هيئت ويژة حل مسائل كردستان

گفت‌وگو با آقاي مهندس هاشم صباغيان

اشاره: آقاي مهندس هاشم صباغيان, متولد 1316, فارغ‌التحصيل رشتة مهندسي راه و ساختمان در مقطع كارشناسي ارشد (1340) از دانشگاه تهران است. وي از اعضاي فعال انجمن‌اسلامي دانشجويان در دوران دانشجويي بوده و چهار بار در دوران طاغوت به زندان رفته كه اولين آن در سال 1339 و آخرين‌بار سال 1357 بوده است. ايشان عضو انجمن‌اسلامي مهندسين ايران و عضو شوراي مركزي و دفتر سياسي نهضت‌آزادي ايران بوده است. همچنين در سال‌هاي 1367 و 1369 و 1376 نيز زنداني شد. وي كارمند بازنشستة سازمان ملي زمين و مسكن و عضو هيئت پنج‌نفري مربوط به اعتصابات نفت جنوب همراه آقايان مهندس بازرگان, مهندس كتيرايي, مهندس حسيني و حجت‌الاسلام هاشمي رفسنجاني بوده و همچنين مسئوليت‌هاي مهمي مانند سمت معاونت نخست‌وزير دولت موقت, وزيركشور دولت موقت و نمايندگي مردم تهران در اولين دورة مجلس شوراي اسلامي را برعهده داشته است.

tبسم الله الرحمن الرحيم. از تلاش شما بسيار ممنونيم. برادر عزيزم آقاي لطف‌الله ميثمي هميشه مبتكر چنين آثاري بوده‌اند و اين آثارند كه هميشه باقي مي‌مانند, چيزي كه در اين راستا مهم است اين است كه هميشه بعضي از واقعيت‌هايي كه اتفاق مي‌افتد بايد بازگو شود, اما هنوز هم فضاي امن براي بازگويي اين واقعيت‌ها وجود ندارد. اولين‌بار در سال 1367كه بازداشت شدم سؤالاتي دربارة كردستان كردند كه گفتم حاضر به پاسخگويي نيستم. آنان هم ديگر نسبت به اين مسئله پي‌گير نمي‌شدند و يا اين‌كه حتي در سال 69 كه ما در زندان زير فشار بوديم, به خاطر مسائل ديگر, از اين مسائل به آساني رد مي‌شدند. من معتقدم مسائل كردستان اصولاً داراي ابعاد بسيار وسيع و عميقي است و يك كار كارشناسانه از جهات مختلف لازم دارد, چه از نظر جامعه‌شناختي و چه از نظر مسائل سياسي. اگر يك كرد چنين مأموريتي را داشت و در آن هيئت(1) بود, به نظر من خيلي مسائل را دقيق‌تر و جامع‌تر مي‌توانست ببيند. اما من اولين باري بود كه با اين ديدگاه به كردستان رفته بودم.

  در كل اگر بخواهيم دربارة مسائل كردستان و هيئت حسن‌نيت در آن دوران صحبت كنيم, بايد از چند جهت آن را بررسي كنيم. نخست اين‌كه تركيب و هدفش چه بود؟ و چقدر توانست مفيد و مؤثر واقع شود؟ و ديگر اين‌كه من به‌عنوان يك مسئول كه به اين مناطق رفتم, برداشتم از مسائل و مشكلات منطقة كردستان چه بوده است؟ مسئلة ديگر اين است كه ما به‌عنوان يك آدم سياسي وقتي به چالش‌ها در كردستان نگاه مي‌كنيم, بايد ببينيم اين چالش‌ها تا چه اندازه اصالت داشته؟ و چه‌قدر دست‌پروردة استعمار بوده؟ به عبارت ديگر چالش‌هاي حركت كردستان را به‌عنوان آدمي كه مدتي آنجا رفت‌وآمد داشته و برخورد داشته, چگونه تقسيم‌بندي و اظهارنظر ‌‌كنيم؟ سؤال ديگر اين است كه اصولاً مسئلة كردستان يكي از معضلات و مسائل ما بوده يا نه؟ چه در رژيم گذشته, چه در زمان انقلاب؟ در اوايل انقلاب مشكلات فراواني داشتيم. آيا كردستان هم يكي از مسائل اساسي آن زمان بوده يا نه؟ اين‌كه مي‌گويم مشكل اساسي, به هر حال بعد از پيروزي انقلاب, به جهات مختلف سعي شد كه انقلاب را با شكست مواجه كنند؛ از ديدگاه‌هاي مختلف, از مناطق جغرافيايي مختلف و... . آيا حركت كردستان هم يك حركت ناسيوناليستي كرد بود؟ يا اين‌كه نه, حركتي بود كه مي‌خواست از حركت ناسيوناليستي كرد در جهت شكست انقلاب استفاده كند؟ طبيعتاً اگر بخواهم اين مسائل را بازگو كنم, از حد و حوصلة اين مطلب و مصاحبه خارج است.

? جنابعالي به‌عنوان يكي از فعالان سياسي در دهه‌هاي اخير كشور, خصوصاً در عرصة مبارزة آزاديخواهانة توأم با دينداري از شاخص‌ترين‌ها هستيد, آيا اصولاً جريان‌هايي كه شما به آنها وابسته بوديد, قبل از پيروزي انقلاب,‌ به‌طور مشخص دغدغه‌اي نسبت به مسائل مناطق كردنشين داشته‌ايد يا خير؟ با نخبه‌هاي كرد ارتباط داشته‌ايد؟ آيا جريان شما سعي كرد با كردستان و يا با ديندارهاي آن سامان هم ارتباط برقرار كند؟

 t نخير. نهضت‌آزادي ايران هيچ برنامه يا تحليلي نسبت به منطقة كردنشين نداشت, تا آنجا كه به‌خاطر دارم, تشكيلاتي هم در مناطق كردنشين نداشت. يك‌سري علاقه‌منداني خصوصاً‌ بيشتر در كرمانشاه, در كردستان و مهاباد و... داشت. مثلاً در كرمانشاه مرحوم آيت‌‌الله جليلي كه دستگاه خيلي برايش مشكلات ايجاد كرد و منزوي‌اش كردند, با مرحوم بازرگان و ديگران, به‌عنوان يك مسلمان مبارز رابطه داشت. آقاي مفتي‌زاده هم كه خودش را در آنجا سمبل طرفداران دكترشريعتي و مروج افكار ايشان مي‌دانست, مي‌شنيديم كه در بعضي جلسات نهضت كه آن‌موقع تشكيل مي‌شد, شركت داشته است. مفتي‌زاده بعد از انقلاب مي‌گفت من شريعتي منطقة كردستان هستم, واقعاً هم جوان‌هايي كه دور خودش جمع كرده بود علاقه‌مندان به تفكر دكترشريعتي بودند و يك سازمان‌هاي كوچكي هم به اين عنوان سازماندهي كرده بود. بنابراين نهضت‌آزادي به‌طور خاص قبل از انقلاب تحليل و ديدگاه خاصي از مناطق كردنشين نداشت.  در سه‌دوره‌اي هم كه قبل از انقلاب در زندان بودم يادم نمي‌آيد كه با كسي از مناطق كردنشين هم‌بند شده باشم. در زندان قصر هم, غني بلوريان با ما نبود. ما در بند چهار بوديم و او در بند سه بود.

? بعد از انقلاب چه‌طور شد كه شما با مسائل كردستان درگير شديد؟ قبل از وزارت كشور هم آيا اين ارتباط برقرار شد؟ و اگر ارتباط برقرار شد چه موقع بود؟ به پيشنهاد چه كسي و چه نتايجي داشت؟ به هر حال بعد از انقلاب چه‌طور درگير قضيه شديد؟

tدرگيرشدن با مسئلة كردستان به‌دليل مسئوليت بود, وقتي من وزير كشور شدم به‌دليل مسئوليتم از تيرماه 58 به‌طور مستقيم درگير مسئلة كردستان شدم و قبل از آن هم چون معاون نخست‌وزير بودم, به‌طور غيرمستقيم با مسائل كردستان درگير بودم.

مشخصاً چه رويدادي سبب درگيري شما با مسائل كردستان شد؟

بايد كمي به عقب برگرديم. به‌طور خلاصه بعد از پيروزي انقلاب در كردستان اغتشاش‌هايي شد و مشكلاتي به‌وجود آمد. طرح‌هايي را كردها مطرح مي‌كردند, ما مي‌گفتيم خودگرداني, آنها مي‌گفتند خودمختاري. اغتشاشات بالا گرفت. مرحوم دكترچمران به كردستان رفت. هنوز سپاه تشكيل نشده بود و دولت مركزي احساس كرد كه اغتشاش كردستان براي انقلاب ايجاد خطر مي‌كند. بعد از پيروزي انقلاب, حركت‌ها در كردستان‌ خيلي تند بود, هنوز دولت موقت انسجام پيدا نكرده و ارگان‌هايش استوار نشده و انتصابات هنوز درست انجام نشده بود.

احزاب غيركرد مانند چريك‌هاي فدايي‌ خلق و كمونيست‌‌ها هم آنجا بودند؟

 بله, بودند. كومله‌ هم كه از خود كردها بود آنجا بود. حزب دموكرات و كساني كه از زندان آزاد شده بودند (مثل غني بلوريان) به آن منطقه رفتند. ملازهي و... هم آنجا بودند. وقتي اغتشاش بالا گرفت, در رأس مسائلي كه در دولت موقت مطرح مي‌شد بحث كردستان بود. ما در مناطق ديگر كشور مثل سيستان,‌ بلوچستان, خوزستان هم اين خطرات را داشتيم. اما در هيچ‌كدام از اين جاها مثل كردستان احساس خطر نمي‌كرديم. چون در جاهاي ديگر دولت مركزي قدرت داشت. اما در منطقه كردستان دولت مركزي قدرت نداشت. حتي يك استاندار قوي هم نداشت. در خوزستان تيمسار مدني استاندار بود و چندان ترسي از حركت‌هاي تجزيه‌طلبانه هم نداشت. در سيستان و بلوچستان هم همين‌طور. اما در كردستان اين‌طور نبود. اولين كسي كه به كردستان رفت دكتر چمران بود. حدوداً در اسفند و فروردين به كردستان رفت و مطالعه كرد و تشخيص داد بايد برخورد چريكي شود. چون حركت كردها هم چريكي بود و تنها كسي كه در آن‌موقع دوره چريكي ديده بود دكتر چمران بود. دكتر چمران خيلي تيز و باهوش بود. هنوز جنگ‌هاي كردستان شروع نشده بود. اما واقعاً حدس زده بود كه آنها جنگ‌هاي چريكي خواهند كرد. نمي‌دانم با چه تشخيصي اين نتيجه را گرفته بود. در فروردين ماه 58 كه در كردستان كار بالا گرفت, مرحوم طالقاني و آ‌قاي صدر حاج‌سيدجوادي و مرحوم دكتر بهشتي و... به آنجا رفتند. اگر شما اين شخصيت‌هايي كه مأموريت پيدا كرده و به آنجا رفتند را به ياد بياوريد, اهميت مسئلة كردستان برايتان مشخص مي‌شود. يعني چهار, پنج نفر از شاخص‌ترين افراد با نظر امام‌خميني به آنجا رفتند منتها نظر آقاي طالقاني بر آن جمع غالب بود. حتي بني‌صدر هم رفت.

  با هيئت حسن نيت مي‌رفتند؟

نه, هنوز هيئت حسن نيت مطرح نبود. با نيت خوبي ‌رفتند كه مردم كرد را به اهداف انقلاب جذب كنند. مرحوم طالقاني مسئلة شوراها را آنجا مطرح كرد و حتي انتخاباتي در سنندج انجام شد و آرايي هم گرفته شد. اما وقتي از آن سفر برگشتند, حادثة پاوه اتفاق افتاد.

 قبل از واردشدن به حادثة پاوه, چند حادثة ديگر هم قابل توجه است. اولاً از 23 بهمن, شهرباني مهاباد خلع سلاح مي‌شود. در 30 بهمن آقاي فروهر, آقاي آيت‌الله نوري و... براي بحث و گفت‌وگو رفتند, كه هم درروزنامه‌هاي وقت و هم در خاطرات سران احزاب كرد آمده. پادگان مهاباد در 30 بهمن خلع سلاح مي‌شود كه اين حادثه بسيار مهم است. حادثة ديگر اين‌كه در نيمة‌ اسفند اولين ميتينگ مسلحانه حزب دموكرات با حضور چندين هزارنفر در مهاباد برگزار مي‌شود كه به هر حال نشان‌دهندة قدرت اين حزب است. حادثة سوم كه باز هم حائز اهميت است درگيري سنندج است. بين طرفداران آقاي مفتي‌زاده و فرماندة پادگان, آقاي صفدري و حضور آقاي طالقاني.

   حادثة بعدي كه دقيقاً يك ماه بعد رخ داد, ماجراي نقده است كه كشت و كشتار اتفاق مي‌افتد. حادثة بعدي, حادثة مريوان است كه كم‌كم آرايش نيروهاي سياسي كرد را در منطقه دارد به‌صورت عيني در دسترس مقامات و دولت مركزي قرار مي‌دهد كه متوجه فضاي پيچيدة كردستان باشند. در اين فضاست كه كم‌كم زمينة درگيري‌هاي بيشتر پيش مي‌آيد و ماجراي مريوان كم‌كم كشيده مي‌شود به سمت پاوه. آيا در اين حوزه با اين متغيرهاي پي‌درپي, تا قبل از ماجراي پاوه, دولت موقت يك كار كارشناسي انجام داده بود؟

 در اين قسمت‌ها كه برشمرديد من هم مطلع هستم. اما خودم هيچ نقشي نداشتم. دليلش هم اين است كه من آن‌موقع معاونت امور انتقال نخست‌وزيري را داشتم و با حجم كاري  مجموعه, اصلاً فرصت اين‌كه در اين حالت بتوانم كاري براي كردستان بكنم, نداشتم. فقط يا در هيئت دولت مطرح مي‌شد يا خبرهايش مي‌آمد. حجم كاري ما طوري بود كه حتي منزل هم نمي‌رفتيم. رختخواب برده و در نخست‌وزيري مي‌خوابيدم. من خودم بايد ده ارگان رژيم شاهنشاهي را منحل مي‌كردم, وزارت دربار,‌ حزب رستاخيز, سازمان شاهنشاهي و..., ولي آن چيزي كه هميشه در هيئت دولت مطرح بود, همان بود كه گفتم. هيئت دولت هم فرصت كار كارشناسي نداشت. چون مشكلات مملكت خيلي زياد بود ولي هميشه در هيئت دولت مشكل كردستان مطرح بود كه مشكل حادّي است و با مشكلات ديگر فرق دارد و قابل مقايسه نيست. از اول پيروزي انقلاب مطرح بود كه مشكل كردستان از محدودة شهرهاي كردنشين ما خارج است. يعني هم كردهاي عراق مطرح بودند, هم كردهاي تركيه.

 چرا پيش از درگيري‌هاي كردستان, دست‌كم آ‌گاهي‌سازي, اطلاع‌رساني, سخنراني يا تحليلي در اين‌باره ارائه نشد كه مثلاً جلال طالباني از ايران و مناطق كردنشين ايران چه مي‌خواهد, يا نه, احزاب چپ ايران كه دارند مسلحانه به سمت كردستان مهاجرت مي‌كنند, چه در سر دارند, وجود ندارد؟ چرا بعد از شليك گلوله و آن خونريزي‌هاست كه تازه حساس مي‌شويم؟

نه, حساس بوديم. همان رفتن آيت‌الله طالقاني و همراهانش هشدارهايي بود كه آنجا داده شد. يعني اين استراتژي در دولت اتخاذ شد كه برخورد با كردها نبايد مسلحانه باشد. اگرچه جريانات كرد و غيركرد حاضر در كردستان مي‌خواستند برخورد را مسلحانه كنند, اما در دولت, حتي در حضور  مرحوم امام خميني, وقتي نظرات ‌گفته مي‌شد, هيچ اشاره‌اي به جنگ مسلحانه نمي‌شد و حتي توصيه مي‌شد از آن پرهيز شود.

 دربارة دكتر چمران چه, كه فرموديد اشاره به جنگ مسلحانه داشته است؟

اين بعد از آن بود كه جريان حادتر شد. اين بحث‌هايي كه من مي‌كنم از بهمن 57 تا خرداد58 است. در اين چهارماه كه دولت موقت تازه مي‌خواهد ادارة مملكت را در دست بگيرد و ارگان‌هايش را سازمان بدهد, با چنين گرفتاري بزرگي روبه‌روست. در برخورد با اين بحران حادّ يك عده ـ حتي در ارتش ـ اين پيشنهاد را داشتند كه تا اينها قدرت نگرفته‌اند, برخورد مسلحانه كرده و آنها را از بين ببريم.

اين, ديدگاهي در ارتش يا دخالت دست‌هاي مرموز بود؟

 يك ديدگاه بود. مملكت را در خطر مي‌ديدند. ارتش نمي‌توانست كار تبليغاتي و آگاهي‌رساني سياسي ‌كند, اما آنها مي‌گفتند اگر اجازه بدهيد ما با نيروي نظامي خود غائلة كردستان را بخوابانيم. اين را به‌طور خاص تيمسار قرني به مرحوم امام خميني گفت و اين اجازه را خواست. اما من خودم شاهد بودم كه امام گفت: ?من نمي‌خواهم خون از دماغ هيچ‌كس بريزد.?

 پس درواقع گروه فشار براي عمل نظامي ارتش بود؟

 بله, مرحوم قرني مي‌گفت الآن كه هنوز رشد نكرده‌اند بايد با آنها مبارزه كنيد و از بين ببريمشان خصوصاً فكر كنم بعد از غارت پادگان مهاباد اين مطلب را مي‌گفت.

چرا دولت موقت با توجه به آرايش نيروهاي سياسي كرد در كردستان, جريان مفتي‌زاده كه به انقلاب نزديك‌تر بود را تقويت نكرد؟

tبه نظر من حق بود كه اين كار سياسي را مي‌كرد, يعني گروه مفتي‌زاده و برخي ديگر از گروه‌هاي سياسي را تقويت مي‌كرد. در مورد كردستان گزارش دادند كه عده‌اي از علماي اهل تسنن در اختيار ساواك بودند. اهل تسنن گرفتن وجوهات و غيره ندارند. بنابراين بايد از يك محلي تأمين مي‌شدند و بخشي‌ از اين تأمين را ساواك انجام مي‌داد كه وقتي ما مطلع شديم و حتي ليست آن دستمان آمد, ديديم كه اين كار الآن هم ضرورت دارد. از ادارة‌اوقاف, آقاي ميناچي, اين ليست را درآوردند و همان كمك‌ها را انجام دادند. قاعدتاً در سال 58 بود كه تصويب شد و ادارة اوقاف مسئول پرداخت آن شد.

 مرحوم طالقاني مي‌گفت به ‌آقاي بازرگان گفتم كه مواجب اينها را قطع نكنيد, اهل سنت رسمشان است كه از دولت پول بگيرند و آن را بد نمي‌دانند و بازرگان جواب داده بود كه آخر با كدام رقم بودجه.  اين كار منطقي نيست و بلافاصله پس از انقلاب اين مواجب قطع شده بود.

 البته اين مسئله خيلي مهمي نبود. مهندس بازرگان هم به اين مسئله پرداخت و بالاخره پول به آنها پرداخت شد. منتها از بودجة دولت اين كار را انجام نداد. چون اين امكان وجود نداشت. قبل از انقلاب مردم به خاطر شرايط, پول‌ها را از بانك‌ها به منازل منتقل كرده بودند و اگر بانك‌ها را بررسي مي‌كرديم, درواقع ورشكسته بودند. ملي‌شدن بانك‌ها را به همين دليل انجام داديم. در اين حالت كافي بود يك بانك اعلام كند كه ورشكسته‌ است و نمي‌تواند چك‌هاي مردم را پرداخت كند تا بقية بانك‌ها هم به همين ترتيب اعلام ورشكستگي كنند. دولت با مشكل كم پولي روبه‌رو بود.  يكي از نطق‌هاي مهندس بازرگان اين بود كه مردم پول‌هايشان را بياورند بانك و مطمئن باشند. با اين نطق بود كه مردم پول‌هايشان را به بانك‌ها آوردند. ضمناً امام دستور داد آستان قدس دولت را از نظر مالي كمك كند. آقاي طبسي كسي بود كه مسئوليت يكي از پول‌دارترين محل‌هاي غيردولتي را داشت. جالب است بدانيد كه آن‌وقت آستان قدس 100 ميليون تومان پرداخت كرد و با آن 100 ميليون تومان دولت مشكل خود را تا حدودي برطرف نمود و البته بعداً به‌صورت وام پرداخت نمود. اين بود كه بعد از يك يا دو ماه تأخير با نظر آقاي طالقاني مستمري علماي اهل سنت دوباره برقرار شد. يعني علت آن‌ كه دولت موقت كار فرهنگي, اطلاع‌رساني مناسبي را نكرد, اين بود كه مشكلات زيادي داشت. اما اگر تحليل مي‌كرد مي‌توانست مشكلات كردستان ر ا بهتر حل كند. يكي از دلايلش هم اين بود كه دولت موقت به اندازة رهبر انقلاب و شوراي انقلاب, قدرت نداشت. شوراي انقلاب خيلي موافق با اين مطلب نبود و موافق برخورد قاطع‌‌تر بودند و نظرات مهندس بازرگان را كمتر تأييد مي‌‌كردند.

? شوراي انقلاب چه كساني بودند؟

t قطب‌زاده, بهشتي, بني‌صدر, طالقاني, باهنر, هاشمي رفسنجاني, خامنه‌اي, موسوي اردبيلي, منتظري و... ولي درمجموع نظر شوراي انقلاب با نظر دولت موقت هماهنگ نبود.

?من در مطالب مرحوم چمران هم ديدم كه نكاتي نسبتاً انتقادي به دولت دارد و مي‌گويد فرصت‌ها را با گفت‌وگو مقداري از دست داده‌ايم.

t مرحوم چمران هم خيلي معتقد به مذاكره نبود و مي‌گفت من رفته‌ام مطالعه كرده‌ام و مي‌دانم. شما اينجا نشسته‌ايد و براساس اخباري كه مي‌رسد تصميم مي‌گيريد. اخباري هم كه مي‌رسيد چندان درست نبود يا همه‌اش درست نبود. هركسي به هر طريقي كه مي‌خواست وقت مي‌گرفت و خبر مي‌داد. حالا از روي دلسوزي و يا اگر چند تا هم از روي سوءنيت بود, خدا مي‌داند. اخبار زيادي هم نبود. بديهي است وقتي شما اخبار غلط داشته باشيد, تحليل هم غلط درمي‌آيد.

? دقيقاً كي خودتان با مسئلة كردستان برخورد مستقيم داشتيد؟

t اولين راهكار ما اين بود كه بايد هيئتي با اختيار تام برود و مسائل كردستان را بررسي كند.

? اين پيشنهاد شما بود؟

t بله, در دوران مسئوليت وزارت كشور. بعد از بررسي‌ها, هم من و هم آقاي مهندس سحابي, به اين نتيجه رسيديم و با كساني كه در آنجا آمده بودند صحبت كرده بوديم كه بايد يك هيئت با اختيارات به منطقة كردستان برود.  بنابراين دولت برحسب نياز آن منطقه سه وزير را تعيين كرد. يكي وزير دفاع (چمران) يكي وزير كشور كه بنده باشم و يكي هم وزير برنامه‌وبودجه (آقاي سحابي) آقاي فروهر هم به‌دليل اين‌كه قبلاً با اين هيئت‌ها رفته بود و آشنايي با اين منطقه داشت, انتخاب شده بود.

? در اين هيئت كسي در بين شما مسئول يا رئيس بقيه نبود؟

t خير. شورا بود. كسي به‌عنوان مسئول نبود. در هيئت تشخيص داده شد كه چون چمران قبلاً درگير ماجراي پاوه بوده (بعد از ماجراي پاوه بود) در جمع نباشد, بهتر است!

? قبل از ادامة بحث, شما استاندار كردستان را عوض كرديد؟

t بله, به‌جاي يونسي شكيبا را انتخاب كردم.

? براساس چه معياري؟

t معتقد بودم بايد اولاً كرد باشد. ثانياً كرد ناسيوناليست و علاقه‌مند به ايران باشد. تحقيق كه كردم ايشان در دادگستري بود و عملكرد خوبي داشت. يونسي هم براي آنجا ضعيف بود و شواهدي نشان مي‌دهد كه براساس افكار چپ خود عمل كرده بود. از شكيبا هم تعريف مي‌كردند كه انصافاً هم خيلي با من راه آمد.

?چرا استاندار از تيم مفتي‌زاده و يارانش انتخاب نشد؟

t تأييدش نمي‌كرديم. مفتي‌زاده شخصاً داراي خصوصياتي بود. مي‌خواست در آنجا محوريت داشته باشد. مثلاً مي‌گفت و نطق مي‌‌كرد كه ?مصوبه شوراي انقلاب در جيب من است. من هر چه بگويم, بحمدالله شوراي انقلاب تصويب مي‌كند.? اين منعكس شده بود. چون مسئله خيلي مهم بود تنها تصميم من نبود. مفتي‌زاده چندبار هم آمده بود ملاقات كه به‌دليل ويژگي‌هاي شخصي, چندان مورد اعتماد نبود. مثلاً گزارش‌ مي‌داد كه من اين‌قدر اينجا تيم دارم, سازماندهي دارم, خيالتان راحت باشد. ما هم وقتي كساني را مي‌فرستاديم, مي‌ديديم اين‌طور نيست. او در قسمتي از شهر سنندج نفوذ داشت, ولي در طبقات ديگر نفوذي نداشت و حتي روشنفكرهاي كرد و ناسيوناليست هم به مفتي‌زاده اعتقاد نداشتند.

? پس چه‌طور بود كه در انتخابات شوراي شهر سنندج, ‌ اولين انتخاب‌ها از تيم مفتي‌زاده بود در حالي كه شهر به لحاظ نظامي در دست كومله بود؟

t بله, در مسائل سياسي, آن كسي كه حرف اول را بزند كمي برنده است. مفتي‌زاده آن‌موقع در سنندج حرف اول را مي‌زد. ولي هنوز وارد عمل نشده بود كه اشكالاتش مشخص شود. پرچم اول را بر ضد كمونيست‌ها او برداشته بود. چون اين كار را كرده بود, خواه‌ناخواه از كانديداهاي مورد حمايت او, حمايت شده و رأي آوردند.

? يعني گرايش‌هاي ضدكمونيستي آن‌قدر قوي بود كه هركس پرچم ضدكمونيستي بلند مي‌كرد رأي مي‌آورد؟

t بله, البته فقط در سنندج.

? به نظر مي‌رسد بايد به نكاتي در مورد مفتي‌زاده در آن‌موقع توجه مي‌شد:

 1ـ مخالف كمونيست‌ها و به‌دوش كشيدن اسلحه بود. 2ـ به شدت ضداستبداد بود. 3ـ نگاهش به درون و ديني بود. جمله‌اي معروف دارد كه گفته بود ?خودمختاري خواهي يك بحث دون شأن ماست. اگر قسط حاكم باشد خودمختاري بي‌معناست? (ايرادي كه كومله به او مي‌گرفتند, مي‌گفتند او ضدخودمختاري است) اين سه خصيصه مي‌توانست به دولت موقت كمك كند كه از آنها استفاده‌اي بشود چون بعداً ديديم تمام ياران مفتي‌زاده قرباني كومله شدند. مانند نمكي‌ها, شبلي‌ها و خانوادة جلالي‌زاده و... . خودش هم بعداً  به زندان افتاد. اگر آن تيم مفتي‌زاده تقويت مي‌شد, دولت موقت تقويت نمي‌شد؟

t ما ايشان را تضعيف هم نمي‌كرديم.

? درست است. شما گفتيد كه مفتي‌زاده گفته بودكه ?جواب‌ها توي جيب من است?, چون بعداً نتيجه نگرفت, كومله و دموكرات مي‌گفتند پس چه شد؟ و او خودش هم اظهار شرمندگي مي‌كرد كه به اعتماد صحبت‌هايي كه در تهران با شوراي انقلاب كرده, چنين حرفي زده و چه اشتباهي كرده است. طبيعي است وقتي ازجانب دولت موقت تقويت نشده, در آن فضا كه آنها مسلح‌ اند و اين هم ضداسلحه است, نيروهايش كشته مي‌شوند. آقاي يونسي هم كه با ايشان موافق نبود, گرچه با آمدن آقاي شكيبا استاندار شما, با انتخاب حسن اميني(2) به‌عنوان مشاور فرهنگي خودش بي‌تأثير نبوده است.

t ما هم كه به‌عنوان هيئت رفتيم, خيلي با جريان مفتي‌زاده همراهي داشتيم.

? ماجراي پاوه كه پيش ‌آمد, آيت‌آلله خميني دستور دادند درگيري‌هاي پاوه تا 24 ساعت بايد تمام بشود و فرداي جريان پاوه, حكمي دادند كه نيروي نظامي حركت به سمت سنندج را شروع كند, در حالي كه استاندار انتخابي شما در مصاحبه‌اي با روزنامه‌نگارهاي خارجي و داخلي از اين موضوع ابراز حيرت كرد. گفت در سنندج خبري نيست. دعوايي نيست. ‌اين اعلان جنگ براي چه بود؟

t گفتم كه اخبار را اشتباه مي‌دادند, مرحوم خميني تصميمي گرفته بودند‌كه چندان مناسب نبود, بعد وقتي گفتند سنندج خبري نيست, جلويش گرفته شد. در هر صورت انتخاب هيئت حسن نيت براي حل مسئلة‌ كردستان از نزديك بود. ما پيشنهادهايي مطرح كرديم و ممكن بود كه خطر هم تهديدمان كند. در هر صورت پيشنهادهايي كه در آن مقطع به نظرمان ‌رسيد مطرح ‌كرديم و مورد تأييد بالاترين مقامات هم قرار گرفت.

  اول هيئت حسن‌نيت در دولت انتخاب شد و به دليل ماجراهاي پاوه صلاح ديده شد دكتر چمران نيايد. ابتدا هيئت, سه نفره بود. مصوبة هيئت دولت اين بود كه اختياراتش را به اين هيئت داد. از آنجا كه شوراي انقلاب هم در آن مقطع نقش مجلس را داشت, اين مصوبة هيئت دولت را تصويب كرد و امام نيز اختيارات خودشان را به آيت‌الله اشراقي دادند. بنابراين, اين هيئت ازسوي همة جناح‌ها تأييد شد و قدرت داشت؛ يعني حرفي كه ما آنجا مي‌زديم جنبة قانوني داشت. فرض كنيد مي‌خواستيم براي فرهنگي‌ها امكاناتي فراهم كنيم. همان‌جا كه تصويب مي‌كرديم اجرا مي‌شد. هر بودجه‌اي را كه مي‌خواستيم, در اختيار داشتيم. چون نمايندة برنامه و بودجه نيز با ما بود. اسم واقعي هيئت,  ?هيئت ويژة حل مسائل كردستان? بود, ولي كردها آن را هيئت حسن‌نيت ناميدند. ما هم مي‌گفتيم سوءنيتي در كار نيست كه ما هيئت حسن نيت باشيم. اما آنها اصرار داشتند و ما در مصاحبه‌ها مرتب مي‌گفتيم هيئت ويژة حل مسائل كردستان و آنها مي‌گفتند هيئت حسن‌نيت. پيش از شروع به كار ما, اعدام‌هاي نارواي آيت‌الله خلخالي, جوّ را ملتهب كرده بود. به حساب خودش خواسته بود زهر چشم بگيرد. مثلاً برادري جاي برادرش اعدام شده بود. آن روزها كمونيست‌ها  عكس او را در روزنامه‌هاي آن موقع انداختند. خيلي براي انقلاب ناپسند بود. اين فرد فلج بود و او را با برانكار آورده و اعدام كرده بودند. زن او براي دادخواهي نزد هيئت آمده بود (زيرا گفته بوديم هركس مي‌خواهد بيايد ملاقات هيئت و يك عده از خانوادة آن اعدامي‌ها هم مي‌آمدند) خيلي صحنة متأثركننده‌اي بود. او قباي آيت‌الله اشراقي را گرفته بود و مي‌گفت: ?چرا آبروي جمهوري اسلامي را برديد. شوهر من فلج بود و ممكن بود يكي دو ماه ديگر خودش بميرد. (مثل اين‌كه از خان‌هاي آنجا بود). شما با اعدام شوهرم, به‌دست دشمن‌هاي ما بهانه داديد. جواب خدا را چه مي‌خواهيد بدهيد؟? آيت‌الله اشراقي هم خيلي متأثر شده بود و او را به صبر دعوت مي‌‌كرد. هيئت كه به آنجا رفت, اولين كاري كه انجام داد اين بود كه بررسي كرد مشكلات كردستان چيست و راه‌حل آنها چه مي‌تواند باشد؟ اگر كمي به عقب برگرديم, در زمان شاه هم كردستان مسئله بود. به همين دليل ساواك در كردستان قوي بود و شاه اجازة زدن حتي يك تابلو به زبان كردي را نداده بود. كردستان هم از نظر نيروي انساني يك پتانسيل قوي كارگري بود. يعني نيروهاي كرد در تمام منطقة‌ ايران به‌عنوان بهترين كارگرها و زحمت‌كشان كار مي‌كردند و پرانرژي هم بودند. مثلاً زمستان كه مي‌شد و در تهران كار نبود, كردها به طرف بندرعباس كوچ مي‌كردند. متأسفانه در كردستاني كه اين‌قدر پتانسيل كاري داشت, يك دودكش كارخانه هم علم نشده بود. از تمركز كردها  در كردستان مي‌ترسيدند. به لحاظ امنيتي طرح كردستانِ متمركز از زمان شاه مطرح بود. در تمام منطقه يك كار توليدي نبود كه اين نيرو مورد استفاده قرار بگيرد. حتي كوره‌هاي آجرپزي كه يك مقدار كارگر مي‌برد, آنجا نبود و از جاهاي ديگر مثلاً از كرمانشاه آجر به آنجا مي‌آمد. يعني كارشناس‌هاي شاه هم برنامه‌شان  اين بود كه نيروهاي كرد در كردستان متمركز نشوند. كردها از نظر سواد و تحصيلي آدم‌هاي بالايي هستند. از نظر آماري, متخصص در رشته‌هاي مختلف دارند, در سراسر ايران پراكنده بودند اما در خود سنندج و مراكز كردستان نبودند. درهيئت به اين فكر افتاديم كه بايد دركردستان در جهت عمران و آبادي گام برداشت. بايد در آنجا كار ايجاد كرد و براي اين كار بايد نيروهاي كرد را جذب بكنيم. بدين‌منظور درآمد يك روز نفت در اختيار هيئت قرار گرفت كه هيئت مشكل مالي نداشته باشد و ما واقعاً‌ مشكل مالي نداشتيم. البته وقتي ما آنجا رفتيم. تحريكات از جانب نيروهاي چپ شروع شد. حتي گاهي دو سه روز محاصره مي‌شديم. با تحريك كومله دور و بر استانداري سنندج آمدند و بست نشستند. اينجا بود كه ما انتظار داشتيم كه آقاي مفتي‌زاده كاري از بيرون بكند اما وي چندان همكاري نكرد كه شايد انتظارش اين بود كه هيئت به ديدنش برود. فروهر بيشتر با او در ارتباط بود و نظرات او را  به ما مي‌گفت. به هر حال ما مشكلات زيادي داشتيم. اولين كاري كه كرديم, گفتيم توكل به خدا مي‌كنيم و خيلي عادي به داخل شهر مي‌رويم. همين كار را هم كرديم. شب‌ها مي‌رفتيم داخل شهر, در قهوه‌خانه مي‌نشستيم. هركدام از اعضاي هيئت با چند نفر ديگر مي‌رفتيم. برداشت ما اين بود كه مردم كردستان به دولت مركزي يعني دولت موقت اعتماد نداشتند. ما گفتيم بايد اين شكاف را برداشت. آنها شعار مي‌دادند كه حرف زياد زده شده, عمل نبوده, درست هم مي‌گفتند, ولي ما مي‌خواستيم عمل كنيم. اولين كاري كه كرديم گروه آيت‌الله خلخالي را از آنجا مرخص كرده و هرگز اجازة ورود به آنجا را به آنان نداديم. حتي او رفته بود پيش امام خميني و شكايت كرده بود كه بايد با كردها با خشونت رفتار كرد كه امام  خميني هم زير بار نرفت.

? بين قم و سنندج رفت و آمد هم داشتيد؟

t بله, ما هر دفعه كه مي‌آمديم اول مي‌رفتيم پيش امام, گزارش كار و مجموعة اقدامات انجام‌شده را مي‌داديم (گزارش‌ها شفاهي بود) بعد مي‌رفتيم به هيئت دولت و شوراي انقلاب گزارش مي‌كرديم.

? در برخورد با  احزاب به چه نتايجي رسيديد؟

t با امام كه مشورت كرديم, اجازة مذاكره با احزاب را از ايشان گرفتيم. حالا در تركيب آنها, كومله شيخ‌عزالدين حسيني را پرچم كرده بودند, دموكرات هم همين‌طور. آقاي محمدعلي عمويي از حزب‌ توده رابطي بود بين ما و احزاب مختلف, رزگاري و پيكار, حزب چريك‌هاي فدايي, كومله و دموكرات. مجاهدين هم بودند, تا جايي كه كانديداي رياست جمهوري‌شان را مسعود رجوي اعلام كرده بودند (پايان 58). ما يكي يكي به شهرهاي مختلف كردستان رفتيم و سنندج تدريجاً در اختيار ما قرارگرفت. ما امنيت داشتيم اما نه در شب‌ها. از جانب گروه‌ها,  تيراندازي‌هاي مختلف به محل اقامت ما مي‌شد. مردم سنندج به ما اعتماد كرده بودند  و ما به شهرهاي ديگر مي‌رفتيم. تا زمان حادثة مهاباد و كشته‌شدن رئيس شهرباني منصوب ما. شبانه ريختند و سرش را بريدند كه اين براي ما خيلي مسئله ايجاد كرد و گران تمام شد.

? نسبت به هيئت, مواضع گروه‌ها متفاوت نبود؟

tاز همه نزديك‌تر به ما‍, حزب دموكرات به رهبري قاسملو بود. كمونيست‌ها رهبر خود را عزالدين حسيني معرفي مي‌كردند كه فقط پرچم بود و او را در مقابل امام علم كرده بودند و دقيقاً در دست كومله بود. اين, اعتراف حزب دموكرات نيز بود, ولي عزالدين حسيني اين مطلب را قبول نداشت.

?در جلسات شما چه مي‌گذشت؟ در سنندج؟ در مهاباد؟

t اولين جلسه ما در مهاباد بود (حدوداً 20 آذر 58) در سنندج جلسه‌ نداشتيم, ولي شرط ما در جلسة مهاباد رعايت نشد و جلسه به هم خورد.

? آيا درست است كه شما گفته بوديد فقط حزب دموكرات را به رسميت مي‌شناسيد؟ و قرار بود كه شيخ‌عزالدين بيايد صحبت كند, اما از كومله حرفي نزند؟ و چون اين كار را مي‌كند, جلسه به هم مي‌خورد؟

t وقتي اين حادثه اتفاق افتاد, عده‌اي اعتقاد به حملة نظامي داشتند, ولي اصلاً  امكان برخورد نظامي نبود. چون مركز نيروهاي نظامي مهاباد بود و تقريباًُ از  طرفين هم كشته شده بودند. آن‌موقع كم‌كم سپاه هم آمده بود. ما گفتيم كه در مهاباد چه‌طور مي‌شود با اينها برخورد كرد. تانك‌ها را هم ما به مهاباد آورده بوديم. ما مجبور شديم آنجا  نيرو پياده كنيم. بعد از شهادت رئيس شهرباني, تحقيق كرديم. مهاباد يك خيابان اصلي دارد. اگر تانك مي‌خواست حركت كند, چون همة آنها در خانه‌هاي مسلح بودند, از بالا تانك‌ها را مي‌زدند. اگر مي‌خواستيم برخورد نظامي بكنيم, بايد مهاباد را از هوا و زمين مي‌زديم كه در اين صورت مهاباد با خاك يكسان مي‌شد.

?شما با ارتش هم در ارتباط بوديد؟

t نمايندة ارتش نيز با هيئت ما بود.

?آن وقت هيئت شما آنقدر اقتدار داشت كه به ارتش هم فرماندهي كند؟

t بله, ما اختيارات كامل داشتيم. فرماندة سپاه هم در اختيار ما بود. آقاي جواد منصوري و ابوشريف همراه هيئت بودند. از ارتش هم تيمسار فلاحي فرماندة نيروي زميني مي‌آمد يا يك سرهنگ ديگر. هر بار يك نماينده با هيئت بود. مي‌گفتند كه ما مي‌توانيم اينها را بزنيم, ولي تانك‌ بايد  دو طرف خيابان را بزند كه جلو برود. كه ما اجازة چنين كاري را نداديم. چون برخورد كلاسيك نظامي با مبارزة چريكي ممكن نبود. وقتي ما آمديم تهران, گفتيم كه بايد با مردم مهاباد نيز وارد گفت‌وگو شد تا ثابت كنيم ما براي كمك آمده‌ايم, بلكه احزاب مسلح‌اند كه نيت‌ سوء براي شما دارند. عده‌اي از فرهنگي‌ها و روشنفكرها با ما در اين كار موافق بودند. اما امكان كار تبليغاتي در بين بقيه نداشتند. سپاه هم چون تازه تشكيل شده بود كاري انجام نداده بود و فقط درگيري‌هاي كوچكي رخ داد و از هر دو طرف كشته شده بودند. هر خانواده كافي بود كشته‌اي داده باشد تا اين يك عقده بشود تا با دولت مركزي دشمني كنند و به اين ترتيب مردم كمتر مي‌توانستند حرف دولت مركزي را بپذيرند. در تهران تصميم گرفتيم كه آقاي مهندس بازرگان را ببريم و گفتيم كه نخست‌وزير در آنجا به مردم اطمينان مي‌دهد و مردم را اميدوار مي‌كند كه كمك جدي است. بردن مهندس بازرگان به كردستان كار خطرناكي بود, چون طبق اطلاعاتي كه به ما رسيده بود, آنها مجهز به موشك‌هاي زمين به هوا شده بودند و ما بايد با هلي‌كوپتر مي‌رفتيم. اينجا بود كه ارتش اعلام كرد  ما در پادگان‌هايي كه آنها غارت كرده‌اند, چنين مهماتي نداشتيم. بنابراين حدس زديم اينها از كشورهاي ديگر (احتمالاً عراق) مهمات را تهيه كرده بودند.

?در خاطرات غني بلوريان هست كه با رژيم بعثي عراق در ارتباط بودند.

t بله, ممكن است. ارتش گفت من امنيت را تأمين مي‌كنم و هلي‌كوپتر نخست‌وزير را از پايين‌تر به وسيلة هلي‌كوپتر كبرا اسكورت مي‌كنم, چون كبرا را در ارتفاع پايين نمي‌‌توانند بزنند. از اروميه با هلي‌كوپتر مهندس بازرگان به مهاباد آمديم. حضور مهندس خيلي اثربخش بود. مهندس بازرگان جرأت و شجاعت به‌خرج مي‌داد. بدون هيچ‌گونه اسكورت يا محافظي در خيابان‌ها مي‌رفتيم. به بيمارستان سر مي‌زديم. به بازار و مسجد رفتيم و جاهاي مختلف را ديديم و مهندس اطمينان مي‌داد.

? آيا صحت دارد كه سر مزار قاضي محمد هم رفته‌ايد؟

t بعيد مي‌دانم. يادم نمي‌آيد. ما چون حساب اين چيزها را مي‌كرديم. سرمان شلوغ بود. اما مهندس بازرگان براساس اعتقاداتش چنين كاري را نمي‌كرد.

   حضور مهندس بازرگان اثر خوبي گذاشت. آرامش را هم به منطقه آورد. (اواسط مهرماه 58). پس از مجموعة مطالعاتي كه ما انجام داديم به اين نتيجه رسيديم كه برخورد با كردها هم بايد با قدرت باشد هم با رحمت. هم بدانند ما ضعيف نيستيم و هم اين‌كه مي‌خواهيم محروميت‌هاي گذشتة‌ كردستان را جبران كنيم. اعم از مسائل فرهنگي و عمراني. مثلاً مهاباد يك مجموعة كشت و صنعت داشت. تصميم گرفتيم آن را داير كنيم. براي نيروهاي آنجا كار ايجاد كنيم. براي اين كار يادم نيست در چه تاريخي, آمديم با ‌مرحوم امام مطرح كرديم كه اطلاعية هشت ماده‌اي معروف را ايشان دادند و بعد از اعلام شدن آن در راديو, در شهرهاي كردستان جشن گرفتند. نوعي خودگرداني در پيام بود كه در تهران با ايشان  بحث كرديم و پذيرفتند كه چنين مطلبي در اعلامية ايشان باشد.

? اين را شما به امام پيشنهاد كرديد يا خودشان نوشتند؟

t يادم هست كه در منزل ايشان نشستيم, متن را تنظيم كرديم و خوانديم و با اصلاحاتي همان‌جا تمام شد.

? آقاي اشراقي هم بود؟

t نه, حاج شيخ حسين كرماني به جاي ايشان بود (الآن هم در قيد حيات است) كه با اهل تسنن قبلاً ارتباط داشت و در بين آنها پايگاه داشت. فعلاً در قم است. اين پيام تأثير بسيار جالبي گذاشت. در يكي از جلساتي كه منزل امام بوديم و گزارش مي‌داديم و در همة جلسات حاج سيداحمدآقا شركت داشتند, اما چون اين جلسات طول مي‌‌كشيد, كمي مي‌نشستند و بعد جلسه را ترك  مي‌كردند.

? وقتي جلسات طولاني مي‌شد, امام خسته نمي‌شدند ؟

 t امام حتي تا دو ساعت مي‌نشستند و نسبت به مسئله كردستان علاقه داشتند و گوش مي‌كردند و جلسات ما دربارة كردستان نسبت به جلسات با هيئت دولت خيلي صميمانه‌تر بود.

? امام, ضداهل سنت نبودند؟

tنه, نه, هيچ, هيچ. اصلاً ما هرگز اين روحيه را در ايشان نديديم.

? در شوراي انقلاب چه؟ دعواي شيعه و سني نبود؟

t نه, همة اختيارات در دست ما بود و آنان دخالتي نداشتند و ما كاري با آنها نداشتيم. بله, نشسته بوديم كه داشتيم گزارش مي‌داديم. وجه كاريزماتيك‌ امام فوق‌العاده بود و نظركردن و نگاه عميق ايشان روي همه تأثير داشت. يك مطلب را برايتان بگويم, جالب است. در يكي از جلسات نشسته بوديم و من گزارش مي‌دادم. يك دفعه امام دست مرحوم فروهر را گرفت و انگشت او را فشار داد. من هم داشتم گزارش مي‌دادم. تعجب كردم. ديدم فشار هر لحظه بيشتر مي‌شد و بالاخره  حلقة طلاي مرحوم فروهر را درآورد و گذاشت كف دستش. ايشان به فروهر گفت: ?شما كه اهل نماز هستيد,‌ صحيح نيست انگشتر طلا به دست بكني.? وقتي بيرون آمديم, مرحوم فروهر گفت: ?شما نمي‌دانيد چه نيرويي به دستم وارد شد. من هر وقت بخواهم حلقه‌ام را درآورم, تنها با مرطوب كردن انگشت و يا كمي صابون زدن مي‌توانم در بياورم, ولي ايشان با فشار فوق‌العاده توانستند حلقه را از انگشتم خارج كنند.?

? از بيان مطالب جالبي كه سرپل‌هاي خوبي داشت, سپاسگزاريم و اميدواريم بقية اين‌ گفت‌وگو را با حضور شما در شماره‌هاي بعد ادامه دهيم تا با ادامة اين گفت‌وگوها از منظرهاي مختلف, بتوان قضاوت عادلانه‌اي نمود.

t بله, مطالب من ناتمام ماند, اميدوارم در ديدارهاي بعدي اين گفت‌وگوها ادامه يابد.

 

پي‌‌نوشت‌ها:

1ـ منظور هيئتي است كه از طرف هيئت‌دولت, شوراي انقلاب و مرحوم امام به كردستان اعزام شد و به هيئت حسن‌نيت معروف گشت, امّا نام اصلي آن, ?هيئت ويژة حل مسائل كردستان? بود

2ـ آقاي حسن اميني, اكنون عملاً و تلويحاً جانشين آقاي مفتي‌زاده در بخشي از كردستان است.