.

 

 

منابع:

1ـ خاطرات سر لشکر محمود امین، مهنامه ارتش شاهنشاهی، شماره شش ، شهریور 1353، ص 87.

2ـ شماره 508 مورخ 5/5/1319 عطف به نامه 87646 مورخ 3/5/1319.

3ـ محمودزاده، قادر(آسو) خاطرات زندگی پرماجرای دکترآسو (چهره مهابادی) انتشارات هور، 1374، ص 112- 111.

4ـ خاطرات آقا بکف، ترجمه دکترحسين ابو ترابیان- نشر پیام 1357، ص 132- 130 نقل از تاریخ مهاباد- صمدی، ص 99- 96.

5ـ خاطرات دکتر آسو- قبلی.

6ـ کاوه، مصطفی، مونوگرافی سقز، ناشر مولف، 1370، ص 103.

7ـ خاطرات دکتر آسو: ص 122- 121.

8ـ کوچرا، کریس، جنبش ملی کرد. ابراهیم یونسی،ص 197.

9ـ شماره 12389 مورخ 15/9/20.

10ـ شماره 1564 مورخ 25/11/20.

11ـ شماره 1637 مورخ 25/11/20.

12ـ شماره 18 مورخ 7/12/20.

13ـ شماره 512 مورخ 17/12/20.

14ـ شماره 1858 مورخ 21/12/20.

15ـ شماره 1876 مورخ 24/12/20.

16ـ شماره 8905 مورخ 19/6/21.

17ـ شماره 576 رن‌م مورخ 23/1/21.

18ـ قبلی.

19ـ کوچرا، جنبش ملی کرد، ص 206.

20ـ سلیمی، هاشم، خاطرات دکتر هاشم شیرازی، انتشارات توکلی 1379، ص 100- 99.

21ـ سجادی، علاء الدین، تاریخ جنبشهای کردستان، رئوف کریمی انتشارات کردستان 1381، ص 235.

22ـ تاریخ مهاباد.

23ـ کوچرا، جنبش ملی کرد، ص 206.

24ـ برزویی ، مجتبی، اوضاع سیاسی کردستان، ص 286.

25ـ خاطرات دکتر هاشم شیرازی.

26ـ 3575 مورخ 2/7/21.

27ـ مورخ 14/7/21.

28ـ تلگراف رمز شهربانی رضائیه شماره 613 مورخ 21/7/21.

29ـ معاون وزارت جنگ خطاب به نخست وزیر 22945 مورخ 27/8/21.

30ـ 16689 مورخ 1/10/1321.

31ـ تلگراف 1965 مورخ 24/8/1321.

32ـ شماره 696 مورخ 21/10/20.

33ـ شماره 14290 مورخ 1/7/1321.

34ـ شماره 2096 مورخ 3/8/1321.

35ـ شماره 16452 مورخ 6/11/21.

36ـ شماره 2421 مورخ 26/1/23.

37ـ قبلی.

38ـ 878 /ن 5843 مورخ 23/2/23.

39ـ تلگراف شماره 12 مورخ 16/2/23 به شماره ثبت 2975 مورخ 20/2/23.

40ـ تلگراف شماره مورخ 31/2/23 با ثبت 4315 مورخ 4/3/23.

41ـ شماره 7535 مورخ 17/4/23.

42ـ کی استون، سیاست موازنه منفی انتشار 1327، صورت مذاکرات مجلس.

43ـ شماره 262453.

44ـ شماره قبض 3643 شماره تلگراف 179، مورخ 4/8/1323.

45ـ 1052 /ن/ 4/6444 مورخ 22/2/24.

46ـ تلگراف شماره 192 شماره قبض 6598 مورخ 26/11/23.

47ـ شماره 103003- 4513 .

48ـ شماره 23 شماره قبض 524 مورخ 23/12/23 .

49ـ شماره 2917 مورخ 29/12/23 .

50ـ شماره 20997 مورخ 6/12/23 .

51- همان مورخ 20/12/23 .

52ـ شماره 38242 .

53ـ شماره 8761 مورخ 11/2/24 .

54ـ شماره 4453/ مورخ 11/2/24 .

55ـ شماره 5207/ د مورخ 18/2/24 .

56ـ درک کینان، کردها و کردستان، مترجم ابراهیم یونسی، نقل از جمهوری مها باد- روزولت، ص 182 .

57ـ مک داول، دیوید، تاریخ معاصر کرد، ابراهیم یونسی –پانیز 1380، ص 408 .

58ـ ترجمه این اسناد در فصلنامه گفتگو شماره 40 ارایه شده است .

59ـ شماره 1748 مورخ 2/5/ 1324 .

60ـ کوردستان ضمیمه شماره 14 ارگان کمیته مرکزی حزب دموکرات کردستان ایران- بهمن 54 ، ص 6.

61ـ قبلی، شماره 37 ، مرداد 54 .

62ـ برزویی- اوضاع سیاسی کردستان، ص 280 .

63ـ نامه 2793 مورخ 1/6/24 از وزیر خارجه به نخست وزیر و تلگراف مورخ 24/5/24 سفارت ایران در شوروی.

64ـ شماره 38240/5/1066 مورخ 8/8/1324 .

65ـ شماره 4 مورخ 1/6/24 متصدی گمرک مهاباد.

66ـ کوچرا، جنبش ملی کرد، ص 208 .

67ـ سند 41945 مورخ 25/6/24 .

68ـ 49563/2 مورخ 21/9/24 .

69ـ شماره 1078/5 مورخ 8/8/24 .

70ـ 879/5940 مورخ 8/8/24 ، مشروح مذاکرات مجلس چهاردهم در روزنامه رسمی و نشریات آبان 24 بخصوص ایرانِ سال 29 شماره 8775 مورخ 25 ابان 1324 صفحه اول.)

71ـ دهه سوم شهریور، از سوم شهریور 1320 تا حوادث آذربایجان و کردستان-خسرو معتضد خاطرات فیو ضی- نشر علمی 1381، ص 249 .

72ـ روزولت، آرچیبالد، شوق آموختن، صبها سعیدی- انتشارات اطلاعات 1371، ص 327.

72ـ منبع شماره 85 ص : 250.

73ـ روزولت در مقاله جمهوری مهاباد مندرج در کردها و کردستان، ص 187.

74ـ روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، سال اول شماره 249، پنج شنبه 29 آذرماه 1324، ص 871 .

75ـ نشریات وابسته به حزب توده- مصاحبه قاضی محمد در مهاباد.

76ـ ملکی، خلیل، خاطرات سیاسی با مقدمه کاتوزیان- نشر رواق 1360، ص 366 .

77ـ منبع شماره 88 ص 199 و نیز منبع شماره 86 ص 340 .

78ـ جامی، گذشته چراغ راه آینده ، ص 443 .

79ـ ایلگتون، کردستان 1946 مترجم سید محمد صمدی، نشر سیدیان مهاباد 1361، ص 117- 116 .

80ـ بحران آذربایجان (1324- 1325) خاطرات آیت الله عبدالله مجتهدی به کوشش رسول جعفریان- موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، 1380، ص 128.

81 ـ 10211/121 مورخ 25/2/1325 .

82ـ شوق آموختن، روزولت، ص 324 .

83ـ منبع شماره 95- بحران آذربایجان، ص 246 .

84ـ قبلی: 284.

85ـ رهبر، تیر ماه 1325.

86ـ تلگراف شماره 73 به شماره قبض 207 مورخ 20/5/1325.

87ـ منبع شماره 88- روزولت مقاله جمهوری مهاباد در کتاب کردها و کردستان، نگاه 1376.

88ـ تاریخ جنبش های کردستان- علاءالدین سجادی، ص 256 ـ7.

89ـ دفتر نخست وزیر- شماره 36075 مورخ 26/9/25.

90ـ تلگراف 291 مورخ 25/9/25.

91ـ روزولت- شوق آموختن، ص 346.

92ـ مک داول، دیوید، تاریخ معاصر کرد، ابراهیم یونسی نشر پانیز 1380، ص 417.

93ـ شماره 2904.

94ـ خاطرات سر لشکر فیوضی در کتاب دهه شوم شهریور، انتشارات علمی 1381.

95ـ کوچرا، کریس ، جنبش ملی کرد، ابراهیم یونسی، نگاه 1373، ص 410 همچنین ص 236.

96ـ کیانوری، نورالدین، خاطرات نورالدین کیانوری، ناشر اطلاعات، 1372، ص 131-130.

97ـ روزنامه اطلاعات 28 دی ماه 1325 سال بیست و یکم شماره 6253 ، ص 8.

98ـ شماره 82 مورخ 15/11/25 به شماره قبض 2026.

99ـ شماره 201 شماره قبض 372697 مورخ 14/11/25.

100ـ خاطرات هاشم شیرازی: 8- 126.

101ـ قبلی: 207.

102ـ خاطرات سیاسی اردشیر آوانسیان به کوشش علی دهباشی انتشارات سخن و نشر شهاب 1378، ص 265.

103ـ خسرو پناه، محمد حسین، سازمان افسران حزب توده ایران 1333-1323، شیرازه 1377، ص 107.

104ـ سیف قاضی، محمد رضا، اسرار محاکمه قاضی محمد و یارانش، ص 47.

105ـ اسکندری، ایرج، خاطرات ایرج اسکندری، موسس مطالعات و پژوهش‌های سیاسی 1372، ص 543.

106ـ شمدت، دانا آدامز، سفری به سوی مردان شجاع، دکتر محمد مجری ، انتشارات محمدی(سقز) و انتشارات جوانبخت (بانه) ، ص 107.

107ـ روزولت ، شوق آموختن ، ص 351.

108ـ اوجالان، عبدالله، راه انقلاب کردستان (مانیفست) انتشارات حزب، ص 112.

109ـ نیکبخت، صالح 50 سال مبارزه کردها برای آزادی ملی- کیهان 24/12/57 ، ص 6.

110ـ كاتم ریچارد، ناسیونالیسم در ایران ترجمه احمد ندین نشر کویر 1378، ص 80.

111ـ روزولت در مقاله جمهوری مهاباد، کتاب کردها و کردستان، ص 200.

112ـ کوردستان- ارگان کمیته مرکزی حزب دموکرات بهمن 54، ص 6.

113ـ گولی، مارف، ژینو ساید ملت کرد، بهزاد خوشحالی. انتشارات نور علم 1379، ص 47.

114ـ برزویی، اوضاع سیاسی کردستان، 2-281.

115و116ـ معتضد، خسرو، دهه شوم شهریور، خاطرات یک تیمسار[ سرلشکر فیوضی] انتشارات علمی 1381، ص 256.

 

 

     فهرست دومین ویژه نامه  |  صفحه اول  |  بایگانی سال 84  |  اولین ویژه نامه کردستان  |