|
||||||
گزیده ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ من در نيمه دوم سال 1355 به سنندج آمدم، در اواخر همان سال كاك احمد بهجاي عمويش حاجملاخالد از طرف دادگستري استان كردستان بهعنوان حكام شرع كردستان منصوب شد كه بلافاصله من را نيز بهعنوان مسئول دفتر محكمه شرع و دستيار خود برگزيد. در اواخر در سال 1356 بهدنبال تأسيس مدرسه قرآن در شهر مريوان، در سنندج نيز مدرسه قرآن را تأسيس كرد و اينجانب را از روز اول تأسيس بهعنوان يكي از معلمان آنجا تعيين نمود تنها كسي كه با خط و امضاي خود اعلاميههاي افشاگرانه و شديداللحن در كردستان عليه رژيم شاه و مسئولانش مينوشت مرحوم آقاي مفتيزاده بود، دهها اعلاميه و بيانيه از اين دست هماكنون نيز موجود و در دسترس ميباشد و من هم در تمامي اين صحنهها و جريانات در كنار ايشان بودم
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
در اين سفر كساني چون آقايان هاشمي رفسنجاني، بنيصدر، مرحوم بهشتي، صدر حاجسيدجوادي، يحيي صادق وزيري و صارمالدين صادق وزيري، مرحوم طالقاني را همراهي ميكردند. من خودم در بعضي نشستهاي اين جمع حضور داشتم، از اين سوي اضافه بر مرحوم كاكاحمد تعداد زيادي ازسران و مسئولان جريانهاي مذهبي و غيرمذهبي كردستان نيز حضور داشتند. عمدهترين هدف از آمدن اين هيئت از مسئولان رده بالاي انقلاب، دلجويي از مردم كردستان در آن برهه حساس و اميدوارنمودن آنان به آينده بهتر با توجه به شعارهاي دوران انقلاب بود و در اين هيئت از شخصيت مقبول همگان مرحوم طالقاني بسيار مايه گذاشته شد، اما با وجود جنگ و كشتار قبلي و تحقق نيافتن وعدهها بعد از بازگشت هيئت، نتيجهاي از آن گرفته نشد. بهطوريكه تنها آمدن و رفتن آنان و تا حدودي شلوغي از اين رفتوآمد در خاطرههاي ما و نيز تاريخ برجاي مانده است
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
بهعنوان يك حقيقت خوب است همگان بدانند كه آقاي مفتيزاده با توجه به علاقههاي شديد ديني و رنج و دردهايي كه خود و همشهريانش، بلكه هموطنانش از رژيم شاهنشاهي ايران ديده بود، خارج از حد تصور به انقلاب باعنوان اسلامي دل بسته بود. تا جاييكه حاضر بود جز از اسلام و ملت كرد از همهچيز به خاطر آن بگذرد، لذا بههيچوجه نميخواست طوري عمل كند كه به انقلاب و حيثيت آن كمترين زياني برسد
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
در مورد مسلحشدن خودمان درمقابل حكومت و گروههاي غيرديني و ضدديني در كردستان، ما عملاً به اين پرسش پاسخ دادهايم، يعني باور نداشتيم، به همين خاطر اسلحه برنداشتيم. با وجود اذيت و آزارهاي فراوان از جانب آن گروهها و شهيدشدن تعداد بسياري از برادران ارزشمندمان بهدست آنان باز هم درمقابل دست به اسلحه نبرديم و مقابله به مثل نكرديم و همينطور نسبت به حكومت، از روزهاي نخست انقلاب تاكنون با وجود بيوفاييها و اخراج دهها نفر از برادران و خواهرانمان از ادارات، زندان و تبعيدكردن صدهاتن از آنان و ايجاد تنگنا و فشار براي دعوت و تبليغ ديني، باز هم به سلاح دست نزديم و پناه نبرديم، معلوم است كه نسبت به ديگران نيز در ايران همين باور را داريم
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
در جاي جاي ايران مقررات عبادي، تبليغي، حقوقي شما آزاد است، اما تنها با اسم اسلام نه، و... خلاصه، وقتيكه شما گفتيد: مذهب، گفتيد: من شيعه هستم، من نيز ميگويم: من هم سني هستم و بايد تمام حقوق مذهبي من را بهرسميت بشناسيد و در قانون جاي دهيد. همينطور حقوق ملي كه اين خود به خود در حقوق مذهبي مندرج است. اما اينطوري نشد.
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
عمدهترين علت ترك كردستان و هجرت به كرمانشاه، مسئله مسلحشدن احزاب و گروههاي غير اسلامي در كردستان بود، چون متأسفانه آنها بيشتر و پيشتر ما را نشانه گرفته بودند، با وجود عدم مقابله مسلحانه ما با آنان، باز هم ملاحظه فرموديد كه چگونه برادران و افراد ما را بهناحق و بدون مقاومت به شهادت رساندند و كردند آنچه نبايد ميكردند، لذا كاكاحمد مفتيزاده با شناختي كه از سابقه و افكار تاريخي آنان داشت و با درايت و سعهصدر خاص خود، تصميم گرفت كه كردستان را ترك كند تا خونريزي و برادركشي روي ندهد
▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪
سرانجام جز كاكاحمد همه زندانيان با تلاش و كوشش ياران خارج از زندان و همينطور مسلمانان خارج از كشور، در آبانماه سال 1364 از زندان آزاد شديم. كاكاحمد نيز در تاريخ 13/5/1371 بعد از 10 سال آزاد شدند و بهتاريخ 20/11/1371 بعد از شش ماه و هفت روز آزادي توأم با درد و رنج طاقتفرسا بر اثر بيماري در بيمارستان آسياي تهران دار فاني را وداع گفتند. ـ روانش شاد و راهش مستدام باد ـ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ ▪ |
چشم انداز ایران - دومین ویژه نامه کردستان - پاییز 1384
انتساب پيشمرگان مسلمان
به كاك احمد مفتيزاده را تكذيب ميكنم
گفتوگو با حسن اميني
اشاره: حسن اميني در سال 1325 در روستاي قشلاق افغانان، از توابع شهرستان سقز در استان كردستان متولد شد. پدرشان حاجملا عبيدالله اميني يكي از روحانيون كردستان بود. در رشته علوم ديني بين سالهاي 1339 تا سال 1348 تحصيل كرده است. مدرك تحصيليخود را اضافه بر گواهي افتا و تدريس عادي و مرسوم منطقه كه از دست آخرين استادش بهنام حاج ماموستا ملا عبدالرحمان طاهري ـ رحمتالله ـ گرفته، گواهي رسمياي با همان نام و عنوان نيز با امضاي استادان فقه شافعي در دانشكده معقول و منقول آن زمـان: آقاي حاج سيدمحمد شيخالاسلامي (شيخالاسلام كردستان) و آقاي حاجملا خالد مفتي (مفتي و حاكم شرع كردستان) و آقاي علامه كاك احمد مفتيزاده دريافت نموده است. از سال 49 تا 55 در يكي از روستاهاي شهرستان بوكان از استان آذربايجان غربي بهنام روستاي تبت به وظيفه امامت جمعه و جماعت و تدريس و دعوت ديني اشتغال داشته و در عين حال از طريق كشاورزي و دامداري نيز امرار معاش ميكرده است. در پاييز سال 1355 با دعوت كاك احمد مفتيزاده وظايف و مشاغل يادشده در روستا را رها كرده و به شهر سنندج نقل مكان نموده كه از آن تاريخ تاكنون جز سالهاي هجرت به كرمانشاه: 9ـ58 و سالهاي زندان از مرداد 1361 تا آبان 1364 در اين شهر بهسر ميبرد.
از چه زماني فعاليتهاي سياسي شما آغاز گرديد؟ اين فعاليتها چه مواردي را دربرميگرفت؟ از همان روزهاي اول نوجواني به فعاليت سياسي بهشدت علاقهمند بودم بخصوص در رابطه با مسائل ملي و دستيابي به حقوق ملت تحت ستم كرد، اين مسئله افزون بر فطريبودن آن و ديدن ستم از عيان و عريان، علت آموزشي و خانوادگي هم داشت،زيرا مرحوم پدرم كه خود در زمان مرحوم قاضيمحمد و جمهوري كردستان عضو حزب دموكرات بود. در دوران كودكي و نوجواني فرزندانش حوادث شيرين و تلخ آن زمان را برايمان تعريف ميكرد با تأثر از همين دوران و آموزشها چهار پسرش كه من سومي آنان ميباشم به كوشش و فعاليت سياسي ـ كه آن ايام و اعوان در كردستان فقط ناسيوناليستي كردي بود ـ روي آوردند و به همين علت برادر بزرگترمان ملامحمد اميني سالهاي پر از خفقـان 9ـ1347 را در شكنجهگاهها و بازداشتگاههاي پادگان جلديان و زندان قلعه فلكالافلاك خرمآباد و نيز تبعيدگاه شهر يزد پشت سر گذاشت. من هم بهطور رسمي در سال 1342 عضو حزب دموكرات كردستان ايران شدم كه تا آشنايي با آقاي مفتيزاده اين عضويت ادامه داشت و مسئول آشنايي و پيوستن اينجانب به آن حزب نيز در همان سالها همراه برادرم و عدهاي زياد در زندان و تبعيد بهسر برد و بهطوريكه بعد از آزادي نقل ميكرد: بر سر اقرارگرفتن از او عليه من، شكنجههاي زيادي هم متحمل شده است ـ خداوند مبادت دنيوي و اجر اخروي به ايشان ببخشد.
با مرحوم كاك احمد مفتيزاده و افكار او چگونه و از چه زماني آشنا شديد؟ عرض كردم كه: از اوايل نوجواني به فعاليت سياسي بخصوص تلاش براي رفع ستم ملي از ملت كرد اشتياق داشتم و طبعاًدنبال كساني ميگشتم كه چون خودم فكر كنند،در اين زمينه استاد مجيزم، مرحوم ماموستا طاهري هم تشويقم ميكرد و هم راهنمايي و اتفاقاً او خيلي قبل با مرحوم كاك احمد دوستي و همفكري و همنشيني داشت. لذا هم كاك احمد را به من و هم من او را به او معرفي كرد، از آن به بعد هر از گـاه مسـافـرتي به سنندج نموده و ساعتها از رهنمودها و همنشينيهاي جذابش بهره ميجستم.
فعاليتهاي شما به همراه مرحوم كاك احمد تا سال 1357 شامل چه چيزهايي بود؟ چنانچه عرض شد. من در نيمه دوم سال 1355 به سنندج آمدم، در اواخر همان سال كاك احمد بهجاي عمويش حاجملاخالد از طرف دادگستري استان كردستان بهعنوان حكام شرع كردستان منصوب شد كه بلافاصله من را نيز بهعنوان مسئول دفتر محكمه شرع و دستيار خود برگزيد. در اواخر در سال 1356 بهدنبال تأسيس مدرسه قرآن در شهر مريوان، در سنندج نيز مدرسه قرآن را تأسيس كرد و اينجانب را از روز اول تأسيس بهعنوان يكي از معلمان آنجا تعيين نمود، آن زمان در ايران بخصوص در شهرهاي بزرگ تظاهرات خياباني و اعتراضات علني مردم عليه رژيم شاه به راه افتاده بود و آقاي مفتيزاده رهبري همراهشدن مردم كرد و بعضي مناطق ديگر اهل سنت را با شجاعت و فداكاري و سازشناپذيري، بهعهده گرفت كه در آن برهه همه راهپيماييها در سنندج از مدرسه قرآن ترتيب و راهاندازي ميشد. تنها كسي كه با خط و امضاي خود اعلاميههاي افشاگرانه و شديداللحن در كردستان عليه رژيم شاه و مسئولانش مينوشت مرحوم آقاي مفتيزاده بود، دهها اعلاميه و بيانيه از اين دست هماكنون نيز موجود و در دسترس ميباشد و مـن هـم در تمامي اين صحنهها و جريانات در كنار ايشان بودم،ادارهكردن محكمه شرع، برخي از كلاسها و امور مديريتي و اجرايي مدرسه قرآن، مسافرت، ديگر شهرها و روستاهاي كردنشين استان كردستان و خارج از اسـتـان جهـت آگاهيدادن و همسوكردن و هماهنگساختن مردم آن مناطق،با مدرسه قرآن و با قيام عمومي مردم ايران بهعهده اينجانب بود و همچنين استقبال و پذيرايي از مهمانان آن مناطق بويژه مسئولان آنان.بيشتر سران احزاب و جريانات مناطق كردنشين چه مذهبي و غيرمذهبي كه اكنون در خارج از كشور بهسر ميبرند از اين دسته بودند كه آن دوران با اميد به ايران آباد و آزاد و دور از ستمهاي ملي،مذهبي و طبقاتي در كنار همديگر مينشستيم و كار ميكرديم. در فضاي افتخارآميز 57 و همگام با سرنگوني نظام سابق، تصوير سنندج و شهرهاي استان چگونه بود؟ چه فعاليتي داشتيد؟ در پاسخ سوال پيش حدوداً اين فضا به تصوير كشيده شد. از باب تبيين بيشتر عرض ميكنم: نسل موجود در آن برهه، در سراسر ايران نسل سـتـمكشيده در تمام عمرش بود، ستم حاكميت فردي، خانوادگي و ديكتاتوري و نـيـز ستـم فرهنگ تحميلي ضدديني و ضداخلاقي بهعاريت گرفته از غرب، بويژه ستمهاي وارده بر ملت كرد كه بهقول مرحوم كاكاحمد در ستم مضاعف بهسر ميبرد: ستم ملي، ستم مذهبي و ستم طبقاتي، پس طبيعي است كه همگان در جوش و خروش باشند. در جاي جاي كردستان شور بود، نشاط بود، همهجا صحبت از تغيير رژيم بود، رژيم سلطنتي و ديكتاتوري به رژيم جمهوريهمگاني، رژيم ضدديني به رژيم اسلامي، رژيم تبعيض به رژيم مساوات حقوق، يكي از جذابترين شعارهاي آن زمان كه مردم مسلمان كرد را به خيابانها كشانيد و برايش جان دادند اين بود: "عدالت عمر را، شجاعت علي را زنده كنيم دوباره" اكـنون نيز و در هر زمان ديگر يكي از ستمهاي يادشده بر سر ملتي مسلمان وارد شود قطعاً او را به قيام و عصيان واميدارد.
بهجز همفكران شما، در آن سالها در سنندج چه جريانهاي سياسي فعال بودند؟ هـمچنـانكه پيشتر عرض كردم: كليه راهپيماييها و گردهماييهاي علني و نوشتن بـرافـراشتن پلاكاردها و شعارهاي روشن ضدنظام شاه توسط كاكاحمد و مدرسه قرآن ترتيب داده ميشد، در داخل اين تجمعها و گمشده در آن، جريانهاي چپ فكري و مليگرايي نيز حضور پيدا ميكردند و برخي اوقات از ميان جمعيت از قبل مهيا شده شعارهايي به سبك خودشان ميدادند، گواه صدق بر اين مدعا اقرار صادقانه و منصفانه آقاي عبدالله حسنزاده، دبيركل سابق حزب دموكرات ايران است كه سال گذشته در يك مصاحبه اعلان ميدارد: "با جراCت اعتراف ميكنم كه حزب دموكرات كردستان در سنندج فعال نبوده در آغاز انقلاب، در روزهاي بعد از انقلاب، حزب دموكرات در سنندج حضور چشمگير نداشت." همه ميدانند كه اين حزب بهدليل داعيه و وجهه دفاع از حق ملت كرد، بعد از جريانهاي انقلابي اسلامي به مراتب از همه جريانها و احزاب فكري و سياسي كردستان مقبولتر و از پايگاه مردمي برخوردارتر بوده است و شاهد ديگر بر اين مدعا عدموجود هيچ اعلاميه و بيانيهاي با امضاي فرد شاخص از آن احزاب و جريانات يا با آرم مشخص از احزاب و گروههاي چپ موجود در آن زمان، مرگ شبنامههاي فردي، با نام آنها بسيار ضعيف وكم محتوا، در حاليكه همچنان كه گفته شد: دهها اعلاميه و بيانيه شديد عليه رژيم با خط و امضاي خود مرحوم كاكاحمد بهجا مانده از آن زمان هماكنون موجود و قابل ارائه ميباشد.
گويا در ماه اول پيروزي انقلاب اداره سنندج با مرحوم مفتيزاده بود، گزارشي از آن روزها بفرماييد؟ بله، نهتنها ماه اول بلكه تا اوايل آبانماه 58 كه مرحوم كاكاحمد با جمعي از يارانش از سنندج به كرمانشاه هجرت كردند اداره شهر سنندج در دست شاگردان و پيروان او بود، جز امور پادگان و نيروهاي مسلح رسمي كه از همان روزهاي اول انقلاب، بدون مشورت با كـاكاحمـد و بدون اطلاع وي! يا هيچ شخصيت سياسي و مذهبي منطقه، اين امور از طرف حكومت رسمي به يك فرد روحاني شيعي سپرده شده بود! كه اين خود يكي از عوامل ضعف يا سلب اعتماد آقاي مفتيزاده و ديگر دلسوزان متعهد كرد و اهل سنت منطقه شد و بهجز دادگاه انقلاب و اعدامهاي آن توسط آيتالله خلخالي كه خوشبختانه خود او در چند سال پيش در يك مصاحبه و نيز در خاطراتش با ابراز گلايه و بدگويي از آقاي مفتي زاده: كه مخالف اعدامهايش بوده است و نگذاشته است راحت كار كند! اين قضيه را بيان ميدارد. ديگر موارد مربوط به امور شهر سنندج و بعضاً روستاها و شهرهاي ديگر استان تـوسط ستادي در استانداري كه ازسوي كاكاحمد ترتيب داده شده بود در حد ظرفيت آن شرايط و اوضاع، اداره و رتقوفتق ميشد. اين را هم عرض كنم نه خود آقاي مفتيزاده و نه حتي امثال من فرصت چنداني براي حضور پيداكردن در آن ستاد را نداشتيم،بلكه توسط عدهاي ديگر از ياران و مردم سنندج اداره ميشد.
چرا درگيريهاي سياسي سنندج در اواخر سال 57 شكل گرفت؟ (پادگان و ماجراي نيروهاي صفدري و...) اين حادثه و حوادث ديگر بعد از آن، عوامل متعدد داشتند، همچنانكه گفته شد: يكي از عوامل مهم همان سپردن پادگان و ديگر نيروهاي مسلح رسمي و قديمي به آقـاي صفـدري يك روحاني غيركرد و غيرسني بود كه اين يك نوع اعلام بياعتمادي به اهل سنت و مردم كرد تلقي ميشد. اين كار و اعدامهاي آقاي خلخالي وسيله خوبي بود براي تبليغات دشمنان و مخالفان انقلاب و حاكميت اسلام كه به اهل سنت متعهد و دلسوزان كرد بگويند: "سالي كه نكوست از بهارش پيداست. " جهادورزها و جهادگرانتان را ناديده ميگيرند و اشخاص حقي مانند مفتيزاده را با آن همه مبارزه و تلاش كه براي پيروزي انقلاب دارند، حذف ميكنند، در مسائل مهم و كليدي حتي در كردستان،به وي وقعي ننهاده و به نظراتش توجه نميكنند. از اين سوي نيز اين اقدامها باعث دلسردي و تجديدنظر كساني شد كه به اميد رفع ستمهاي ملي و مذهبي جان بركف و بيمحابا با دلي پاك و بيشائبه، به شعارهاي اسلامي سردمداران انقلاب در مركزيت،دل بسته بودند و با باور به ما صدق آياتي از قرآن همچون: "يا ايهاالناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباًو قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم.( "حجرات:13) و حديث نبوي: "لافضل لعربي علي عجمي و لا لعجمي علي عربي الا بالتقوي" شبانهروز تلاش ميكردند و با هموطنان غيرسني و غيركردشان ياري و همدلي مينمودند. عامل ديگر،بيم نيروهاي غيرديني از استقرار حاكميت دين بود، كه از هر وسيلهاي براي بدنام كردن دين و ناراضيكردن مردم از آن استفاده ميكردند، در كردستان بيشتر از دشمنان، توسط دوستان، اين زمينه فراهم شد! عامل ديگر نيز سرازيرشدن نيروهاي ضدانقلاب و ضدديني بخصوص عوامل ساواك از اطراف و اكناف ايران به كردستان مظلوم بود، با شعار و داعيه گرفتن حق ملي كردها براي آنان! فراوان بودند كسانيكه لباس كاملكردي به تن داشتند، اما نميتوانستند يك جمله روان با زبان كردي صحبت كنند با اين وجود به مفاد "الغريق يتثبت بكل حشيش" كرد غرق شده در گرداب ستم قرون، به هر خس و خاشاكي متشبث شده و چنگ زدهاند.
بهدنبال درگيريهاي سنندج مرحوم طالقاني و چندتن از اعضاي شوراي انقلاب به سنندج آمدند، از اين روزها چه خاطراتي داريد. بله، درست است در اين سفر كساني چون آقايان هاشمي رفسنجاني، بنيصدر، مرحوم بهشتي، صدر حاجسيدجوادي، يحيي صادق وزيري و صارمالدين صادق وزيـري، مـرحـوم طـالقـاني را همراهي ميكردند. من خودم در بعضي نشستهاي اين جمع حضور داشتم، از اين سوي اضافه بر مرحوم كاكاحمد تعداد زيادي ازسران و مسئولان جريانهاي مذهبي و غيرمذهبي كردستان نيز حضور داشتند. عمدهترين هدف از آمدن اين هيئت از مسئولان رده بالاي انقلاب، دلجويي از مردم كردستان در آن برهه حساس و اميدوارنمودن آنان به آينده بهتر با توجه به شعارهاي دوران انقلاب بود و در اين هيئت از شخصيت مقبول همگان مرحوم طالقاني بسيار مايه گذاشته شد، اما با وجود جنگ و كشتار قبلي و تحقق نيافتن وعدهها بعد از بازگشت هيئت،نتيجهاي از آن گرفته نشد. بهطوريكه تنها آمدن و رفتن آنان و تا حدودي شلوغي از اين رفتوآمد در خاطرههاي ما و نيز تاريخ برجاي مانده است.
با انتخاب آقاي ابراهيم يونسي بهعنوان استاندار كردستان، با توجه به سوابق ايشان واكنش مرحوم مفتيزاده چه بود؟ بهعنوان يك حقيقت خوب است همگان بدانند كه آقاي مفتيزاده با توجه به علاقههاي شديد ديني و رنج و دردهايي كه خود و همشهريانش، بلكه هموطنانش از رژيم شاهنشاهي ايران ديده بود، خارج از حد تصور به انقلاب باعنوان اسلامي دل بسته بود. تا جاييكه حاضر بود جز از اسلام و ملت كرد از همهچيز به خاطر آن بگذرد،لذا بههيچوجه نميخواست طوري عمل كند كه به انقلاب و حيثيت آن كمترين زياني برسد. بنابراين در مورد استانداري آقاي ابراهيم يونسي كه صرفنظر از موضعش در آن برهه و انطباقدادن خويش با وضع موجود! در گذشته نهچندان دور به گرايش چپي و غيرديني معروف بود و هيچ نوشتار و گفتاري هم از وي در رد اعتقادات پيشين يا حتي اصلاح آن ارائه نشده بود، آن هم با عنوان اولين استاندار جمهورياسلامي در كردستان، همه را ـ ازجمله آقاي مفتيزاده و ميتوان قاطعانه گفت: خودِ آقاي يونسي را نيز ـ غافلگير كرد.
مواضع شما در برابر مسلحشدن روزافزون گروههاي سياسي، خودتان، كمونيستها چه بود؟ گويا مهتديها با مرحوم مفتيزاده نسبتي داشتند و البته اختلافاتي، نمود اين روابط در سنندج چگونه بود؟ در مورد مسلحشدن خودمان درمقابل حكومت و گروههاي غيرديني و ضدديني در كردستان، ما عملاً به اين پرسش پاسخ دادهايم، يعني باور نداشتيم، به همين خاطر اسلحه برنداشتيم. با وجود اذيت و آزارهاي فراوان از جانب آن گروهها و شهيدشدن تعداد بسياري از برادران ارزشمندمان بهدست آنان باز هم درمقابل دست به اسلحه نبرديم و مقابله به مثل نكرديم و همينطور نسبت به حكومت، از روزهاي نخست انقلاب تاكنون با وجود بيوفاييها و اخراج دهها نفر از برادران و خواهرانمان از ادارات، زندان و تبعيدكردن صدهاتن از آنان و ايجاد تنگنا و فشار براي دعوت و تبليغ ديني، باز هم به سلاح دست نزديم و پناه نبرديم، معلوم است كه نسبت به ديگران نيز در ايران همين باور را داريم. در مورد خويشاوندان آقايان مهتدي با مرحوم كاكاحمد بله همسركاكاحمد خواهر مهتديها بود، رابطه خانوادگي كاكاحمد با آنان گرم و صميمانه بود،هرچند در عقيده با هم اختلاف شديد داشتند، چون اين روش، حكم اسلام است،كسي فهم اسلامي داشته باشد هر دوي ايـن روابط را همزمان رعايت خواهد كرد.
آيـا تشكيـل "پيشمـرگـان مسلمان" از سوي هواداران شما صورت گرفت،واكنش شما چه بود؟ خير، ما با اين كار موافق نبوديم، بعد از تشكيل آن، اعلاميهداديم و ضمن اظهار مخالفت با آن، انتساب آن را با مرحوم كاكاحمد و مكتب قرآن رد و تكذيب نموديم، چون بهطوريكه پيشتر عرض كردم: ما با مقابله مسلحانه باور نداشتيم، كاكاحمد خودش نيز در يك مصاحبه خصوصي آن را رد كرده است كه روي نوار كاست ضبط شده و هماكنون موجود ميباشد. اين كار را انكار نميكنم كه تعداد زيادي از آنان قبل از تشكيل اين سازمان با ما همكاري داشتند اما بعد از پيوستن به آن و روبهروشدن با مخالفت ما، ديگر بريدند و رفتند.
روابط شما با دولت موقت (عليرغم استانداري يونسي، بعد شكيبا و بعد مهندس شاهويسي) چگونه بود؟ در ضمن بحثهاي پيشين حدوداًدر اين باره نيز بحث شد، توضيح بيشتر اينكه با توجه به علاقهو اميدواري بيش از حد مرحوم كـاكاحمـد بـه انقلاب، با پيامدهاي آن مـيسـاختيم، وانگهي درحقيقت مرحوم مهندس بازرگان شخصيتي والا، كمتعصب و علاقهمند به خدمت به همه مردم ايران بود،اما او رسماًرئيس دولت و قوهمجريه بود،درواقع از موقعيت و شخصيت معروف و خوشنام سالهاي طولاني او قبل از انقلاب، براي ســاكـتكـردن و راضـيكـردن احـزاب و شخصيتها و گروههاي سياسي و مذهبي مايه گذاشته شد و اگر نه كساني ديگر سياستگذاري و رتق و فتق امور مملكت ميكردند،ما هم زود به اين حقيقت پي نبرديم زيرا ما نيز داشتيم قرباني اين سياست ميشديم، ميخواستند از شخصيت ديني، انقلابي كاكاحمد و از موقعيت ممتاز مكتب قرآن همين استفاده را بكنند. لذا دولت مرحوم بازرگان را زياد مسئول و مقصر نميدانستيم. او خود از ما بيشتر معترض و تحت فشار بود و بنا به صداقت و صراحت لهجهاي كه داشت بارها صريحاًاين را اعلام ميداشت و از تريبونهاي عمومي فرياد ميكشيد كه ما مدام درست ميكنيم و آقايان خرابش ميكنند. | درخصوص آقايان استانداران نيز چگونگي رابطه با آقاي يونسي قبلاًبيان شد. با آقايان شكيبا و شاهويسي نيز ارتباط عادي بود و در بيشتر دوران مسئوليت آنان ما كردستان را ترك كرده و در كرمانشاه بهسر ميبرديم.
نخستين انتقادات مرحوم مفتيزاده از حاكميت در سال 58 شكل گرفت، اين انتقادات شامل چه مواردي بود؟ علاوه بر بيتوجهي عملي از قبيل سـپـردن پـادگـان بـه آقاي صفدري، اعدامهاي بدون اطلاع و بدون محاكمه قانوني ـ چون حضور قانوني تصويب نشده بود ـ و شرعي از طرف آقاي خلخالي ازقبيل استانداري آقاي يونسي، مهمترين انتقاد و مورد ناخشنودي و اعتراض آقاي مفتيزاده، بندهايي از قانوناساسي بود كه نـتيجـه آن صحـهگذاشتن بر درستي فـــرقــهفــرقــهبــودن ديــن اسـلام و رسميتبخشيدن و حقانيت قائلشدن براي آن و درنهايت ناديدهگرفتن همه حقوقي كه دين اسلام بهطور مساوي و بدون تبعيض براي يكايك افراد امتش قائل است، ناخشنودي نسبت به تبعيض در مورد اهل سنت ايران و ناديده انگاشتن حقوق ملـي اقـوام مختلـف ايـراني. كاكاحمد ميگفت: شما كه مردم را با شعارهاي ديني و وعده برپايي جمهورياسلامي به صحنه كشيديد و هر وقت من با شما همراهان در انقلاب صحبت ميكردم و حقوق اهل سنت و مردم كرد را يادآور ميشدم شما در پاسخ گفتيد: ما ميخواهيم اسلام را پياده كنيم. قرآن و سنت رسولالله(ص) را در ايران حاكم كنيم، هرچه اينها گفته باشند طبعاً ما همين را عمل خواهيم كرد. من و ما با اين اميد با شما همراه شديم كه همه، ما شويم نه من و تو، من اميدوار بودم كه با اين همه ايثار و فداكاري كه مردم مسلمان ايران از خود نشان دادند، حكومت ايران با به اهتزازدرآوردن پرچم دين،نه مذهب، پرچم لااله الاالله، نه تصاوير و عناوين و القاب اشخاص، به جايگاه و مركز ثقل دانشمندان و اسلامشناسان سراسر جهان تبديل شود. بهطوريكه به نمادي روشن و تابناك و اسوه حقيقي اسلام (كتاب و سنت) بدل شويم بهطوريكه مسلمانان اقصي نقاط دنيا به گاه برپايي حكومت ديني و تدوين قانوناساسي، صحهگذاشتن بر تفرق مسلمين و رسميتبخشيدن به آن را امر ناپسند شمارند. ولي افسوس كه چنين نشد، به نظر من در قانوناساسي ايران اسلام كمرنگ شده و شيعه پررنگ شد و عملاً چنين تقرير شد كه: مسلمان بودن موجب كسب حقوق مساوي و مزاياي معنوي نميشود، بلكه مذهبيبودن شما را ممتاز ميكند! بالا ميبرد،رئيس جمهورت ميكند،رئيس قوه قضاييهات ميكند،رئيسارتش. در جاي جاي ايران مقررات عبادي،تبليغي، حقوقي شما آزاد است، اما تنها با اسم اسلام نه، و... خلاصه، وقتيكه شما گفتيد: مذهب، گفتيد: من شيعه هستم، من نيز ميگويم: من هم سني هستم و بايد تمام حقوق مذهبي من را بهرسميت بشناسيد و در قانون جاي دهيد. همينطور حقوق ملي كه اين خود به خود در حقوق مذهبي مندرج است. اما اينطور نشد...
بسياري از نزديكان شما توسط گروههاي چپ و ماركسيست ترور شدند. آيا آمار اين ترور را (كه افرادي همچون برادران نمكي و شبلي را در بر گرفت) داريد؟ چنددرصد اين ترورها توسط دموكرات، كومله و چنددرصد توسط ديگران صورت گرفته است. همينطوريكه فرموديد، تعداد بسياري از جوانان فعال و ارزشمند طـرفدار آقاي مفتيزاده و اعضاي مكتب قرآن،بهدست احزاب مخالف،شهيد شدند. همين برادران نمكي (سهنفر)، برادران شبلي(سه نفر)، آقايان شهاب آروند، صديق بهاران، محيالدين آذر پيرا و صالح رشيدي در مريوان و بسياري ديگر. اما در حال حاضر آمار و تعداد آنها و نيز گروههايي كه ايشان را به شهادت رساندهاند به خاطر ندارم.
آيا با اين ترورها و مسلحشدن احزاب،فعاليت شما با مشكلاتي روبهرو شد؟ بله، عمدهترين علت ترك كردستان و هجرت به كرمانشاه، مسئله مسلحشدن احزاب و گروههاي غير اسلامي در كردستان بود،چون متأسفانه آنها بيشتر و پيشتر ما را نشانه گرفته بودند، با وجود عدم مقابله مسلحانه ما با آنان، باز هم ملاحظه فرموديد كه چگونه برادران و افراد ما را بهناحق و بدون مقاومت به شهادت رساندند و كردند آنچه نبايد ميكردند، لذا كاكاحمد مفتيزاده با شناختي كه از سابقه و افكار تاريخي آنان داشت و با درايت و سعهصدر خاص خود، تصميم گرفت كه كردستان را ترك كند تا خونريزي و برادركشي روي ندهد. در آخرين خطبه جمعه پيش از ترك كردستان كه خودش خطيب بود، دقيقاً به همين مطلب و علت اشاره كرده بود: بهخاطر اينكه در ميان مردم كرد و بهنام اسلام و غيراسلام برادركشي پيش نيايد و در حاليكه گروهها و اشخاص كرد غيرمسلمان و طرف ما مسلمانان، هنوز حجت برايشان كامل نشده است، ما ناچار شويم با آنان بجنگيم. اينك من كردستان را ترك ميكنم و هركس هم مسير من است اين كار را بكند، چون هرچند ما نخواهيم آنان را بكشيم آنان ما را خواهند كشت. كه همينطور هم شد برادران شبلي و نمكي و تعداد افراد ديگر بعد از آن تاريخ به شهادت رسيدند ـ روحشان شاد و شهادت گوارايشان باد ـ من خودم زمان هجرت در مسافرت حج بيتالله الحرام بودم كه به محض فرود از هواپيما در فرودگاه تهران، شهيد فريد تعريف كه ازجانب مرحوم كاكاحمد و دوستان مكتب قرآن به استقبال آمده بودند مختصراًهجرت كاكاحمد و بسياري از ياران به كرمانشاه را برايم تعريف كرد و گفت: اكنون بيشتر آنان در كرمانشاه هستند و عده زيادي هم بخصوص از برادران مسلمان مريوان بهعنوان اعـتـراض بـه حكـومت در محل مجلس شورايملي تحصن كردهاند. ما هم با يكي از همراهان حج، نخست رفتيم به مجلس پيش بـرادران متحصـن، سپس در كرمانشاه به كاكاحمد و ديگر ياران پيوستيم.
شما در زمان مهندس شاهاويسي استاندار كردستان، سمت مشاور مذهبي ايشان را داشتيد خاطرات خود را در اين دوره بيان كنيد. در مورد حضور كوتاهمدت خودم در استانداري كردستان بايد عرض كنم كه من در سال 1358 مشاور ديني استاندار بودم. آن هم در زمان آقاي محمدعلي مهرآسا، نه دوره آقايان شاهاويسي و شكيبا كه در بخش مصاحبه سال 1382 آقاي مهندس هاشم صباغيان نيز به اشتباه زمان استانداري آقاي شكيبا نوشته شده است و آن هم بهعنوان مشاور فرهنگي.
ماجراي مهاجرت مرحوم مفتيزاده را توضيح دهيد؟ پيشتر بخش عمده اين ماجرا و علت اصلي آن را عرض كردم، خلاصه اينكه بيشتر به علتي كه گفته شد،مرحوم كاكاحمد مفتيزاده همراه جمعي از ياران و شاگردانش در آبانماه سال 1358 حدود 9 ماه بعد از پيروزي انقلاب از سنندج به مقصد كرمانشاه هجرت كردند. هجرتي بيبازگشت و به درازاي باقيمانده و حيات او. حدود دو ماه در خانه اقوام و فاميل بهسر بردند و بعد از آن يك باب خانه بسيار قديمي در نزديكي ميدان شهرداري سابق اجاره شد كه ايشان و خانواده و بنده و سه خانواده ديگر از همراهان در آن سكونت گزيديم. ديگر مهاجران نيز كه غالباًمجرد بودند در يك ساختمان ديگر جاي داده شدند. تا سال 1361 در كرمانشاه و همان خانه ساكن بودند. بعضي اوقات هم از اقوام و طرفدارانش در شهرهاي همدان، تهران و اصفهان ديدار ميكرد،شخصيتهاي ديني، علمي و سياسي زيادي از داخل و خارج در همان خانه با وي ديدار ميكردند. قابل ذكر است كه افراد و خانوادههايي هم به شهرهاي همدان،تهران، اصفهان و جاهاي ديگر هجرت كرده بودند.
دستگيري ايشان و دوستان ايشان و خودتان را توضيح دهيد. در 12 و 13 فروردين سال 1360 با دعوت مرحوم كاكاحمد مفتيزاده و مرحوم مولوي عبدالعزيز از سيستان و بلوچستان،جمعي از علما و فرهنگيان و ديـگر صاحبنظران اهل سنت از مناطق مختلف ايران، در تهران گردهم آمدند. در خانه مولوي نظر محمد يـكـي از نمايندگان بلوچستان در مجلس شوراي اسلامي، بعد از يك شبانهروز بحث و تبادل نظر سرانجام يـازدهنفـر از علمـاي ديني مناطق مـختلـف بهعنوان اعضاي شوراي مركزي سنت (شمس) انتخاب شدند تا پيگير مسائل و حقوق و قضاياي اهل سنت ايران شوند، سال بعد در 14 و 15 مرداد 1361 در كرمانشاه، در خانه محل سكونت كاكاحمد، بهعنوان سـالگرد تأسيس آن شورا، جمعي مشابه با جمع سال قبل گرد هم آمدند، اضافه بر خود كاكاحمد كه حدود ششساعت صحبت كرد، نمايندگان جمع نيز متناوباً سخنراني نمودند كه مـحتـواي همـه بحـثهـا انتقاد از حكومت به لحاظ كمتوجهي به اهل سنت و درخواست رسيدگي جدي به مطالبات مشروع و قانوني آنان بود. من شخصاًدر هر دو جمع مجري برنامه بودم، اما متأسفانه مسئولان وقت بهجاي گوشفرادادن به اين خواستهها و قدم برداشتن براي برآوردهكردن آنها به سياست تهديد و خشونت روي آوردند،در همان روز آخر جلسه، دونفر از برادران مكتب را كه در مسجد جامع اهل سنت كرمانشاه قطعنامهآن جمع را پخش ميكردند دستگير نمودند، در شب هجدهم همان ماه يعني سه روز بعد،در نيمههاي شب، حدود دهنفر از طرفداران مكتب قرآن را در شهر كامياران بازداشت كردند. در ساعت يك بامداد شب 26 يعني يك هفته بعد، بيشتر از 30 نفر را در شهر سنندج بازداشت كردند كه خود من يكي از آنها بودم، سرانجام در 8 شهريور همان سال به فاصله دو هفته از دستگيري ما، مرحوم كاكاحمد را نيز همراه يكي از يارانش بهنام آقاي امين اكبري در تهران، خانه مرحوم بابا مردوخ روحاني، شوهر خواهر كاكاحمد، دستگير و روانه زندان كردند،بعد از اينها، عدهاي از برادران و خواهرانمان در همه شهرهاي سنينشين استان بخصوص در سنندج از پاي ننشستند و دمي نياسودند و به فعاليتهاي مشروع و قانوني جهت آزادي برادران در بدنشان بخصوص كاكاحمد تلاش كردند و در داخل و خارج كشور، مسلمانان و آزاديخواهان بانفوذ را از پيامدهاي سوءاين اقدام براي وحدت امت اسلامي آگاه ساختند، با اين وجود در اواخر بهار سال بعد (1362) بيش از 100 نفر ديگر از برادران و خواهران مكتب قرآن را در سنندج و تعداد ديگر را در شهرهاي مريوان، سقز، ديواندره و بوكان بازداشت و روانه زندان نمودند. بهطوريكه شمار آنان از مرز 200 نفر گـذشـت. درنهـايـت بعد از ماهها بـلاتكليفـي تلاش بـازجويان براي واداشـتـن افراد بهدست كشيدن از پيروي آقاي مفتيزاده و مكتب قرآن به شكست انجاميد. سرانجام جمعي را محاكمه كردند و از دوسال تا 15 سال زندان براي يكايك بازداشتشدگان حكم دادند. جالب اينكه من و 18 نفر ديگر را در يك شب بهمدت حدود دوساعت وقت ـ براي همه! ـ محاكمه كردند! پايينترين حكم در آن شب 8 سال،بالاترين كه مربوط به اينجانب بود 15 سال بود. خود كاكاحمد بعد از حدود دوسال بلاتكليفي و بازداشت موقت؟! در تهران محاكمه و به 5 سال زندان محكوم شد. اما 5 سال بعد از آن نيز بلاتكليف و بدون حكم در زندان بهسر برد؟! سرانجام جز كاكاحمد همه زندانيان با تلاش و كوشش ياران خارج از زندان و همينطور مسلمانان خارج از كشور، در آبانماه سال 1364 از زندان آزاد شديم. كاكاحمد نيز در تاريخ 13/5/1371 بعد از 10 سال آزاد شدند و بهتاريخ 20/11/1371 بعد از شش ماه و هفت روز آزادي تواCم با درد و رنج طاقتفرسا بر اثر بيماري در بيمارستان آسياي تهران دار فاني را وداع گفتند. ـ روانش شاد و راهش مستدام باد ـ
امروز به چه فعاليتي اشتغال داريد؟
چنانچه قبلاًعرض كردم، از سال 1359 با
حكم مرحوم كاكاحمد مفتيزاده مفتي وقت كردستان، بهعنوان حاكم شرع كردستان
به كار مشغول بوده و هستم كه جز ايام تعطيل همهروزه تا ظهر در اين زمينه
كار ميكنم. يكي ديگر از فعاليتهايم،تدريس است. تدريس تفسير قرآن، حديث
نبوي، علوم عربي و معارف ديگر ديني. سرانجام بهعنوان يكي از اعضاي شوراي
رهبري مكتب قرآن كردستان نيز به رتق و فتق امور اين حركت مشغول ميباشم.
|
|||||
| فهرست دومین ویژه نامه | صفحه اول | بایگانی سال 84 | اولین ویژه نامه کردستان | |