فهرست چشم انداز 121 صفحه اول |  بايگاني سال 1399 |    

 چشم انداز ایران - شماره 121 ارديبهشت و خرداد 1399

 

از دریای معارف مولانا

در این خاک، در این خاک در این مزرعه پاک

بهجز «مهر» بهجز «عشق» دگر بذر نکاریم

مولانا (دیوان شمس)

 

 

احمد کتابی

 

            عرفان ایرانی، از همان بدوِ پیدایش، منادیِ نوعدوستی و مهرورزی، مُبلّغِ فتوت و کرامت، مروجِ مسالمت و سماحت و مشوقِ مدارا و سعهصدر بوده است. آثار اکثر قریب به اتفاقِ عارفان و صوفیان ایرانزمین، و در صدرِ آنها مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی، گویاترین گواهِ این مدعاست.

در این مقاله، و یکی دو مقاله آینده، گوهرهایی ارجمند از بحر بیکرانِ معارف مولانا را، که اکثراً جنبه اطلاقی دارند و غالباً در قالب تمثیل بیان شدهاند، تقدیم محضر خوانندگان ارجمند خواهیم کرد.

1ـ در باب نکوهش تکبر و تفرعن

1ـ1ـ مولانا اَنانیت و خودبزرگبینی را ازجمله ناپسندترین رذیلتهای انسانی و منشأ عمده ناخشنودیها و گرفتاریهای آدمی و نیز نشانه کمخردی او تلقی میکند،

این همه غمها که اندر سینههاست

 

از بخار و گَردِ بود و بادِ ماست

 

(دفتر یکم، 2296)

و نیز،

کفرُ و فرعونیِّ هر گبرِ1 بعید2

 

جمله از نقصانِ عقل آمد پدید

 

     (دفتر دوم، 154)

1ـ2ـ مولانا از خودبزرگبینی به «پندارِ کمال» تعبیر میکند و همه انسانها را، کم و بیش، در معرض و مستعدِ ابتلایِ به این بیماری خطرناک میشناسد

علّتی3 بَتَّر4 ز «پندارِ کمال»

 

نیست اندر جانِ تو ای ذو دَلال5

از دل و از دیدهات بس خون رَوَد

 

تا ز تو این مُعجبی بیرون رود

 

(دفتر اول، 3215ـ3214)

و در جایی دیگر، خودبزرگبینی ر ا«لافِ کاملی» تلقی میکند و آن را موجب مسخشدگی آدمی میداند.

بندگی او به از سلطانی است

 

که اَنا خیرٌ6 دم از شیطانی است

ورنه گرچه مستعد و قابلی

 

مسخ گردی تو ز «لافِ کاملی»

 

(دفتر چهارم، 1558)

1ـ3ـ تکبر، فرجامی شوم در پی دارد

این تکبر زهر قاتل دان که هست

 

از مِی پُر زهر شد آن گیج، مست

... نردبانِ خلق این ما و منی است

 

عاقبت زین نردبان افتادنی است

هر که بالاتر رود ابلهتر است

 

کاستخوانِ او بَتَر خواهد شکست

 

(همان، 2764ـ2747)

و نیز،

این سِلاحِ عُجب من شد ای فتی

 

عُجب آرد معجبان را صد بلا

 

1ـ4ـ تکبر سبب گمراهی شیطان شد

زِلَّتِ7 آدم ز اِشکم بود و باه8

 

وان ابلیس از تکبر بود و جاه

 

(همان، 52)

1ـ5ـ تحقیر شیطان، از سَرِ تکبر، نارواست

مولانا ضمن حکایتی آورده است که روزی آدم ابوالبشر از سَرِ تحقیر و تمسخر، به ابلیس نگریست و با خود گفت: من از او برترم! خداوند را این عُجبِ او خوش نیامد و با عِتاب به نکوهش وی پرداخت.

مولانا در این تمثیل، تلویحاً به غرورِ مؤمنانِ قشری اشارت دارد؛ زیرا اینان غالباً به طاعات و عباداتِ خود تفاخر میکنند و کسانی را که در امورِ عبادی و آداب شرعی سستی میورزند، به دیده تحقیر مینگرند.

(زمانی، میناگر عشق، 1385، ص 407)

روزی آدم بر بلیسی کو شقی9ست

 

از حقارت وز زیافت10 بنگریست

خویش بینی کرد و آمد خودگزین11

 

خنده زد بر کارِ ابلیس لعین12

بانک بَر زد غیرتِ حق: کای صفی13

 

تو نمیدانی ز اسرارِ خَفی

پوستین را بازگونه14 گر کند

 

کوه را از بیخ و از بُن برکنَد

پرده صد آدم آن دَم بردَرَد

 

صد بلیسِ نومسلمان آورد

 

(دفتر اول، 3897ـ3893)

1ـ6ـ ماجرای مگسی که بر برگِ کاه و بولِ خر نشسته بود

مولانا ضمن تمثیلی بس هوشمندانه و عبرتانگیز، از مگسی یاد میکند که بر برگِ کاهی که بر روی بولِ خر قرار گرفته نشسته است و از سَرِ جهالت یا غرور، برگِ کاه را کشتی، قطرات بولِ خر را دریا و خود را کشتیبان میپندارد و با تبّختر و تفاخر بر خود میبالد. گرچه مرادِ مستقیم مولانا در این تمثیل صاحبانِ تأویلِ باطل است، ولی تشبیهِ او بهوضوح درباره افراد مغرور و کمظرفیتی که بینش و افق دیدی بسیار محدود دارند و دچار توهمِ خودبزرگبینی شدهاند نیز، صادق است.

آن مگس بر برگِ کاه و بولِ15 خر

 

همچو کشتیبان همی افراشت سر

گفت: من دریا و کشتی خواندهام

 

مدتی در فکر آن میماندهام

اینک این دریا و این کشتی و من

 

مردِ کشتیبان و اهلِ رایزن

بر سَرِ دریا همی راند او عَمَد16

 

مینمودش آن قَدَر بیرون ز حد

بود بیحد آن چمین17 نسبت بدو

 

آن نظر که بیند آن را راست کو؟

عالَمش چندان بُوَد کش بینش است18

 

چشمِ چندین بحر هم چندینش است

 

(همان، 1087ـ1082)

1ـ 7ـ رهایی از تکبر منشأ انساندوستی است

بسیاری از دشمنیها و کدورتها از خودبزرگبینی نشئت میگیرد. از اینرو، اگر آدمی از دایره تنگِ خودپرستی و خودپسندی قدم بیرون گذارد، همه بنیآدم را منِ خویش خواهد شمرد و دوستدارِ بشریت خواهد شد و از کینخواهی و ستیز دست خواهد کشید.

(زمانی، همان، 719)

هر که بی من شد همه منها خود اوست

 

دوست جمله شد چو خود را نیست دوست

 

(دفتر پنجم، 2665)

2ـ تحسین انساندوستی و نیکخواهی

مولانا، همانند شیخ اجل سعدی، انسانها را عضوِ یکدیگر و یا به روایتی، عضوِ یک پیکر میداند.

گفت، انسان پاره انسان بود

 

 پارهای از نانِ یقین که نان بود

 

(مثنوی نسخه مصحح محمد رمضانی، ص 11)

ذیلاً، جلوههایی از اندیشههای انساندوستانه و نیکخواهانه مولانا، تحت عنوانهایی جداگانه، ذکر میشود.

2ـ1ـ نیکوکاری و خدمتگزاری به خلق، بهترین باقیاتالصالحات و ستمکاری، بدترین یادگار است

محسنان مُردند و احسانها بماند

 

ای خِنک آن را که این مَرکبْ براند

ظالمان مردند و مانْد آن ظلمها

 

 وای جانی کو کنَد مکر و دها19

 

(دفتر چهارم، 1201ـ1201)

2ـ2ـ نیکوکاری نهتنها موجبِ رضایتِ خالق که مایه آرامش و رضایتِ خاطر نیکیکننده هم هست

خیر کن با خلق بهرِ ایزدت

 

یا برای راحتِ جانِ خودت

تا هماره دوست بینی در نظر

 

در دلت ناید زکین ناخوش صور

 

(همان، 1980ـ1979)

به نظر مولانا، آثارِ وضعی نیکوکاری به حدی است که حتی میتواند آدمی را، در میانِ امتِ خود به مرتبه نبوت ارتقا دهد.

مکر کن در راه نیکو خدمتی

 

تا نبوت یابی اندر امتی

 

(دفتر پنجم، 469)

2ـ3ـ پاداش نیکی، نیکی و پاداش بدی و ستم هم، نیکی است

چیست احسان را مکافات ای پسر:

 

 لطف و احسان و ثوابِ معتبر

 

(دفتر دوم، 2569)

چارهٔ دفعِ بلا نَبوَد ستم

 

چاره احسان باشد و عفو و کرم

 

(دفتر ششم، 2590)

2ـ4ـ قائلشدن تبعیض بین خود و دیگران، نارواست

مولانا در یکی از منظومههای دفتر ششم، بر دو اصل معروف علم اخلاق که شالوده تمام قوانین و ارزشهای اخلاقی است، تأکید ورزیده است:

اصل اول: با دیگران آنگونه رفتار کن که توقع داری با تو رفتار کنند.

آنچ بر تو خواهِ آن باشد پسند

 

بر دگر کس آن کن از رنج و گزند

 

(همان، 4528)

و نیز،

آنچه تو بر خود روا داری همان

 

می بکن از نیک و از بد با کسان

 

(مثنوی مصحح رمضانی، ص 419)

اصل دوم: آنچه را نمیخواهی بر تو روا دارند، بر دیگران روا مدار،

آنچ نپسندی به خود ای شیخِ دین

 

چون پسندی بر برادر ای امین؟

 

 (همان، 1569)

و نیز،

و آنچه نپسندی به خود از نفع و ضرر

 

بر کسی مپسند آن ای بیهنر!

 

(دفتر ششم، 1569)

پینوشت:

1. در بسیاری از آثار سخنوران متقدم، واژه «گبر» به مطلق کافر اطلاق میشود.

2. به معنای بیگانه. در نسخه مصحح رمضانی بهجای «بعید»، «عنید» (به معنای ستیزهجو و سرکش) ذکر شده است.

3. بیماری

4. مخفف بدتر

5. دلال به معنای عشوه و غمزه است.

6. من، بهتر (از دیگران) هستم؛ که خطا و گناهِ مهم شیطان بود.

7. گمراهی

8. شهوت جنسی

9. بدبخت

10. غل و غش

11. خودپسند

12. ملعون

13. دوست مخلص، برگزیده، منتخب

14. وارونه

15. پیشاب

16. قایق، بَلَم

17. ادرار

18. دنیای او متناسب بینش اوست.

19. در اینجا کنایه از حیله است.

 

     فهرست چشم انداز 121 صفحه اول |  بايگاني سال 1399 |