آقاي مهندس محمد توسلي محبت نموده و طي نامه‌اي در سه صفحه، نكاتي را دربارة جلد دوم خاطرات يادآوري كردند. يك مورد آن، در پانوشت اعمال شد و بقية نكات به لحاظ اهميت در مقدمة كتاب آورده مي‌شود.

 

بسمه تعالي

 

 

برادرارجمند جناب آقاي مهندس لطف‌الله ميثمي

 

با سلام و آرزوي سلامتي و تداوم تلاش‌هاي فرهنگي ـ اجتماعي و جلب رضاي حق

جلد دوم خاطرات ارسالي را به‌طور كلي تورق و قسمت‌هايي كه اشاره‌اي به‌نام اينجانب داشت مطالعه كردم. نكاتي كه به نظر مي‌رسد، به‌طور خلاصه مي‌نويسم:

1ـ تدوين خاطرات سال‌هاي دهة 50 حائز اهميت است، زيرا تاكنون در اين خصوص گزارش و تحليل تاريخي مستقل و علمي به علت شرايط حاكم ارائه نشده است. عده‌اي تصور مي‌كنند حذف بخشي از تاريخ كشور ـ به اصطلاح پاك‌كردن صورت مسئله ـ مي‌تواند مشكلاتشان را حل كند.

بدون ترديد رويدادهاي دهة پنجاه، بخش غيرقابل انكار تاريخ تحولات دهه‌هاي اخير كشور است و ارائة تاريخ اين دوره و به‌ويژه نقد ‌آن براي نسل امروز و آيندة كشور ضروري است.

از اين رو، جلد دوم خاطرات شما مي‌تواند در اين راستا ارزيابي شود و مورد استفادة پژوهشگران و تحليل‌گران تاريخ معاصرايران قرارگيرد. اگرچه برنامة اصلي شما در گزارش اين خاطرات، ارائة حافظة تاريخي اين دوره بدون دخل و تصرّ ف در آنهاست، اما در بخش جداگانه‌اي مفيد است تحليل خود را درخصوص دلايل انحراف سازمان در زمينة ايدئولوژيك و اعتقادي و همچنين انحرافات بعدي سازمان در زمينة استراتژي بيان كنيد.

اين قسمت نيز براي مخاطبان مي‌تواند مفيد باشد؛ زيرا ديدگاه كسي است كه خود از اين جريان عبور كرده و پيامدهاي آن را در سه دهة بعد شاهد بوده است.

2ـ در اين خاطرات، به چگونگي بازداشت آقاي مهندس سحابي و اينجانب در سال 1350 اشاره‌اي نشده است، به‌طوري‌كه خواننده به‌طور طبيعي ما را به‌عنوان اعضاي سازمان در آن ايّام تلقي مي‌كند كه گزارة درستي نيست.

توضيح اين‌كه:

   ـ آقاي مهندس عزت‌الله سحابي و اينجانب و همچنين آقاي اكبرهاشمي رفسنجاني در مهرماه سال 1350 در ارتباط با كمك به زندانيان سازمان، بازداشت شديم. براي حمايت و نجات زندانيان سازمان كه در شهريور ماه سال 1350 به‌طور وسيع بازداشت شده بودند، دو نامه نوشته شد. نامة اول را آقاي مهندس سحابي براي آقاي صادق قطب‌زاده و نامة‌ دوم را آقاي هاشمي رفسنجاني براي آيت‌الله خميني نوشتند تا از طريق آقاي قطب‌زاده براي ايشان ارسال شود. نامة اول توسط اينجانب به‌وسيلة مسافري كه عازم آلمان بود ارسال و از آلمان براي آقاي قطب‌زاده فرستاده شده بود. مجموع اطلاعات نشان مي‌داد كه ساواك اين دو نامه را از صندوق پستي آقاي قطب‌زاده برداشته است. با توجه به اين‌كه نويسنده و ارسال‌كننده مشخص نبود، ساواك با شناختي كه از رابطين محتمل اروپا داشت، ابتدا اينجانب و سپس آقاي مهندس اسدالله خالدي ـ كه تازه با هم از خارج به ايران آمده بوديم ـ و بعد آقاي هاشمي رفسنجاني را بازداشت كردند، چون از اينجانب اعترافي نداشتند و آقاي مهندس خالدي هم در جريان نبود. سپس براساس حدسيات خودشان آقاي مهندس سحابي را بازداشت كردند.

البته با آن كه ساواك اصل نامه را در اختيار داشت و با توجه به ترفندها و بلوف‌هاي بازجوهاي ساواك و شكنجه‌هاي حسيني جلاد، قضية نامه‌ها روشن شد.

آقاي مهندس سحابي در بازجويي‌ها از موضع بالا برخورد كردند و در دادگاه نظامي به 11 سال حبس محكوم شدند. بنده در دادگاه نظامي اول سه سال و در دادگاه نظامي دوم به يك‌سال حبس محكوم شدم و به‌طور كامل گذراندم. البته آقاي هاشمي رفسنجاني هيچ‌گاه تهيه و ارسال نامه را نپذيرفت و پس از شش ماه بازداشتِ بدون محاكمه، آزاد شد.

3ـ در خاطرات، ارتباط اينجانب و آقاي محمدعلي رجايي با شما در سال 1352 و 1353 به اختصار آمده است. جلسات آموزشي در منزل شهيدرجايي، جاده لشكرك و كرج و بخش‌هايي كه بعد از خواندن جزوات آموزشي سازمان مطرح مي‌شد، كمرنگ مطرح شده است.

   4ـ در صفحة 281 به زمزمة تغيير ايدئولوژي در سال 1353 اشاره‌اي داريد و در صفحة 300 نوشته‌ايد «در آن بحران‌هاي فكري براي تغيير ايدئولوژي، مثل بمباردمان سؤال بر سر ما مي‌ريختند. خيلي‌ها را من جواب مي‌دادم و در بعضي موارد نظر آقايان رجايي و توسلي را مي‌پرسيديم.»

بعداً در نشرية داخلي سازمان مقالة مسلسلي در چند شماره درج مي‌شد كه مضمون آن «پرچم مبارزات ا يدئولوژيك را برافراشته نگه‌داريم» بود.

  بنده با توجه به مذاكرات قبلي خود با تعدادي از افراد بالاي سازمان در سلول در سال 1350، زمينه‌هاي اين تغيير ايدئولوژي را دريافته بودم و در اين جلسات اين پيش‌بيني و نگراني را ابراز مي‌داشتم.

5ـ در اين خاطرات به نقش بسيار هوشمندانة خانم شهيدرجايي، كه مسئوليت ارتباطي ما را در اين دوره داشته، اشارة كاملي نشده است.

6ـ در صفحة 97 از قول بنده نقل كرده‌ايد كه از اتحاد با نيروهاي چپ ماركسيست نگراني داشته‌ام. اين مطلب درست است. علت آن تجربة طولاني آشنايي با ماركسيست‌ها در اروپا و امريكا در سال‌هاي 1341 تا 1346 است. خلأ ايدئولوژيك دانشجويان مسلمان موجب مي‌شد كه افراد تحت‌تأثير روش‌ها و منش‌هاي ماركسيست‌ها قرار گيرند و همان اخلاق ماركسيستي بر رفتار و مناسبات آنان سايه بيفكند.

7ـ در صفحات 205 و 206 مطالب نقل‌شده از اينجانب را به خاطر نمي‌آورم. حافظه و تجربة بنده نشان مي‌دهد كه نيروهاي ملّي و مسلمان در مقاطع مختلف نتوانسته‌اند با ماركسيست‌ها همكاري مفيدي داشته باشند. آنها با مباني فلسفي و تحليل‌هاي اجتماعي خود عمدتاً در اين همكاري‌ها از نيروهاي ملي و اسلامي استفادة ابزاري داشته‌اند و در راستاي منافع ملي نبوده است.

8ـ در صفحة 298 از قول اينجانب نقل شده: «بهشتي مترقي‌تر از بازرگان است.» كه به خاطر ندارم. بنده با توجه به ارتباط نزديك و آشنايي با مرحوم دكتربهشتي از توانايي‌ها و خصوصيات برجستة ايشان در گذشته (قبل از انقلاب) به دفعات اظهارنظر كرده‌ام، اما چنين مطلبي با سوابق ذهني من هماهنگي ندارد.

 

فروردین 82

با تشكر و دعاي توفيق و خير و سلامت

  محمد توسلي