شوراي سنندج؛ بهترين راهحل كردستان بود.
اشاره: آقاي احمد صدر حاجسيدجوادي, متولد 1296 هجري شمسي, فارغالتحصيل دكتراي مكاتبهاي دانشكدة علوم اقتصاد و سياسي از پاريس, فعاليت سياسيشان را در دوران حكومت ملي مرحوم دكترمحمدمصدق آغاز كرده و پس از كودتاي 28 مرداد و حكومت ملي مصدق و تشكيل نهضت مقاومت ملي ايران به رهبري آيتالله زنجاني به آن نهضت پيوست و كميتة ادارات آن نهضت را با عضويت مهندس نيكومنش و مهندس اقليدي, مرحوم ذوالنصر و اميرحسين پولادي تشكيل دادند. در سال 1340 با تشكيل حكومت اميني و وزارت سيدنورالدين الموتي, به دادستاني عمومي شهرستان تهران منصوب گرديد, امّا بلافاصله بعد از سقوط حكومت دكتر اميني و كنارهگيري مرحوم الموتي از كار بركنار شد. ايشان عضو دولت موقت مهندس بازرگان بود و در سال 1358 بهعنوان وزير دادگستري مشغول به خدمت شد و در مجلس اول به نمايندگي مردم قزوين انتخاب گرديد. ايشان در سالهاي اخير, عضو افتخاري شوراي نهضتآزادي ايران نيز بودهاند. دكتر صدر حاجسيدجوادي در حال حاضر, ايام را به تحقيق و تنظيم مقالات علمي و عقيدتي سپري ميكند.
?با تشكر از شما، سؤالاتم را با مقدمهاي كوتاه آغاز ميكنم.
در طي صدسال اخير, همزمان با تحولات جدي ساختار سياسي كشورمان, شاهد درگيريهاي سياسي و قومي در مناطق كردنشين نيز بودهايم . خصوصاً طي دهة 20 به بعد كه نيروهاي متفقين ايران را اشغال ميكنند و ماجراهاي جمهوري مـهاباد و احزاب كرد شكل ميگيرند, البته با گرايشهاي سوسياليستي و قومي. بعدها هم احزاب چپ ديگر شكل ميگيرند, با نظر به موقعيت خاص جغرافيايي و همسايگي با عراق و تركيه. تا اينكه ما شاهد تحول شگرف انقلاب 57 هستيم كه دولت موقت به نخست وزيري مهندس بازرگان روي كار ميآيد و شما هم بهعنوان اولين وزير كشور در كابينه حضور داريد. در همان چند ماهي كه دولت موقت بر سر كار بود. البته با توجه به شرايط خاص انقلابي, آنموقع كه براي فعاليتهاي سياسي در جامعة ايران يكي از آزادترين دورانها بوده است, متأسفانه نتيجه آن حداقل در مناطق كردنشين توام بوده است با يك سري درگيريهاي خونين كه تلفات بسيار سنگيني را متوجه منافع ملي ما, اقتصادما , مردم ما, جوانهاي ما اعم از كرد و ترك و فارس كرده است.
قبل از وارد شدن به بحث, از آنجا كه حضرتعالي هم به عنوان يكي از اعضاي دولت موقت در آن دوره درگير مسائل كردستان بوديد, قبل از پيروزي انقلاب چه شناختي از كردستان داشتيد؟ آيا ارتباطي با نخبههاي كرد داشتيد؟ در اينجا بد نيست اشاره كنم به خاطرات غني بلوريان كه ظاهراً در يكي از جلسات اول در سنندج كه شما هم حضور داشتيد و ايشان هم بوده مينويسد: ?به حق دوران دولت بازرگان يكي از دورانهاي ويژهاي است كه در ايران فضاي سياسي باز بود و مجموعه فعالان سياسي ميتوانستند آزادانه فعاليت كنند.
tبسم الله الرحمن الرحيم. درخصوص زندگي اجتماعي كردها بنده به هيچ وجه وارد نبودم چون كارم كار قضايي بود و با قضاياي اجتماعي برخورد نداشتم و دنبالش هم نبودم. فعاليتهاي ما در دانشكدة حقوق, دفاع از دانشجويان و افراد مبارز بود, اما بعدها بهدليل دوستي و ارتباطي كه من با بعضي از قضات كرد كه در دادگستري شاغل بودند, داشتم كمابيش از مسائل كردها و وضع موجود كرد در زمان رژيم سلطنتي باخبر ميشدم. يادم هست كه اين آقايان اظهار ميكردند در زمان رژيم سلطنتي, رفتار دولت با كردها بسيار بد و وخيم بوده. معتقد بودند اگر انقلاب آيتالله خميني به وقوع نميپيوست, جنجال و تنشي بزرگ واقع ميشد. مثلادورة رژيم سابق در كردستان مخالفان را شبانه بلافاصله ميگرفتند و اعدام ميكردند و جنازهها را نزديك منزل آنها به درخت ميآويختند. ازجمله قضاتي كه عرض كردم در رأسشان آقاي يحيي صادقوزيري, قاضي شريف و برادرشان صارمالدين صادق وزيري بودند. آقاي يحيي صادقوزيري در دولت بختيار به عنوان وزير دادگستري انتخاب شد و به قول خود ايشان آنجا مسائلي دربارة كردها مطرح شد. البته فقط در حد صحبت. بعد از دولت بختيار و به محض اينكه انقلاب شد در كردستان بهدليل جنبة مذهبي انقلاب, افراد معتقدي كه تقريباً ميشود گفت ملي ـ مذهبيهاي آنها بهشمار ميرفتند. در مهاباد, در رأس شافعي مذهبها, شيخ عزالدين بود كه امام جماعت ايشان بود. ميگفتند از ساواك هم مقرري ميگرفت و در ساواك اسناد آن وجود دارد. بهطور خيلي مختصر عرض ميكنم اين آقايان واقعاً جاهطلب و خودخواه به تمام معنا بودند. وقتي آقاي دكتر يونسي به من خبر داد كه شيخ عز الدين ميآيد خوب است كه شما به استقبال او برويد . من بلافاصله ساعت ورود هواپيما را سؤال كردم و با ماشين وزارتخانه به فرودگاه رفتم. شيخ عزالدين آمد و در ماشين من نشست. چند تا از علماي آنجا هم كه باشيخ عزالدين بودند, خواستند در ماشين من بنشينند, امّا او مخصوصاً پياده شد و آنها را سوار ماشين ديگري كرد و نگذاشت كه اينها داخل ماشين من بيايند. من احساس كردم كه ميخواهد خودنمايي كند كه وزير كشور به استقبال او آمده است. اينها هيئتي بودند كه در رأس آنها شيخ عزالدين بود. از همه مشكلتر و ناراحتكنندهتر آقاي مفتيزاده بود. او هم با اين ديدگاه، براي دكتريونسي بسيار ايجاد زحمت ميكرد. چون وقتي اعلام شد كردها خودمختاري ميخواهند, آقاي صادقوزيري و آقاي يونسي به من گفتند طرح اين مسئله بسيار خطرناك است. اين خواستة عزالدينحسيني و مفتيزاده هم بود. اين دو باهم به همان دليل خودخواهي بد بودند و هركدام عدهاي را دور خودشان جمع كرده بودند. در هيئت دولت بحث شد و آقاي بازرگان گفتند اين وظيفة وزيركشور است كه در اينباره كاري انجام بدهد. از من سؤال كردند كه ميخواهي چهكار كني؟ گفتم من با يك هيئت از آقايان كرد به سنندج ميروم كه همين طور هم شد؛ آقاي يحيي صادقوزيري, آقاي صارمالدين صادقوزيري, آقاي دكتريونسي. يكي دونفر ديگر هم از وزارت كشور بودند . در قالب يك هيئت با دو ماشين به سنندج رفتيم. از آن طرف هم آقاي خميني به آقاي طالقاني تكليف كرده بودند كه حتماً به سنندج برويد. آقاي طالقاني هم با اكيپ خودشان كه آيتالله بهشتي, بنيصدر, آقاي رفسنجاني بودند به آنجا آمدند. دو يا سه شب, جلساتي در حضور آقاي طالقاني با شيخعزالدين داشتيم. يك شب آقاي طالقاني از شيخعزالدين و ديگر حضار پرسيد: ?شما چه ميخواهيد؟? منظورتان از خودمختاري چيست؟ نتيجه و فرآيند خودمختاري براي شما چه خواهد بود؟? من هم دنبال كردم و گفتم: ?شما از نظر منابع طبيعي, درآمدهاي ملي و منافع كردستان, مستقلاً نميتواند خودش را اداره كند, اگر اعتباري نداشته باشد, نميتواند كاري بكند. از كجا ميتواند سر پا بايستد. نفت موصل و كركوك كافي نيست كه تازه در ايران هم نيست بخشي از آن در عراق است . اگر چشم به اين دوختهايد كه كردها هم بيايند با شما همكاري كنند, قطعاً اينطور نخواهد شد.? شيخعزالدين خواستههاي خود را در قالب هشت مسئله را مطرح كرد كه متأسفانه همة آنها يادم نيست. ازجمله اينكه استاندار كردستان بايد كرد باشد. بيشتر رؤساي ادارات خصوصاً انتظامي, بايد كرد باشند كه درد جامعة كرد را بفهمند و برخلاف سنت جاري كردها اقدامي نكنند. در زمان شاه افرادي ميآوردند كه مخصوصاً با كردها بد باشند و كردها را اذيت كنند كه رويه مرسوم رژيم سلطنتي بود. و اينكه زبان كردي به طور رسمي در مدارس تدريس شود و زبان كردي رسمي اعلام شود و از اين قبيل. آقاي طالقاني ابتدا و سپس من, گفتيم اينها مطالباتي نيست كه ما نخواهيم انجام بدهيم و مقاومت كنيم. مخصوصاً آقاي طالقاني گفت: ?مسئلة عنوانكردن اين مسائل را با نام خودمختاري كنار بگذاريد.? بنده هم گفتم: ?عنوان خودمختاري خواستهاي است كه كردها بيجهت دنبالش هستند چون نميتوانند يك كردستان بزرگ درست كنند كه جامع كردهاي تركيه و سوريه و عراق و ايران باشد.? تقريباً قبول كرد و با رضايت جلسه را ترك كردند. مسئلة ديگري كه براي ما پيش آمد اين بود كه وزيرخارجة ما دكتر يزدي, وزيرخارجة تركيه را به ايران دعوت كرده بود. در وزارتخارجه, آقاي دكتر يزدي ضيافت شامي ترتيب داده بود و تعدادي از وزراء دعوت شده بودند و مهندس بازرگان هم حضور داشت. سفير تركيه, وزير خارجة تركيه و عدهاي از ديپلماتها هم آنجا بودند. يكي از مترجمان به من گفت آقاي وزيرخارجة تركيه ميخواهند با شما صحبـت كنند. پس از معارفه مرا كشيدكنار سالن و گفت كه: ?مسئلة كردها, از نظر دولت تركيه مسئلة بسيار مهمي است. اينطوركه شنيدهايم در كردستان شما مسائلي پيش آمده است, ميخواهيم به شما بگوييم كه دولت تركيه بههيچوجه با مسئلة خودمختاري كردها موافق نيست و موافقت ايران با خودمختاري كردها, تبعات بسيار ناگواري خواهد داشت و منجر به جداشدن مناطق كردنشين از دولتهاي مستقر در منطقه خواهد بود.? من هم گفتم: ?ما هم همين نظر را داريم و به هموطنان كرد هم گفتهايم و آنها هم ديگر دنبال اين مسئله نيستند. تا آنجا كه من در وزارت كشور بودم, نديدم دنبالة آن را بگيرند و اصراري به اين كار داشته باشند.? مطلب ديگري كه پيش آمد اين بود كه كردها گفتند زمان رژيم سلطنتي تعدادي از كردهاي عراق و تركيه آمدند به ايران و يا تبعيد شدهاند به ايران و در ايران پراكندهاند و پيشنهاد كردند كه شما حتماً محلي براي استقرار آنها در نظر بگيريد. خود وزارت كشوريها نيز سابقة اين امر را داشته و اين مسئله را عنوان كردند كه محلي انتخاب كنيم و به خانوادههاي كردهاي تبعيدي پراكنده در سطح كشور اطلاع بدهيم و بگوييم هركه ميخواهد بيايد و خانه بسازد. قرار شد دولت بودجهاي هم براي آنها مقرر كند. مخصوصاً كردهايي كه در داخل ايران و در مناطق غيرمرزي هستند, صددرصد با خودمختاري كردهاي ايران مخالفاند. وجود اينها در يك منطقه كه دولت روي آنها مسلط باشد بسيار موثر خواهد بود. من يك نفر را مأمور اين كار كردم كه موضوع را مطالعه كند محلي را در نظر بگيرد و آماده كند و فهرست اكراد تبعيدي را كه در ايران پراكندهاند تهيه كنم نيروي انساني ماهر و كمكي هم بخواهد در اختيار او ميگذاريم و ايشان اين كار را كرد. تا آنجا كه من خاطرم ميآيد منطقهاش يك منطقه بيش از بيستهزار هكتار بود كه پشت كردستان و بين زنجان و خرّمدره و مشرق بيجار بود. منطقهاي كه بلامانع بود, منظور فقط اكراد ايراني بود.
?البته مستظهر هستيد انجام اين كار چندان ساده نبود. ما فقط در استان خراسان بالغ بر صدها هزار نفر كرد داريم. در استان گيلان, منطقة لوشان يا در استان قزوين و ساير مناطق كشور كه در دوره صفويه از شاهاسماعيل به بعد به گوشهوكنار ايران آمدند. اگر اين طرح شما هـم ميخواسته به سرانجام برسد, طبيعتاً امكانپذير نبوده, چون رقم بسيار بالاست.
tمنظور كردهاي تبعيدي بودند, نه كردهاي اهل و ساكن شهرهاي ايراني كه وضع زندگي بدي هم داشتند و كردي كه اينها راضي باشند, در مقابل كردهايي كه در داخل كردستان براي خودمختاري ميجنگند, جبههاي باشند و نيز نزديك كردستان باشند .يادم هست وقتي من از پلههاي استانداري سنندج پايين ميآمدم يك مخبر لوموند كه قدكوتاهي هم داشت جلو آمد و به فرانسه گفت: ?در مورد خودمختاري چه تصميمي گرفتهايد؟ گفتم: ?قرار نبود تصميم بگيريم.? گفت: ?آخر خواستة اينها خودمختاري است.? گفتم: ?خواستة برخي از آنهاست, نه ما? و منعكس هم كرده بود! دولت ايران با شيخعزالدين حسيني مذاكره كردهاند و آنها هم قانع شدهاند كه بهدنبال خودمختاري نباشند.
?با توجه به اينكه شما وزيركشور دولت موقت بوديد, مبنا و معيار شما براي انتخاب دكترابراهيم يونسي بهعنوان استاندار كردستان چه بود؟ و اين در شرايطي بود كه از يكسو عزالدين حسيني ـ گرچه روحاني بود ـ رهبري فكري و معنوي جريان كومله ماركسيستهاي افراطي را بهعهده داشت, اما از سوي ديگر, مردم مذهبي ايران در كردستان با گرايشهاي كمونيستي و سوسياليستي مخالف بودند. به نظر ميآيد با يك نگاه سياسي, دولت موقت اگر ميخواست قواعد سياسي را در آنجا رعايت كند, بايد جناح مذهبي كرد را در آنجا تقويت ميكرد كه جريان مفتيزاده هم قسمتي از آن جريان گرايشهاي مذهبي در كردستان بود. گرچه بههرحال شخصيت دكتر يونسي بهعنوان يك محقق, مترجم, رماننويس و داستاننويس كرد قابل تجليل است. امّا اين انتخاب با توجه به سابقة فكري و تشكيلاتي ايشان در آن مقطع زماني خاص نميتوانست پيـامدهايي داشته باشد؟
tمسئلة انتخاب آقاي يونسي بعد از جلساتي بود كه ما با شيخعزالدين حسيني و مفتيزاده داشتيم .آقاي طالقاني بلافاصله فرمودند كه فلاني, براي استانداري اينجا فكر ميكني چه كسي مناسب باشد؟ مسئله خيلي فوري بود. نظر ايشان هم اين بود كه ما بايد يكنفر كرد انتخاب كنيم و اين شخص بايستي از نظر ما شناختهشده باشد. همانطور كه توضيح داديد كساني در كردستان غائله بهپا كرده بودند كه به ناچار ما چه از طرف آقاي خميني و طالقاني و چه از طرف دولت براي رفع غائله رفتيم. آنموقع بود كه احساس فوريت كرديم حتماً كسي را آنجا بگذاريم و بعد ديديم بههيچوجه اينطور نيست كه غلبه با افراد مبارز و متفكر ديني باشد و ما الزامي داشته باشيم كه حتماً در اين حيطه انتخاب كنيم. درست است كه آقاي دكتريونسي قبلاً گرايشهاي چپ داشت, ولي بهدليل اينكه از مسائل حزبتوده كاملاً سرخورده بود و نارواييهايي از آنها ديده بود بهكلي افكارش برگشته بود. حالا نميگوييم كه او مذهبي شده بود, امّا در روابطي كه ما با او داشتيم قبل از انقلاب از افكار تودهاياش بهكلي برگشته بود و صالحترين فردي را كه بنده در نظر گرفتم, (از نظر شناسايي) دكتريونسي بود. اگر ميخواستيم كس ديگري را انتخاب كنيم, ناچار بايد به تهران ميآمديم تا با دوستان مشورت كنيم ولي چون دكتريونسي با ما بود. بلافاصله به تلويزيون رفتيم و همانجا بنده معرفيشان كردم كه پخش كردند.
?آيا شيخعزالدين و آقاي مفتيزاده از اين انتخاب راضي بودند؟
tبله, هيچكس اعتراضي نكرد و اين انتخاب را پسنديدند و در دوران استانداري, دكتريونسي هيچگونه عكسالعمل ناروايي از طرف اهالي كردستان و فعالانشان ديده نشد.
?مثل اينكه شيخ عزالدين راضي بوده و آقاي مفتيزاده راضي نبوده.
tنه, هر دو راضي بودند. نميدانم اگر عدمرضايتشان ذكر شده باشد ولي به تحقيق ميگويم. آقاي دكتريونسي براي من يك يادداشت (فتوكپي) فرستاد و گفت: ?ببينيد آقاي مفتيزاده چي به من نوشته.? فلان شخص را بگيريد, توقيف كنيد كه من تكليفش را معلوم كنم, صريح به همين صورت.? آن شخص يكي از عوامل كرد بود. به استاندار مينويسد كه اين را بگيريد من تكليفش را مشخص كنم. اختلاف مفتيزاده و يونسي بر سر مسائلي از اين دست بود. نه انتخاب دكتريونسي. در آن موقع بايد اين عدمرضايت از انتخاب آقاي يونسي را ميآمدند تهران با نامه مينوشتند و اعلام ميكردند, اما بههيچوجه چنين نبود. چيزهايي كه در خاطرات هم ميگويند معلوم نيست چهقدر صحت داشته باشد. اگر سند بياورند قبول ميكنم. اينها با بودن آقاي دكتريونسي مادام كه بود, موافق بودند. البته آقاي مهندس صباغيان آقاي شكيبا را جانشين ايشان كردند. انتخاب آقاي يونسي به نظر ما (كه مشورت كرديم) بهترين انتخاب بود. نه هيئت دولت موقت و نه ديگران مخالفتي نكردند. نتيجة مسائلي هم كه آقاي ناطق نوري و ديگران مطرح كردند, بارها و بارها تفتيش كردهاند. از نظر اسلحه و پول چيزي نتوانستند پيدا كنند. اگر پيدا كرده بودند تا به حال حساب دكتر يونسي را رسيده بودند. حتي چه در زمان آقاي هاشميرفسنجاني و چه بعد از او, دكتريونسي طرف مشورت مقامات دولتي بود, مرتب از او بهعنوان صاحبنظر , راهنمايي ميخواستند. اگركسي بود كه اسلحه داده بود, چون فرماندة نظامي آنجا آقاي صفدري بايد گزارش ميداد, اعتراف و يا اعتراضي ميكرد ولي او ميگفت كه استاندار كمك كرده, مطلقاً از طرف نيروي نظامي يك كلمه حرفي زده نشده, آقاي دكتريونسي در ايران يك تفنگ را هم اجازه نداد وگفته بود: ?اگر چنين اجازهاي دادم, بياييد و مرا اعدام كنيد.?
tدر كردستان دريافتيم كه ?انتخاب شورا? راهحل مشكل كردستان خواهد بود و آقاي طالقاني هم در اين كار اصرار داشتند, بهترين افراد مقيم و مبارز سنندج در شورا انتخاب شدند. خودشان هم اعتراف داشتند كه اين شورا بهترين شورايي بود كه توانسته بود شهر سنندج را اداره كند, به خوبي هم پيشرفت ميكرد كه البته بعدها بههم خورد .
?شورايي كه مورد نظر شما و آقاي طالقاني بود , آيا همين شورايي بود كه قانون آن الآن اجرا شده با اين اختيارات محدود, يا با اختيارات وسيعتري بود؟
tتا آنجا كه اسم شورا براي اين قانون هست, براي محوطة شهر و شهرستان يا ده و دهستان است. ولي ما در آنجا براي كردستان ايران تقريباً اين شورا را انتخاب كرديم. البته آئيننامة مدوّني نداشت, ولي ما به اينها اختيار داديم كه نسبت به همة كردستان پيشنهاد بدهند و دولت پيشنهادهاي آنها را عملي ميكرد.
?شورايي كه در سنندج رأي آورد بيشتر از نيروهاي مفتيزاده بود. يعني رأي اكثريت شورا را بهدست آورد. شما مجوز داديد كه 5 نفر عضو هيئت نظارت انتخابات باشند. ظاهراً قرار ميشود يك نفر را آيتالله طالقاني انتخاب كند. اگر اشتباه نكنم دكتر پرتو ماه را معرفي ميكنند كه ظاهراً همه مخالف بودهاند هم دموكراتها و هم كومله, امّا چون ديدند از نگاه آقاي طالقاني شخصيت قابل قبولي است, پذيرفتند. كومله ميخواست به هر ترتيب كه هست رأي بياورد. گويا دستكاري هم شده بود كه بازاريان اعتصاب كردند. تا نهايتاً نتيجه اعلام شد و آقاي فؤاد روحاني رأي اول را آورد كه از نزديكترين ياران مفتيزاده بود و بقيه هم كه انتخاب شدند, همينطور و اين نشان ميدهد انتخابات آزاد بوده و گرايش مذهبي مردم هم در انتخابات نمود خود را نشان داده است.
tانتخابات آزاد بود. هيچگونه اعمال نفوذي از طرف دولت نشد. هيچگونه شخصي هم نداشتيم. ميخواستيم يك شوراي بي طرف انتخاب بشود كه شد.
?در خاطرات بلوريان و منابع ديگر آمده (كيهان 8/1/58) كه در حين جلسهاي كه با حضور شما و شيخعزالدين و ساير نيروهاي كرد برگزار شد, فانتومهاي دولتي ميآيند و ديوار صوتي را ميشكنند. شما بلند ميشويد و به تهران تلفن ميكنيد و از آقاي قرني درخواست ميكنيد كه اين ماجرا را قطع كنند كه ظاهراً ايشان ميگويند من حكم امامخميني را اجرا ميكنم, و زير بار نميروند, و روز هشتم, ايشان با حكم آقاي بازرگان بركنار شده و آقاي فربد بهعنوان فرماندة ستاد مشترك ارتش معرفي ميشوند. لطفاً در اين مورد هم توضيح بفرماييد.
tآقاي مرحوم قرني روي تعصب نظامي خودش و اينكه ارتشيها در گزارش خود غلو كرده بودند كه اگر به داد كردستان نرسي, كردستان جدا ميشود, اينكار را انجام داده بود, كه اينطور هم نبود. البته مرحوم مفتيزاده و شيخعزالدين با طرفداران مسلح خود, بههيچوجه نخواستند كه با ما بجنگند. خطر بالفعل نداشتند, بالقوه شايد نيرويي بودند, امّا گزارشي كه از طرف ارتش به قرني داده شده بود, گزارش حادي بود. او از روي حسننيّت اين كار را كرده بود. همانجا موقعيكه مرحوم آيتالله طالقاني در ميدان سخنراني ميكرد, يكنفر يك پوكه از بمبهايي كه افتاده بود آورد و ده پانزدهنفر دنبالش بودند كه عليه بازرگان شعار ميدادند. پوكه را آوردند جلوي بنده و آقاي طالقاني. به فرمايش آيتالله طالقاني, بنده تلفن كردم به آقاي قرني و گفتم: ?چرا بياجازه اين كار را كرديد؟ چرا با من مشورت نكرديد؟ او در جواب گفت: ?من از آقاي خميني اجازه گرفتم? و از اين حرفها.گفتم: ?حالا ما حضوراً بحث خواهيم كرد كه قضيه چطور بوده.? مهندس بازرگان هم با اين بمباران مخالف بود و قرار نبوده اينطور بشود .
?آقاي قرني تا روز شهادتش فرمانده نبود؟
tخير, بركنار شده بود. وقتي من موضوع را براي مهندس بازرگان توضيح دادم, ناچار بلافاصله ايشان را بركنار كرده و آقاي فربد را جانشين ايشان كردند. اين انتخاب و هيئت روحانيون زير نظر آقاي خميني بود . ما اصلاً در انتخاب آن دسته نقش نداشتيم. البته خودمان هم دوست داشتيم آقاي طالقاني در رأس همه باشد. به تحقيق اگر آنها هم نميآمدند, همان رويهاي كه ما انتخاب كرديم با تأييد آقاي طالقاني كافي بود. شما اين را هم در نظر داشته باشيد كه مسئله روحانيت اهل جماعت, غير از روحانيت اماميه است. آنها منتسب به دولت بودند و مرتب به آنها وظيفه ميرسيد. در سازمان امنيت اسنادي بود كه روحانيون از اوقاف و... مواجب ميگرفتند.
?وقتيكه از كردستان جنازهها را ميآوردند, تيمسار امير عزيزالله رحيمي و فخرالدين حجازي و... سخنرانيهاي تندي ميكردند به اين مضمون كه ?تاكي ما كشته بدهيم؟? بعد كه امام دخالت كرد و پاسدارها رفتند, مهندس بازرگان اين حركت را تأييد كرد. آيا بين جناحها هماهنگي بود كه وقتي عمليات مسلحانه شروع شد, همه راضي به برخورد نظامي باشند؟
tآنچه كه مسلم است قدرت عملي آقاي خميني مطرح بود و اقدامي كه شد از طرف دولت نبود. ما مجموعاً (هيئت دولت) با عمليات نظامي موافق نبوديم. مهندس بازرگان هم موافق نبود. دستور, دستور امام بود.
?چمران چه؟ دكتر چمران كه از هيئت دولت بود و بهعنوان وزير دفاع, جنگ چريكي كرد . دراين مورد چه ميگوييد؟
tجنگ چريكي چمران عليه كردها نبود, بلكه مسئلة چپيها در بين بود. جنگ چريكي عليه كومله بود. شما امروزه هم در كردستان, فردي را پيدانميكنيد كه واقعاً كمونيست فلسفي باشد. ممكن است باشند, اما مجموعاً مذهبياند.
?وقتي جلسة شما در سنندج تمام شد, جمعبندي شما از آن بحران چه بود؟ چه كسي را مقصر دانستيد و آيا گزارشي به آيتالله خميني ارائه شد و صحبت ايشان چه بود؟
tبه تحقيق ما آنجا برخورد كرديم كه اشتباهاتي از طرف ارتش هم شده. آقاي طالقاني هم با فرماندهان نظامي در حضور بنده صحبت كردند. حالا پس از گذشت سالها بهطور كامل و دقيق نميتوانم بگويم.
?آيا از طرف شما ابراز نگراني به هيئت دولت و امام خميني منتقل نشد؟
tخيـر.
?آيا عدم انتقال نگراني, بعدها به جنگ و خونريزي منجر نشد؟ اگر پيشبيني ميشد كه آن همه قواي مسلح كمونيست حتي با تانك و سلاحهاي سنگين آنجا جمع شدهاند و با توجه به ماهيت مذهبي دولت مركزي خواهناخواه كمونيست درگير خواهند شد. فكر نميكنيد آن موقع آيا همة اينها موجب نگراني ميشد. علاوه بر اين, آنطور كه در خاطرات مينويسند, گروه جلال طالباني با گرايشهاي سوسياليستي بهشدت در كردستان ايران حضور داشت. حتي ميگويند در ماجراي سنندج هم نقش داشته است.
tنه. من اصلاً آقاي طالباني را ملاقات نكردم. آنها اصلاً حضور نداشتند. در خاطرات مينويسند, امّا مطلقاً هيچگونه خطري از ناحية آنها احساس نميشد. تا آنجا كه رضايت دادند شوراي شهر سنندج تشكيل شود واين تقريباً فراغ خاطري براي دولت بود.
?شما روز هفتم فروردين 58 به تهران برگشتيد. هشتم تيمي كه شما با آنها ملاقات كرديد به مهاباد برميگردند. غني بلوريان به همراه قاسملو به قم ميروند و با آيتاللهخميني ملاقات ميكنند و در قم براي آيتالله خميني خواستة خودمختاري را مطرح ميكنند و آقاي خميني آنها را پيش آقاي بازرگان ميفرستند. خوشحال و خندان به سمت مهاباد برميگردند كه دو روز ديگر قرار است رفراندوم جمهورياسلامي برگزار شود. اما با اين وصف حزب دموكرات بهعنوان قويترين حزب منطقه و شيخعزالدين, شركت در رفراندوم را تحريم ميكنند. آيا اين حساسيتي براي شما ايجاد نكرد؟
tخير, به نظر من واقعاً اينطور كه شما ميفرماييد نبود. بايد هيئت دولت متوحش ميشد كه كردستان در خطر است. به ما گوشزد شده بود و ما مراقب هم بوديم. من به اين مسائل اعتقاد ندارم. الآن ميگويند حزب دموكرات قوي بوده. آنموقع اگر چيزي بود, بايد در شوراي سنندج خودش را نشان ميداد. ميگفت من نمايندة كردها هستم. امروز مسئله را براي لكهدار كردن دولت موقت برجسته ميكنند.
?بعد از رفراندوم, از شما دربارة نتايج انتخابات پرسيده ميشود. حضرتعالي اشاره داريد به اين نكته كه ?بهغير از مهاباد كه بهخاطر شيخعزالدين انتخابات برگزار نشده و به غير از سقز كه نيروهاي مسلح در يك مورد به صندوق اصلي و يا صندوق مسجد جامع شهر حمله ميكنند و آنرا ميدزدند, عملاً در تمامي مناطق كردنشين و در حوزة آذربايجان غربي, مردم در انتخابات شركت ميكنند.? آيا اين موارد نگرانكننده نبود؟
tاز نظر وجود نگراني در هيئت دولت به آن ترتيبي كه الآن در خاطرات گفته ميشود و قدرتي كه براي اين احزاب تقريباً نويسندگان و گويندگان خاطرات قائل ميشوند, وجود نداشت. من فكر ميكنم در اين مورد ما نگراني نداشتيم و دولت را در ادارة كردستان مسلط ميدانستيم و اينكه نه خودمختاري عملي خواهد شد و نه اقدام حادّي ازسوي نيروهاي مخالف انجام خواهد شد. البته واقعياتي كه من آنموقع گفتهام, قضاياي كمرنگ بوده, كه ريشة قومي همگاني نداشته. درواقع دستجات همفكر سياسي چنين وضعي را پيش آوردند, ولي در اقدامي كه از طرف وزارت كشور در استانداري كردستان در مورد انتخابات شوراي سنندج صورت گرفت كوچكترين اقدام تحريكآميزي واقع نشد و همه پاي صندوقهاي رأي رفته و رأي دادند. اعتراض عمومي مؤثري هم نداشتند.
?آنموقع يك بخشنامه از نخست وزيري صادر ميشود با عنوان اينكه از اين به بعد كلمة خودگرداني براي اقوام بهتر است و تعبيرحق تعيين سرنوشت بهكار برده نميشود و در آن بخشنامه آمده حق تعيين سرنوشت براي مللي بهكار برده ميشود كه تحت ستم استعمارند. اين در تاريخ حول و حوش خرداد 58 است كه ماجراي مريوان هم پيش آمده. آيا شما در آن حول و حوش جلسهاي نداشتيد؟
tنه ما آماده بوديم . همه آزادانه ميآمدند.
?منظورم تهران است .
tنخير . نه نمايندهاي آمد. نه خودم جلال طالباني را ديدم.
?يكي از خواستههاي كردها در آنموقع اين بود كه در قانوناساسي بهجاي مذهب رسمي شيعه, دين رسمي اسلام اعلام شود. طومارهايي طلاب اصفهان جمع كردند كه مذهب رسمي بايد شيعه باشد و رئيسجمهور هم بايد مرد و شيعه باشد. آيا پيشبيني نكرديد كه اين مسئله باعث ايجاد منازعه و درگيريهاي خونين شود؟ كمااينكه دكتر ابراهيم يزدي بعد از جلسة ديداري با مولوي عبدالعزيز در زاهدان, نامهاي به آيتالله خميني مينويسد كه خواستة بلوچها اين است كه مذهب رسمي شيعه اعلام نشود. آيتالله خميني در زير نامه ابراهيم يزدي پاراف ميكنند كه مسئلهاي نيست. حتي بعداً هم ميشود دربارة مذهب رسمي صحبت كرد. البته آقاي منتظري ميگويند بايد تا ?ابدالدهر? مذهب رسمي شيعه اعلام شود. آقاي بازرگان هم ميگويند: ?من خودم با پيشنهاد مذهبي رسمي اسلام مخالفم? امّا به نظر منطقي ميرسد. لذا آن را ارجاع ميدهم به شوراي قانوناساسي?
tاين موضوع مورد بحث قرار گرفت. اما جوّ طوري نبود كه تقاضايشان خيلي قوي باشد و زياد فشاربياورند. ?آقاي خميني هم با اين مسئله موافق نبود. مجموعاً نظر كلي هيئت دولت و اصرار ما مسئلة شيعه بودن بود.? چرا كه اگر بخواهيم برمبناي دموكراسي عمل كنيم. قانوناساسي براي زندگي مردم است و اكثريت هم شيعه هستند و تجديد مطلع در وضع حادّ فعلي اساساً چه نفعي دارد؟!
?به شرطي كه اين مذهب, فضا را براي مذاهب ديگر تنگ نكند. مثلاً مسئلة اذان، كه راديو سنندج اذان عصر و عشاي اهل سنت را در زمان خودش پخش نميكند. يا ماه رمضان اهل سنت نميدانند وقت افطار چه بكنند.
tاين مربوط به سوابق تاريخيواجتماعي ايران است كه ايران بزرگي وجود داشت؛ خراسان بزرگ و شعراي بزرگ و افراد بزرگي در تاريخ, اين بحث كارشناسانه است. حقوق اين اقوام قانوناساسي ذكر شده است كه حق اقليت هم در قانون اساسي شناخته شده و البته اينكه اذان را پخش نميكنند درست نيست, بايد اين كار را بكنند و مسلماً احوال شخصيه بايد رعايت شود. همة افراد كشور, از ترك و كرد و فارس خود را ايراني ميدانند و از ايران دفاع ميكنند.كمااينكه در جنگ ايران و عراق حتي هموطنان مسيحي شهيد دادند. اين مطلقاً در دولت مطرح نبود, بهدليل اينكه شايد هنوز تنشي پيش نيامده بود. نكتهاي را هم از نظر تاريخي بايد توجه داشت, كه هر وقت وضعي پيشآمده در خراسان ازبكها آمدند, زدند, گرفتند و غارت كردند. تركهاي عثماني آمدند تبريز را هم گرفتند. چه غارتهايي كردند هميشه اين مسائل وجود داشته است. خوشبختانه به علت تعصبايرانيبودن و وابستگي شديد اقوامايراني هيچگاه چنين افكاري كه عليه حكومت مركزي بهدليل دين و تعصب قيام كنند نبوده است شايد ادعاي چند نفر رئيس قوم خودخواه اين اقوام بوده اما در كل اقوام ايراني به كشورشان علاقة فراواني دارند و امتحان هم دادهاند كه چگونه در راه وطن خود ايران جانفشاني ميكنند.
?آقاي مهندس صباغيان هفتة اول بعد از پيروزي انقلاب در نخست وزيري بودند. ميگفتند تريلرهاي پر اسلحه به طرف كردستان ميرود شمارههايش را هم برداشتهايم و ساعت حركتش را هم مي دانيم و خيلي نگران بود, امّا شما ميگوييد نگراني نبود؟
tتا تيرماه 58 كه در وزارت كشور بودم, بههيچوجه اين واقعيت نداشت. حالا به مهندس صباغيان چه گزارشي داده شده بود, من نميدانم. امّا سؤال من اين است كه اين اسلحهها كه با تريلرها به كردستان رفته, پس چرا عليه حكومت و دستگاه, همانموقع يا بعداً بهكار نرفته, يا جنگي صورت نگرفته؟ اين تريلرها پس كجا رفته و چه شدند؟ من از اين موضوع يا اطلاع نداشتم يا آن هنگام چنين نبوده. به علاوه اين اسلحهها از كدام انبارها, بياطلاع دولت موقت خارج شده يا از كدام دولت خارجي رسيده بود؟ چرا در اين مسئله كمترين خبري در رسانههاي داخل و خارج منتشر نشده بود؟
?با تشكر از اينكه وقت خود را در اختيار ما گذاشتيد.